۱۳۹۵ مرداد ۱۰, یکشنبه
دیداری از خاوران
پردهها بیشمارند، در پس هر پرده، لحظه دقیقیست، در پس هر لحظه، مرگ عزیزیست…
یادآوری میشود خاوران در شرق تهران یکی از محلهای دفن مخفیانه زندانیان قتلعام شده در تابستان 1367 است. در این سال زندانیان سیاسی در زندانهای سراسر کشور به دستور خمینی دجال ظرف چند روز در کمیسیونهای مرگ تحت عنوان کمیسیون عفو در دادگاههای چند دقیقهای باز محاکمه و بهصورت جمعی اعدام شدند. دژخیمان هرگز از محل دفن شهدا به خانوادههایشان چیزی نگفتند.
نشانش تنها تکهیی سیمانی بود. آن را هم شکستند
خاطراتی از مجاهد شهید منیره رجوی
منیره رجوی سمبل زندانیان قتلعامشده، ستاره پرفروغی در میان کهکشهان زنان مجاهد خلق قتلعام شده در سال ۶۷ است.
یکی از زندانیان سیاسی که منیره رجوی را در شکنجهگاه خمینی دیده است، مینویسد: «یک روز که برای بازجویی به شعبه۷ دادستانی رفته بودم. پشت در اتاق شکنجه در اوین، دو کودک ۵ساله و ۳ساله را دیدم که موهای بور و چهرههایی سفید داشتند. خیلی تعجب کردم که بچههایی در این سن و سال، کنار اتاق شکنجه چکار میکنند و چرا باید ناظر اعمال شکنجهگران باشند؟ مادرشان بهسختی آرامشان میکرد و نمیدانست با آنها چکار کند. نگهبان هم مدام آنها را دعوا میکرد و کتک میزد. در داخل اتاق، در یک فرصت مناسب نام مادرشان را پرسیدم. او گفت: «من منیره رجوی هستم، جرمم فقط خواهر مسعود بودن است». منیره برایم تعریف کرد که او را با وجود دو فرزند خردسالش بهسلول ۳۱۱ برده بودند. سلولی که فاقد آب و توالت و نور و کمترین امکانی بود. منیره گفت «طی مدتی که در سلول ۳۱۱ بودم، باید بچهها را نظافت میکردم، بهدستشویی میبردم، ولی نگهبانها در را باز نمیکردند و من نمیدانستم جواب بچهها را چه بدهم.
یکبار منیره را بهخاطر اینکه در داخل بند به بچهها زبان انگلیسی درس میداد، به بازجویی بردند. آن شب او را بهصورت وحشیانهیی زدند. طوری که وقتی برگشت تمام بدنش ورم کرده و کبود شده بود. پاهایش بهاندازه یک متکا باد کرده و خونین بود. ولی او با روحیه شاداب همیشگیش آمد، در راهروی بند نشست و با آرامش تمام گفت: «امروز همه حرفشان این بود که چرا به بچهها زبان انگلیسی یاد میدهم. گفتند تو داری آدمها را تربیت میکنی که وقتی از زندان آزاد شدند، بروند خارج پیش برادرت!». با آن که ارج و قرب خاصی در میان بچهها داشت ولی هیچ وقت ذرهیی غرور در او دیده نمیشد. آن قدر خاکی بود که کسی او را معرفی نمیکرد، هیچوقت نمیشد فهمید که او خواهر مسعود است. مهربانی او زبانزد همه بود. هر وقت از بازجویی برمیگشتی، اولین کسی که بالای سرت میآمد، منیره بود. بارها از او شنیدم که میگفت: «اینها میخواهند انسانیت آدم را نابود کنند و باید با همین هم جنگید. باید هرچه بیشتر عاطفههایمان را نثار کنیم» و خودش شاخص عالیترین عواطف و روابط انسانی بود.
یکی دیگر از زندانیان از بندرسته درباره او نوشته است:
«در ۱۹اسفند سال۶۳ بعدازظهر منیره را به بازجویی بردند. ما خیلی نگران شدیم، که چرا دوباره بازجویی، آن هم بعد از دادگاه و ابلاغ حکم؟ منیره شب برگشت. منتظر بودیم که بگوید کجا بوده است. گفت مرا به ملاقات اصغر برده بودند. او آرام آرام تعریف میکرد تا ما از شنیدن این خبر که اصغر در آستانه اعدام است، زیاد ناراحت نشویم. منیره تعریف میکرد که اصغر خیلی خونسرد و آرام بود. نماز خواند و به من وصیتهایش را کرد و گفت «من ۳روز روزه قرضی دارم. به کسی آزار نرساندم و همهٌ بچهها را هم دوست دارم. هیچگونه خیانت به خلق و سازمان و همکاری با رژیم نکردهام. من راهم را آگاهانه انتخاب کردهام و سلام مرا هم به تمام بچهها برسان. تو هیچ ناراحت نباش، امیدوارم خدا از من قبول کند».
دژخیم حاجی مجتبی مأمور اعدام که بالای سر آنها ایستاده بوده لحظه به لحظه ساعت خود را نگاه میکرده و میگفت، زود باشید ملاقاتتان را تمام کنید. ساعت ۹شب باید اصغر را اعدام کنم، نباید دیر بشود حکم حاکم شرع را باید سر ساعت اجرا کنم و یکربع دیگر باید اصغر را تیرباران کنم.
ما میدانستیم که قرار است روز بعد خانواده اصغر به ملاقات او بیایند. ناخودآگاه صبح فردا در نظرمان مجسم میشد که خانواده اصغر بهجای دیدار فرزندشان خبر اعدام او را دریافت میکنند.
اصغر روی یک دستمال عکس ۲تا دختر را گلدوزی کرده بود و در گوشه دستمال نوشته و (دوخته) بود: «از طرف بابا اصغر و مامان منیره» تا در روز ملاقات این هدیه را به ۲دخترش یادگاری بدهد.
علاوه برگزارشهایی که زنان مجاهد درباره منیره نوشتهاند، یکی از زنان زندانی سیاسی مارکسیست در کتاب خاطراتش از زندان، در قسمتی از آن راجع به منیره نوشته است:
ما میدانستیم که قرار است روز بعد خانواده اصغر به ملاقات او بیایند. ناخودآگاه صبح فردا در نظرمان مجسم میشد که خانواده اصغر بهجای دیدار فرزندشان خبر اعدام او را دریافت میکنند.
اصغر روی یک دستمال عکس ۲تا دختر را گلدوزی کرده بود و در گوشه دستمال نوشته و (دوخته) بود: «از طرف بابا اصغر و مامان منیره» تا در روز ملاقات این هدیه را به ۲دخترش یادگاری بدهد.
علاوه برگزارشهایی که زنان مجاهد درباره منیره نوشتهاند، یکی از زنان زندانی سیاسی مارکسیست در کتاب خاطراتش از زندان، در قسمتی از آن راجع به منیره نوشته است:
«من ملاقات نداشتم و پول و لباسی دریافت نمیکردم. بچههای اتاق برای «سحر» [فرزند خردسال نویسنده] لباس میدوختند، با قیچیکردن لباسهای خودشان اسباب بازی درست میکردند. لباسهای کاموایشان را میشکافتند و با سنجاق قفلی بافتنی میبافتند. اما علاوه براینها گاهی قوطی شیر، وسایل بهداشتی و پول در کارتن مخصوص سحر میدیدم، یا یکی دوبار دیدم که پس از ملاقات، پستانک و جوراب بچگانه بههمین صورت برای سحر میآوردند. چه کسی این کار را میکرد؟ … آن روز، روز ملاقات بود. بند شور و هیجان ملاقات داشت. اما سحر که چند روزی بود پستانکش را گم کرده بود مرتباً بهانه میگرفت. او را بغل زده در راهرو راه میرفتم و برایش قصه میخواندم. منیره را برای ملاقات صدا زدند. موقع رفتن گفت که هر دو کودکش مریم و مرجان، بهملاقاتش میآیند. سحر را بوسید و رفت. من همچنان برای سحر قصه میخواندم. تا روی شانههایم بهخواب رفت. گروههای ملاقاتکننده کمکم بهبند بازگشتند. منیره هم برگشت. بهاتاق رفتم. سحر را آرام در جایش خواباندم. منیره خوشحال بود و چادرش را تا میزد. یکی از هم اتاقیها پرسید راستی منیره چرا مرجان را بهگریه انداختی؟ چرا پستانک او را گرفتی؟ پستانکی در دست منیره بود و من چیزی مثل برق از ذهنم گذشت. منیره را در آغوش گرفتم. بغضی گلویم را میفشرد. این همه محبت خالصانه! منیره پستانک را از دهان دخترش میگرفت، جوراب او را درمیآورد. پول، شیر، اینها همه کار منیره بود. او در جواب احساسات من گفت که این کمترین وظیفه است و این کار را به این دلیل علنی نمیکرده تا مرا دچار محذور نکند. حس احترام عمیقی به او داشتم. اما فروتنی او اجازه نداد که ابرازش کنم.
طی سالهای زندان حتی وقتی با هم نبودیم محبت او را احساس میکردم. و آخرین خداحافظی با او در سال۶۷ جزء زیباترین و دردناکترین خاطرات من از زندان شد» (از کتاب یادهای زندان، نوشته خانم ف ـ آزاد، صفحه۶۰ ).
با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
طی سالهای زندان حتی وقتی با هم نبودیم محبت او را احساس میکردم. و آخرین خداحافظی با او در سال۶۷ جزء زیباترین و دردناکترین خاطرات من از زندان شد» (از کتاب یادهای زندان، نوشته خانم ف ـ آزاد، صفحه۶۰ ).
با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
https://t.me/shahidanAzadai96
مجاهد شهید علی اصفهانی
علی اصفهانی ۳۱ساله اهل اراک و دانشجو بود که در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در سال۶۷ با فتوای خمینی ضدبشر در زندان گوهردشت کرج سربهدار شد.
متاسفانه از اين شهيد قهرمان عکس، خاطره و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را میشناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.
با ما در كانال تلگرام پيشتازان
راه آزادي همراه باشيد
https://t.me/shahidanAzadai96مجاهد شهید محمد اشرفی
محل تولد: شاهرود
تحصيل: دانش آموز
سن: ۲۳
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: ۱۳۶۷
با ما در كانال تلگرام پيشتازان
راه آزادي همراه باشيد
مجاهد شهید مسعود اسماعیل پور
مسعود اسماعیلپور سال۱۳۳۰ در شهر کرمان متولد شد. پس از گذراندن تحصیلات متوسطه وارد دانشگاه شد. او از جمله مجاهدینی است که در قتلعام۶۷ در شیراز سربدار شد.
به نام خدا بنام پرچمداران توحید و یگانگی (مسعود و مريم)
من مسعود اسماعیلپور فرزند ماشالله متولد کرمان در کمال صحت و سلامت و با آگاهی به راه و آرمان خود این سطور را مینویسم.
از این خوشحال هستم که در این مقطع از تاریخ در این دار فانی بودم و توانستم زیر چتر رهبری عقیدتی مسعود و مریم از گمراهی و راههای انحرافی نجات یابم و گام در راه تحید و یگانگی بگذارم.
همراه با نسل فدا و از خودباختگی، نسل ایمان با مردان و زنانی که راه پیشوای عقیدتی خود حسین (ع) را برگزیدند و سردارانی همچون موسی و شیرزنانی همچون اشرف را فرا راه خود داشتند. نسلی که تمامیت خود را فدیه آرمانش نمود و با گامهایی استوار به پیش رفت. پردههای جهل و تیرگی را درید و سپیده دمان رهایی را نوید داد. اختران شبکوب که جاده تکاملی را در مینوردند و قلب تیرگی را نشانه میروند و راه توحید و یگانگی را برای آیندگان هموار میسازند. مردان و زنانی که مرزهای ایثار و فدا را در نوردیدند و برهانی شدند برای نسلهای بعدی و سرانجام افتخار همراه و همگام شدن با انقلاب ایدئولوژیکی که نویدبخش جامعه بیطبقه توحیدی است.
بار خدایا گناهان مرا ببخش و از سر تقصیرات و کوتاهیهایم در گذر. پیام برای خواهران و برادران مجاهدم اینست که صفوف خود را هر چه پولادینتر سازید و بر خود ببالید که چنین رهبری عقیدتی دارید، شما امید یک خلق و تاریخ هستید. اطاعت از رهبری را پیشه کنید و با گامهای استوار بهپیش روید و شکرگذار باشید.
مرگ بر خمینی ـ درود بر رجوی (مسعود و مریم)
مریم رجوی: آنها در اوج افتخار، بهدفاع از نام و آرمان رهاییبخش خود برخاستند و منش و راه و رسم این جنبش را با تسلیمناپذیری سرشتند. آن قهرمانان، بهویژه دختران مجاهد، مسئولان قتل عام را، مطابق اعتراف خودشان، بهعجز و التماس کشاندند.
با ما در كانال تلگرام پيشتازان
راه آزادي همراه باشيد
https://t.me/shahidanAzadai96
ترانه ۶۷
شصت و هفت
شب ايستاده بود به انكارِ شصت و هفت
در انتهاي مشرق خونبارِ شصت و هفت
خورشيدواره هاي زميني نمرده اند
تا زنده هست آتش تبدارِ شصت و هفت
بايد سكوتِ سنگيِ سي ساله را شكست
با همتي سترگ، سزاوارِ شصت و هفت
وداع عاشقانه ي كبوتران شصت و هفت
دوباره مي برد مرا به بيكران ِ شصت و هفت
به خون نشسته پشت هر هزار توي فاجعه
تن هزار پاره ی دلاورانِ شصت و هفت
اينك آن خون در خيابان می خروشد گرم و سوزان
اينك اين من روح عصيان بر لبانم نام ايران
كسي نگفت با زمين كه آسمانِ شب زده
چگونه نقره كوب شد ز اختـرانِ شصت و هفت
قرارِ پا گرفته شبانه را بهم زدند
ميان بُهتِ گزمه ها قلندرانِ شصت و هفت
پُلي كشيده شد زخون، برای رفتنِ شهيد
به كوچه هاي اين قيام زخاورانِ شصت و هفت
اينك آن خون در خيابان می خروشد گرم و سوزان
اينك اين من روح عصيان بر لبانم نام ايران
با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi
قتلعام۶۷ جنایت علیه بشریت
قسمت چهارم
خانوادههایی که چندین عضو خود را نثار آزادی کردند
در خیل شهیدان قتل عام شده با بسیاری نامهای مشابه مواجه خواهید شد که اعضای یک خانواده بودهاند و تمام فرزندانشان را در این قتلعام فدا کردهاند اما اسامی کوچک شهیدان مشخص نیست. خانوادههای حاجیاصفهانیجهرمی در شیراز، اردشیری در کازرون و قدیری در تبریز از آن جملهاند. جای آن است که در یادواره این حماسه پرشکوه پایداری و شرف از خانوادههایی یاد کنیم که بعضی تا 10شهید و بعضی دیگر از 3 تا 5شهید و شماری دیگر آخرین فرزند خود را نثار آزادی و سرفرازی خانواده بزرگ ایران کردهاند: خانواده قهرمان شجاعی از شهرکرد، که در این لیست نامهای نسرین و مراد و قربان شجاعی را ملاحظه میکنید، تا کنون 12شهید تقدیم کرده است. از خانواده احمدی اهل آبادان، فریبا و فرحناز و محمد، روز 13مرداد در اصفهان و منصور احمدی در شهریور67 در شیراز اعدام شدند. از خانواده خسروآبادی در سبزوار، 3شهید به نامهای منصور و مسعود و طیبه در مرداد ماه سال67تیرباران شدند. مجاهد شهید طیبه خسروآبادی دخترعموی این شهیدان است. در مرداد ماه67، عصمت، فاطمه و حسین ادبآواز در همین جریان قتلعام در زندان شیراز به استقبال جوخه اعدام رفتند و به خواهر قهرمانشان، شهید مقدس گوهر ادبآواز پیوستند. خواهر مجاهد اقدس همتی هفتمین شهید خانواده همتی از سمنان است که بههمراه همسرش مجاهد شهید حسین مؤکدی در آبانماه67 در اوین تیرباران شد. پیش از آنها، در سال61، عباس همتی (فرمانده بابک) را در ملأعام تیرباران کرده بودند، فرزند دیگر خانواده، نعمتالله، را در سال63 بدار آویخته بودند. مریمالسادات حسینی همسر عباس در حالیکه باردار بود، در مهرماه61، حین درگیری مسلحانه با پاسداران در اراک بهشهادت رسید. زهرا همتی از شهیدان عملیات بزرگ چلچراغ است و پدر خانواده حاجرضا همتی حین درگیری لفظی با پاسداران در مقابل زندان سکته کرد و به فرزندان مجاهدش پیوست. با شهادت دکتر منصور حریری و محسن حریری، خانواده حریری از رشت، 5شهید به انقلاب مردم ایران تقدیم کردند. در خانواده دیگری به نام حریری از زنجان، جعفر حریری از شهیدان آذرماه67، ششمین شهید این خانواده است. احمد غلامی ششمین شهید خانواده غلامی از قائمشهر، حسین داوودی، ششمین شهید خانواده داوودی از بابل و علیاکبر ابراهیمپور ششمین شهید خانواده ابراهیمپور از گرگان هستند. ابوالفضل و مینا هاشمیان از قزوین در قتلعام سال67 به برادرانشان، غلامحسین و مجتبی و حبیب پیوستند که در سالهای 60 تا 63 بهشهادت رسیده بودند.
طهمورث رحیمنژاد، استاد دانشگاه، هفتمین شهید و تنها بازمانده خانواده قهرمان رحیمنژاد در گرگان بود. پیش از او تهمینه، ترانه، فریدون، عزیزالله و همسرش فریبا آجیلی در سالهای 60 تا 63 بهشهادت رسیدند. تهمینهرحیمنژاد و همسرش طهمیرصادقی، از قهرمانان عاشورای 19بهمن60، بودند که در رکاب سردار خیابانی و اشرف شهیدان بهشهادت رسیدند. با حسین و مصطفی میرزایی از همدان، شمار قهرمانان شهید این خانواده به 7تن رسید. فرهنگ فدایینیا، چهارمین شهید خانواده از اهواز، ناهید تحصیلی، چهارمین شهید خانواده از تهران، غلامرضابزرگانفرد، چهارمین شهید خانواده از تهران، فخری آزموده لکامی، چهارمین شهید خانواده از رشت و… بسیار خانوادههای دیگر، هر یک جلوهیی از رود خروشان خون شهیدان و سرمایههای آزادی و پیروزی انقلاب نوین مردم ایرانند.
باید اقرار کرد که تصویر ارائه شده بسیار ناقص است. چرا که بهدلیل قتلعام گسترده در زندانهای مختلف و شیوههای عملکرد دژخیمان و نقل و انتقالهای گسترده اطلاعات رسیده محدود است. بهخصوص اطلاعات رسیده از وضعیت و کم و کیف کشتارها در شهرستانها بسیار ناقص است. زیرا در بسیاری از شهرستانها چنان کشتاری انجام شده که حتی یک مجاهد نیز جان به در نبرده است. بهعنوان مثال یک گزارش از مشهد حکایت از 159 اعدام در یک شب میکند. مطابق گزارشهای دیگر دژخیمان خمینی تنها در شب عید غدیر آن سال، 350نفر را بدار آویختهاند. یکی از جلادان زندان وکیلآباد در یک تماس تلفنی به مرکز گزارش داده است: «موجودی مشهد تمام شد». وضعیت در شهرستانهای دیگر نیز به همین قرار بوده است. در گزارشی از شیراز آمده است: «وقتی خبر کشتارها به مردم و خانوادههای اسیران رسید به زندان مراجعه کردیم. جلادان گفتند: «آیا انتظار دارید به شما نقل و نبات بدهیم؟ ما در یک روز، یک جا 860نفر را کشتیم. شما هم اگر مجلس ختم بگیرید خانهتان را با بلدوزر صاف میکنیم». گزارشهای رسیده از اصفهان نیز حاکی از اعدامهای بسیار است. در یک گزارش دیگر صحبت از 2هزار اعدام کردهاند. در گیلان نیز مردم به یکدیگر خبر میدادهاند که 3هزار نفر اعدام شدهاند. این شایعات خود مبین گستردگی و وسعت اعدامهاست. گزارشهای دیگری از سایر شهرستانها در دست است که نشان میدهد: در شاهرود در یک گور جمعی اجساد 65نفر پیدا شده است، در گچساران در یک نوبت 30نفر را اعدام کردهاند، در سنقر 15نفر، در خرمآباد (در آبانماه) 150نفر، در قائمشهر (در آبانماه) 70نفر، در ابهر و خرمدره 14نفر، در کازرون در یک نوبت 11نفر و در یک نوبت دیگر 25نفر، در اراک 23نفر و در همدان 37نفر اعدام شدهاند. با وجود این گزارشهای به دست آمده همگی حاکی از مقاومت قهرمانانه زندانیان است.
از جمله در یک گزارش از دزفول آمده است: «حسین اکسیر معلم روستای سیاه منصور دزفول از مجاهدینی بود که در مقاومت در زندان یونسکو شهره خاص و عام بود. دژخیمان به او میگویند اگر از گذشتهات اظهار ندامت کنی عفو خواهی شد و او با دلاوری پاسخ میدهد: «اگر دستم باز شود بزرگترین عفو را من به شما خواهم داد و همگیتان را به جهنم خواهم فرستاد». بار دیگر دژخیمی به او میگوید: «اگر توبه کنی مورد بخشش واقع خواهی شد» و حسین قهرمان که سرشار از عشق به مردمش بود پاسخ میدهد: «گناهان من وقتی بخشیده میشود که یک سلاح به من بدهید تا مزدورانی را که دانشآموزان معصوم را بر روی میدانهای مین میفرستند اعدام کنم».
در گزارشی که درباره مظاهر حاجی محمدی از زندان بابل موجود میباشد، آمده است: «او را در حالی به دادگاه بردند که بر اثر شدت شکنجهها حالت طبیعی خود را از دست داده بود و بهصورت یک بیمار روانی در زندان بهسر میبرد. مظاهر شبها آن چنان سرش را به دیوار سلول میکوبید که تمام دیوار از خون سرش رنگین شده بود. او در تمام مدت بیماری خود فریاد میزد: «خمینی، خمینی است. هیچکس نمیتواند جای او را بگیرد». او را با همین حال به دادگاه میبرند و از او میخواهند که توبه کند. اما او با دلیری و استواری بیمانندی میگفت: «من مدتهاست که منتظر شهادت هستم». و با این حرف شهادتی پرافتخار را برای خود میپذیرد. حبیب، برادر مظاهر، نیز از جمله تیربارانشدگان است».
با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi
۱۳۹۵ مرداد ۹, شنبه
منیره رجوی سمبل زندانیان قتل عام شده۶۷
منیره رجوی سال۱۳۲۹ در مشهد متولد شد. رژیم خمینی او را در تابستان سال۶۱ فقط به جرم اینکه خواهر رهبر مقاومت مسعود رجوی است دستگیر کرد. او پس از ۶سال اسارت، توسط دژخیمان خمینی در سال۶۷ تیرباران شد.
مجاهد شهید منیره رجوی در زمان شاه، هنگامی که برادرش مسعود در زندانهای ساواک بهسر میبرد همراه با برادر بزرگترش دکتر کاظم رجوی دست به تلاش گستردهیی برای نجات جان مسعود زد. دکتر کاظم رجوی شهید بزرگ حقوقبشر که در سال که ۱۳۶۹ توسط تروریستهای اعزامی رژیم خمینی در ژنو بهشهادت رسید، در کتاب ۱۱۰۰صفحهیی خود که گزارش مشروحی است از فعالیتهای جهانی که منجر به جلوگیری از اعدام مسعود توسط رژیم شاه گردید، دهها صفحه را به گزارش فعالیتهای منیره رجوی اختصاص داده است. نوشتن دهها نامه به نمایندگان پارلمان انگلستان، نامهنگاری به عفو بینالملل و پاسخ این سازمان که در آن به منیره اطمینان داده است تا آزاد شدن مسعود از زندان از تلاش باز نخواهد ایستاد، گوشهیی از این گزارش میباشد.
در پاییز سال۶۰ رژیم آخوندی تمامی اعضای خانواده مسعود رجوی را دستگیر کرد و منیره مجبور به اتخاذ زندگی مخفی شد. او در تابستان سال۶۱ همراه با همسر و دو فرزند خردسالش دستگیر شد.
منیره در بیدادگاه رژیم به ۲سال حبس محکوم شده بود و باید در سال۶۳ آزاد میشد، اما خمینی هرگز او را آزاد نکرد بلکه نزدیک به ۷سال با وارد کردن سختترین فشارها و شکنجههای مستمر تلاش کرد تا او را درهم بشکند و با وادار کردن او به موضعگیری علیه مقاومت و بهخصوص علیه رهبر مقاومت به جنبش ضربه بزند. دژخیمان خمینی از بهکاربردن انواع شکنجهها و رفتارهای ضدانسانی دریغ نکردند. اما وقتی تمام این وحشیگریها در برخورد با مقاومت سترگ مجاهد شهید منیره رجوی بینتیجه ماند، خمینی تصمیم به اعدام او گرفت.
در پاییز سال۶۰ رژیم آخوندی تمامی اعضای خانواده مسعود رجوی را دستگیر کرد و منیره مجبور به اتخاذ زندگی مخفی شد. او در تابستان سال۶۱ همراه با همسر و دو فرزند خردسالش دستگیر شد.
منیره در بیدادگاه رژیم به ۲سال حبس محکوم شده بود و باید در سال۶۳ آزاد میشد، اما خمینی هرگز او را آزاد نکرد بلکه نزدیک به ۷سال با وارد کردن سختترین فشارها و شکنجههای مستمر تلاش کرد تا او را درهم بشکند و با وادار کردن او به موضعگیری علیه مقاومت و بهخصوص علیه رهبر مقاومت به جنبش ضربه بزند. دژخیمان خمینی از بهکاربردن انواع شکنجهها و رفتارهای ضدانسانی دریغ نکردند. اما وقتی تمام این وحشیگریها در برخورد با مقاومت سترگ مجاهد شهید منیره رجوی بینتیجه ماند، خمینی تصمیم به اعدام او گرفت.
یکی از همزنجیران منیره رجوی درباره او مینویسد:
درست روز پنجم فروردین ۶۳ما را برای بازجویی بهشعبه ۷بردند. حدود ۲۰نفر بودیم. منیره هم بود. پشت در اتاق بازجویی، در راهروی شعبه ۷منتظر نشستیم تا نوبتمان برسد.
آنجابرای اولینبار متوجه شدم که منیره ناراحتی قلبی دارد و حالش پیوسته بد میشود. آن شب همهمان تا نیمههای شب پشت در اتاق در راهرو منتظر بودیم. نه آب و غذا بهما دادند و نه حتی صدایمان زدند. فقط میخواستند با شنیدن صداهای داد و فریاد و شکنجههای دیگران زجرکشمان کنند.
منیره همان شب میگفت: «ایکاش میشد جای تکتک این بچهها میرفتم شکنجه میشدم و هزارتا شلاق میخوردم». این حرفی بود که طی بیش از ۲ماه که با هم بهبازجویی میرفتیم و شاهد شکنجههای بچهها بودیم، بارها از او شنیدم. در تمام این دوره، اواخر شب اسمش را میخواندند و بعد از انبوهی کتک و فحش و بد و بیراه او را بهبند میفرستادند. یکبار دیگر که کنارش نشسته بودم، گفت:
«من نمیتوانم اینطوری اینجا بنشینم و شاهد این صحنهها باشم. این وضع خیلی از شکنجهشدن زجرآورتر است». علاقه منیره بهتکتک بچهها و فشاری که این وضع بهاو وارد میکرد را حتی بازجوها هم فهمیده بودند. یکبار بازجویی آمد بالای سرمان، اسم هر کداممان را پرسید. بهمنیره که رسید یک لگد محکم بهاو زد و گفت: «خوب میدانم که دلت چه میخواهد ولی کور خواندهای! آن قدر اینجا بنشین که خشک شوی. ولی نمیبرم آنجابزنمت که بعد برای برادرت قهرمان بشوی».آخوند نیری، حاکم شرع اوین پشت اعدام شهید منیره رجوی بوده و اصرار داشته که این کار در اسرع وقت صورت بگیرد. دژخیمان خمینی منیره را ۴سال بعد از پایان دوران محکومیتش، در قتلعام۶۷ به دستور شخص خمینی اعدام کردند.
منیره در هنگام شهادت ۳۸ساله و دارای دو فرزند بود.
جرم منیره، همچون تمامی زندانیان مجاهد قتلعام شده، پیوند داشتن با مسعود بود. اما بر خلاف نیات لئیمانه خمینی که به نسلکشی مجاهدین روی آورده بود؛ در خون پاک شهید منیره رجوی، خونهای تمامی مجاهدین قتلعام شده در شکنجهگاههای خمینی هر چه بیشتر با یکدیگر و در رهبری مقاومت عادلانه مردم ایران پیوند خورد.
با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
جرم منیره، همچون تمامی زندانیان مجاهد قتلعام شده، پیوند داشتن با مسعود بود. اما بر خلاف نیات لئیمانه خمینی که به نسلکشی مجاهدین روی آورده بود؛ در خون پاک شهید منیره رجوی، خونهای تمامی مجاهدین قتلعام شده در شکنجهگاههای خمینی هر چه بیشتر با یکدیگر و در رهبری مقاومت عادلانه مردم ایران پیوند خورد.
با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
https://t.me/shahidanAzadai96
تابلوی باشکوه از ۳۰هزار گل سرخ قتل عام۶۷
آیا باز هم تابلویی زیباتر سراغ داریم؟
اثری بهغایت شورانگیز، شوری شیرین و عشقی سرکش و سرشار و ماندگار.
گوهرهای درخشانی که بر بوم تاریک شب درخشیدند و به نقشی ماندگار و گنجی بیشمار تبدیل گشتند.
نقشی برای امروز و گنجی برای فردا
گنجینه فدای بیهمتای نسلی که هم آیینهدار است؛ هم چشمهسار؛
هم یادگار است؛ هم آموزگار.
اثری بهغایت شورانگیز، شوری شیرین و عشقی سرکش و سرشار و ماندگار.
گوهرهای درخشانی که بر بوم تاریک شب درخشیدند و به نقشی ماندگار و گنجی بیشمار تبدیل گشتند.
نقشی برای امروز و گنجی برای فردا
گنجینه فدای بیهمتای نسلی که هم آیینهدار است؛ هم چشمهسار؛
هم یادگار است؛ هم آموزگار.
عاملین قتل عام 67 را بشناسیم
اسماعیل شوشتری
استان: تهران
شهر و زندان فعالیت: تهران - اوین
حرفه در قتلعام: آخوند، هیأت مرگ
سابقه و پروسه جنایت: اسماعیل شوشتری یکی از اعضای «هیأت مرگ» در قتلعام زندانیان سیاسی در سال67 در تهران بود. او نقش بسیار تعیینکننده در این نسلکشی برعهده داشت. شوشتری بهعنوان رئیس سازمان زندانهای کشور (طی چند سال) مستقیماً مسئول اجرای هزاران اعدام، شکنجه و تجاوز به زندانیان بوده است. او سیاست بهاصطلاح تربیتی زندانها را تدوین کرد. شیوه نگهداری از قبیل بهاصطلاح کارآموزی و در واقع بیگاری از زندانیان در زندانها رواج داد.
سوابق شغلی:
قاضی دادستانی کل انقلاب مرکز 1358 تا 1359
نماینده شیروان در مجلس شورا 1360 تا 1367
رئیس سازمان زندانها و اقدامهای تأمینی و ترتیبی کشور 1367 تا 1368
وزیر دادگستری 1368
حسینعلی نیری
استان: تهران
شهر و زندان فعالیت: تهران - اوین
حرفه در قتلعام: آخوند، حاکم شرع، قاضی، هیأت مرگ
سایر مشخصات: نام پدر وی شیخ هادی است. وی از شاگردان حوزوی گلپایگانی بود، خمینی برای وادار کردن مراجع در برابر جنایت از شاگران آنها برای اعمال جنایتکارانه استفاده میکرد
سابقه و پروسه جنایت:
حسینعلی نیری متولد ۱۳۳۵، همزمان با پیروزی انقلاب یکی از طلاب مدرسه حقانی بود. پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، علی قدوسی دادستان کل رژیم در سال 1359 به توصیه آخوند بهشتی که در آن زمان رئیس شورای عالی قضایی بود، نیّری را وارد دستگاه قضایی! کرد. به این ترتیب نیّری همزمان با ورود لاجوردی بهعنوان دادستان انقلاب اسلامی مرکز، بهعنوان حاکم شرع یکی از شعبات دادگاه! انقلاب اسلامی! وارد اوین شد. هنگام ورود نیّری به اوین ریاست «حکام شرع»! بر عهده آخوند جنایتکار محمدی گیلانی بود. نیّری از همان ابتدا رابطه بسیار نزدیکی با آخوند جنایتکار گیلانی داشت. گیلانی در سال 1362 به پاس جنایتهایش در کشتار و اعدام بهترین فرزندان خلق و از جمله دو فرزند مجاهدش، ارتقاء درجه یافت و به عضویت شورای نگهبان درآمد! با رفتن گیلانی از اوین آخوند نیّری با فرمان شخص خمینی بهرغم سن کم! بهریاست حکام شرع اوین منصوب و جانشین گیلانی گردید.
بهدلیل کارنامه سراسر جنایت این عنصر پلید خمینی در مرداد 1367 طی حکمی آخوند نیری را به ریاست «هیأت مرگ» منصوب کرد! نیّری از عناصر کلیدی قتلعام1367 بود و نقش جدی در گسترش و بسط جنایت داشت تا جاییکه به اعتراض مستقیم منتظری توجهی نکرده و در پی اعدام بیشتر زندانیان بود. در خاطرات منتظری درباره نیری چنین آمده است: ”اول محرم شد، من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده وزارت اطلاعات بود را خواستم و گفتم الآن محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگهدارید، آقای نیری گفت ما تا الآن هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کردهایم، دویست نفر را هم بهعنوان سر موضع از بقیه جدا کردهایم کلک اینها را هم بکنیم، بعد“... وی پس از قتلعام در موضع معاون قضایی دیوان عالی کشور ارتقاء مقام یافت. نیری بهعنوان حاکم شرع و قاضی دادگاههای انقلاب، همواره مسئولیتهای حساس و کلیدی در دادگاهها داشت و طی دو دهه گذشته، دستور اعدام هزاران مخالف و زندانی سیاسی را صادر کرده است.
مرتضی اشراقی
استان: تهران
شهر و زندان فعالیت: تهران - اوین
حرفه در قتلعام: دادستان، هیأت مرگ
رد و آدرس: دفتر وکالت: تهران، خیابان ویلا، سپند شرقی، پلاک 73، طبقه سوم، شماره تلفن 88912715
سایر مشخصات: وی متولد گلپایگان در دانشسرای گلپایگان تحصیل کرد و سپس در رشته حقوق تحصیلات خودش را ادامه داد
سابقه و پروسه جنایت:
مرتضی اشراقی یکی از اعضای هیأت سهنفره مرگ در زندان اوین و گوهردشت بود. در اوایل دهه 1360 دادستان اصفهان شد و در سال1365 به سمت دادستانی تهران رسید. در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در سال1367 یکی از اعضای هیأت سه نفره مرگ بود، که در حکم خمینی از وی نامبرده شده است. بعد از قتلعام زندانیان سیاسی در سال67 او بههمراه نیری همچنین نماینده وزارت اطلاعات مجاهدانی را که قصد پیوستن به سازمان و خروج از کشور را داشتند در محل کمیته مشترک (ساواک و شهربانی) مستقلاً محاکمه و بعضاً در همان محل اعدام میکردند! از جمله این مجاهدان میتوان از: بهنام مجدآبادی، سیامک طوبایی، حسن افتخارجو، جواد تقوی قهی، غلامرضا پوراقبال، محمود خدابندهلویی نام برد
اشراقی بعد از قتلعام سال67 بهریاست شعبه دیوان عالی کشور رسید و این سمت را تا سال1390 برعهده داشت.
ابراهیم رئیسی
استان: تهران
شهر و زندان فعالیت: تهران - اوین
حرفه در قتلعام: آخوند، هیأت مرگ
سابقه و پروسه جنایت:
ابراهیم رئیسی جانشین دادستان تهران، عضو تأثیرگذار هیأت مرگ در زندانهای اوین و گوهردشت و مسئول اعدام دهها هزار زندانی سیاسی است. وی رئیس دادگاه انقلاب تهران برای گروههای سیاسی بود. او در دستگیریها، شکنجه و اعدام اعضاء و هواداران گروههای سیاسی بهخصوص مجاهدین بسیار فعال بوده است.
ابراهیم رئیسی از اوایل دهه60 جانشین دادستان تهران بوده و در جریان قتلعام1367 با همین منصب عضو ثابت هیأت مرگ بوده است.
منتظری در خاطرات خود از ابرهیم رئیسی بهعنوان یکی از اعضاء هیأت مرگ یاد کرده و میگوید: ”اول محرم شد، من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده وزارت اطلاعات بود را خواستم و گفتم الآن محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگهدارید“.
مجتبی حلوایی عسگر
استان: تهران
شهر و زندان فعالیت: تهران -اوین
حرفه در قتلعام: شکنجهگر
سابقه و پروسه جنایت:
مجتبی حلوایی معاونت انتظامی اوین را برعهده داشت. او از نفرات اصلی اجرا کننده اعدامها ابتدای دهه 60 بود. وی از عناصر فعال باند لاجوردی از همان ابتدای سال 60 میباشد که در دستگیری شکنجه و اعدام هزاران تن از بهترین فرزندان خلق شرکت فعال داشته است. او از نزدیکان لاجوردی در زندان بود. در جریان قتلعام نقش اصلی را در انتخاب زندانیان برای بردن به دادگاه و اعدام داشت و در این زمینه اعمال نفوذ میکرد.
مصطفی پورمحمدی
استان: تهران
شهر و زندان فعالیت: تهران -اوین
حرفه در قتلعام: نماینده وزارت اطلاعات و عضو هیأت 5نفره مرگ
سایرمشخصات: متولد 1338 در شهر قم
مصطفی پورمحمدی در مدرسه حقانی قم تحصیلات حوزوی خود زیر نظر عقب ماندهترین جریانهای ارتجاعی گذراند و اغلب آخوندهای این حوزه جزء جنایتکاران حاکم در ایران شدند. پورمحمدی متاهل و دارای چهار فرزند است.
سابقه و پروسه جنایت:
مصطفی پورمحمدی نماینده وزارت اطلاعات و یکی از اعضای هیأت مرگ در زندانهای تهران، اوین و گوهردشت بود. وی در سال 1338 در شهرستان قم به دنیا آمد. تحصیلات حوزوی را در قم، مشهد و تهران به پایان رساند. از سال1358 تا 1365 دادستان رسمی دادگاههای انقلاب در استانهای خوزستان، هرمزگان و خراسان بود. او در اوایل دهه 1360 حاکم شرع بندرعباس بود و صدها نفر توسط او به جوخهی اعدام سپرده شدند. سال 1365 بهعنوان دادستان نظامی دادگاههای انقلاب در غرب کشور فعالیت کرد.
از 1366 تا 1369 پورمحمدی بهعنوان مشاور وزارت اطلاعات بهصورت رسمی مشغول به کار شد. و در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در سال 67نماینده وزارت اطلاعات و عضو هیأت 5نفره مرگ در زندان اوین و گوهردشت بود. منتظری در خاطرات خود از مصطفی پورمحمدی بهعنوان یکی از اعضاء هیأت مرگ یاد کرده بود وی در این باره میگوید: ”اول محرم شد، من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده وزارت اطلاعات بود را خواستم و گفتم الآن محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگهدارید“.
پور محمدی سال 1369 در وزارت اطلاعات به سمت جانشین وزیر اطلاعات ارتقا یافت. سال 1370 تا 1378 مسئول امور خارجی وزارت بدنام اطلاعات شد. سال 1381 به ریاست امور سیاسی – اجتماعی دفتر خامنهای منصوب شد. پاسدار احمدینژاد در مرداد 1384 پورمحمدی را وزیر کشور کابینه خود کرد. وی در اردیبهشت 1387 از این پست برکنار شد.
مجید ملاجعفر (مجید قدوسی)
استان: تهران
شهر و زندان فعالیت: تهران - اوین
حرفه در قتلعام: شکنجهگر
رد و آدرس: تهران، میدان خراسان، خیابان شهباز، سرآسیاب دولاب، خیابان ری، کوچه آب منگل
سایرمشخصات: وی متولد سال 1337 در سرآسیاب دولاب بوده است
سابقه و پروسه جنایت:
مجید ملا جعفر (معروف به مجید قدوسی) از جنایتکاران زندان اوین در دهه 60 بود. او متولد تهران و ساکن سرآسیاب دولاب بود. ملاجعفر در یک محیط مذهبی سنتی بزرگ شده و به همین دلیل از همان روزهای اول بعد از سرنگونی رژیم شاه از طریق محمد کچویی که یکی از آشنایان محلی او بود؛ پایش به جوخههای اعدام سران رژیم سابق باز شد. به این ترتیب مجید ملاجعفر در همکاری تنگاتنگ با باند حاکم بر زندان اوین یعنی باند مؤتلفه و دارو دسته لاجوردی قرار گرفت.
مجید ملا جعفر در سال 1359 ریاست بندهای 325 و 311 زندان اوین را برعهده داشت، در همان زمان مجاهد قهرمان سیدمحمدرضا سعادتی در این بند زندانی بود. ملاجعفردر سال 1360 رئیس بندهای موسوم به ”آموزشگاه“ اوین شد. وی در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در سال 67 از عناصر فعال در این جنایت بزرگ بود. به گفته شاهدان او در قتلعام زندانیان سیاسی در زندان اوین نقش تعیینکننده داشته و در بسیاری موارد به هیأت مرگ در این زمینه مشورت میداده است.
محمد مقیسهای (ناصریان)
استان: تهران
شهر و زندان فعالیت: تهران - اوین
حرفه در قتلعام: دادیار و جانشین رئیس زندان گوهردشت
رد و آدرس: در سالهای 1370-1375 حوالی میدان امام حسین تهران سکونت داشت
سابقه و پروسه جنایت: در سالهای1360- 1362 بازجوی شعبه 3 اوین بود. در سالهای1365 - 1367 در موضع دادیار زندان گوهردشت منصوب شد. او در این دوران در غیاب رئیس زندان در سال1367 به همراه داوود لشکری اداره زندان گوهردشت را برعهده داشت.
در خلال قتلعام نقش تعیینکننده در انتخاب هیأت مرگ برعهده داشت. بهدلیل کینهتوزی عمیق او نسبت به زندانیان خودش در حلقآویز آنها شرکت میکرد او در راهروی مرگ به زندانیانی که در صف اعدام بودند گفته بود: ”خودم لگد آخر را میزنم ” (منظور هل دادن از روی صندلی زیر چوبهدار) وی همچنین به زندانیان گفته بود: ”برای اینکه سریعتر همه شما را بکشم خودم به پاهایتان آویزان میشوم“ او بود که اسامی اعدامیها را در راهروی مرگ با صدای بلند میخواند و آنها را به حسینیه! برای اجرای حکم اعدام میبرد.
جملاتی از ناصریان در جریان قتلعام خطاب به زندانیان میگفت:
لگد آخر را خودم به سینهات خواهم زد
کاری میکنیم که دیگر نیاز به دارو و درمان نداشته باشید.
بلند شو خبیث، ویزایت صادر شد
وی در راهروی مرگ مرتب این شعار را تکرار میکرد: خمینی عزیزم! بگو تا خون بریزم!
اگر نظر من باشد باید همهی شما را به 'درک' واصل میکردیم؛ برای اینکه در این هفت سال مار خورده و افعی شدهاید او در مقابل سؤال بچهها که پرسیده بودند: آخر به چه جرمی میخواهی ما را اعدام کنی؟ خندیده بود و اذعان کرده بود: مگر دوستانتان را که اعدام کردیم، جرمی مرتکب شده بودند؟
آن اوایل که ما شما را دستگیر کردیم، خیلیهایتان هیچکاره بودید. ما به شما حکمهای 'کیلویی'، ۱۰، ۱۵، ۲۰ سال دادیم برای اینکه نمیدانستیم فردا چه میشود. هدف ما این بود که شما در زندان بمانید تا ما بتوانیم ضد انقلاب را از بین برده و شما را تعیین تکلیف کنیم.
در سال 1370 در دادستانی تهران خیابان معلم مشغول بهکار شده بود و احتمالاً بهعنوان حاکم شرع رژیم کار میکرد.
علی مبشری
استان: تهران
شهر و زندان فعالیت: تهران - اوین
حرفه در قتلعام: آخوند، قاضی، عضو ثابت هیأت مرگ
سابقه و پروسه جنایت:
مبشری از حکام شرع اصلی و قدیمی در اوین بوده است. او در ابتدای دهه 60 قاضی شعبه سوم بیدادگاه اوین بود. در قتلعام زندانیان سیاسی در سال 67 عضو ثابت این هیأت و جانشین رئیس هیأت حسینعلی نیری بود.
اکبر کبیری آرانی (فکور)
استان: تهران
شهر و زندان فعالیت: تهران - زندان اوین و زندان گوهردشت
حرفه در قتلعام: شرکت در کشتار و دارزدن زندانیان
سابقه و پروسه جنایت: اکبر کبیری ارانی با نام مستعار 'فکور' یا اکبر کبابی سربازجوی هار و هرزه شعبه بدنام 7 اوین بود. فکور از عوامل اصلی شکنجه و اعدام و تجاوز به زندانیان میباشد.
در سال 1362 – 1363 تحت هیأت اعزامی از تهران، زندانیان استان همدان را در زندان همدان مورد شکنجه و بازجویی قرار داد.
در سال 1364 مدت کوتاهی رئیس زندان گوهردشت بود. از زمستان 1364 تا خرداد 1365 رئیس زندان اوین بود.
وی هرازگاهی با کینه حیوانی و نیت شیطانی به قصد تعدی و تعرض به جسم و جان مجروح 'آزاده طبیب' در نیمههای شب وارد سلول انفرادی او میشده…
وی در قتلعام زندانیان سیاسی نقش فعالی داشت و شخصاً در حلقآویز کردن زندانیان شرکت داشته است.
داوود لشکری
استان: کرج
شهر و زندان فعالیت: تهران و کرج -زندانهای اوین و گوهردشت
حرفه در قتلعام: جانشین رئیس زندان گوهردشت و عضو مشورتی هیأت مرگ در این زندان بوده است
سایرمشخصات: در یکی از اسناد موجود داوود لشکری با نام تقی عادلی خوانده و اسم داوود لشکری را با نام مستعار او عنوان کرده است.
سابقه و پروسه جنایت:
قتلعام 67
پاسدار بندهای زندان گوهردشت در سالهای 1361 – 1363
رئیس امنیت داخلی زندان گوهردشت از سال 1364 – 1367
نماینده رئیس زندان و عضو حاضر در هیأت مرگ در جریان قتلعام 1367
جملات داوود لشکری خطاب به زندانیان:
داوود لشگری: ما هرگز به شما حرامزادهها اجازه نمیدهیم به کلاسهای درس نزدیک بشوید
داوود لشگری: وصیت نامهها یادتان نرود، نترسید وصیت کنید!
توضیحات:
داوود لشکری با مجاهد شهید حسین محبوبی، که در جریان قتلعام در زندان گوهردشت حلقآویز شد، ساکن یک محله در غرب تهران بود و یکدیگر را از قبل از انقلاب ضدسلطنتی میشناختند.
محمد سلیمی
استان: همدان
شهر و زندان فعالیت: همدان، کردستان
حرفه در قتلعام: آخوند، حاکم شرع، هیأت مرگ
رد و آدرس: در سالهای 1370-1375 حوالی میدان امام حسین تهران سکونت داشت.
سایرمشخصات: وی متولد 1333 در روستایی از توابع همدان، تحصیلات حوزوی در مدرسه حقانی (منتظریه) قم
سابقه و پروسه جنایت:
یکی از اعضاء هیأت مرگ قتلعام 1367 در زندان همدان و استانهای مرزی. در سال 1384 دادستان دادگاه ویژه روحانیت شد.
۱۳۹۵ مرداد ۸, جمعه
سجده به خاکیم بر خاوران
میرسد آن روز که من
بیگمان
میرسد آن روز که من
پرتوان
میرسد آن روزکه من
پهلوان
تا که نفس تازه کنم از نفس ارغوان
بانک زنم
بر سراین هرزه دریده جهان
هان!
ای همه بیداد پلید زمان
این منم اینک
و این شاهدان
نیک ببین و بدان
خلق کران تا کران
خاضع برآن
عاشقان
نسل فدا با دل شیر ژیان
راهگشایان
به تدبیر وجان
فاتح این رزم شدند
جاودان
فاتحان
نیک ببین وبدان
خلق کران تا کران
سجده به خاکند بر خاوران
خاوران؟
خانه به ققنوس های جوان
که بینشان
بال زدند
در دل تاریک شب
بی امان
تا که سحر گاه شوند
نغمه خوان
هدیه به منقار
باز آورند
شاخه زیتون
به باغ جهان
میرسد آن روز که من بیگمان
میرسد آن روز که من پر توان
میرسد آن روز که من
نغمه خوان
فخر فروشم
به تمام جهان
که این منم و
بلند این آسمان
سرود من
سرود خلق ایران
ای ایران... .. ای ایران
به همت وخروش آن دلیران
بیگمان.
شعر از م.صفا
مرداد۱۳۹۲
گوشههایی از حقایق قتل عام۶۷
قتل عام ۶۷یکی از هولناکترین نسلکشیهای قرن بیستم
با انتشار خاطرات منتظری در آذرماه ۱۳۷۹ بر روی اینترنت، دستور بیرحمانه قتلعام سیهزار زندانی سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ ، البته با تأخیری 12ساله در معرض اطلاع عموم قرار گرفت. اگر چه انتشار خاطرات منتظری برای نخستینبار پرده از روی بخشی از حقایق پشتپرده این جنایت هولناک برمیدارد، اما بیتردید تنها گوشههایی از این فاجعه بزرگ را منعکس میکند. در میان اسناد منتشر شده از سوی منتظری سندی وجود دارد که خمینی طی حکمی چنین دستور میدهد: ...
بسم الله الرحمن الرحیم
از آنجا که منافقین خائن به هیچوجه به اسلام معتقد نبوده و هرچه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها، از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان به استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رأی اکثریت آقایان حجهالاسلام نیری دامت افاضاته و جناب آقای اشراقی و نمایندهای از وزارت اطلاعات میباشد، اگرچه احتیاط بر اجماع است، و همینطور در زندانهای مراکز استان کشور، رأی اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازمالاتباع میباشد. رحم بر محاربین سادهاندیشیاست، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا، از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند «اشداد علیالکفار» باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام.
روحالله الموسوی الخمینی
كارزار بزرگداشت شهيدان قتل عام ۶۷
خانوادههای شهیدان و زندانیان سیاسی طی فراخوانی، هموطنان را به شرکت در کارزار بزرگداشت شهیدان قتلعام 1367 فراخواندند و اعلام کردند: گذشت 28سال از قتلعام زندانیان مجاهد و مبارز، به فتوای شیطان مجسم دوران، خمینی خونآشام و تحت نظر سردمداران پلید نظام آخوندی مانند خامنهای و رفسنجانی... .. نه تنها از جوشش خون آن جاودانهفروغ ها که قهرمانانه برعهد خود با خدا و خلق وفا کردند نکاسته بلکه به عکس هر روز که میگذرد، این خونهای پاک بیش از پیش گریبان فاشیسم دینی حاکم بر ایران را گرفته و سرنگونی محتوم آن را نزدیکتر میکند.
در 28 امین سال قتلعام 30هزار زندانی مجاهد و مبارز، رژیم آخوندی در ضعیفترین وضعیت خود بهسر میبرد و پس از آنکه در اثر کارزار بیسابقه مقاومت ایران، سال گذشته ناگزیر شد جام زهر توافق اتمی را سر بکشد، بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی آن بسا عمیقتر شده، مخاصمات درونی رژیم شدت گرفته و رژیم هر روز بیشتر در باطلاق سوریه فرو میرود و هیچ چشماندازی برای خروج از آن ندارد.
در ادامه این فراخوان آمده است:در چنین شرایطی وظیفه ما این است که بزرگداشت شهیدان قتلعام 1367 را به یک جنبش اعتراضی همهجانبه علیه فاشیسم دینی حاکم بر ایران و به ناقوس مرگ این رژیم تبدیل کنیم.
خانواده شهیدان و زندانیان سیاسی سپس رهنمودهایی برای برگزاری هر چه فعالتر این کارزار اعلام کردند و خواستار کمیته برگزاری گرامیداشت خاطر شهیدان قتلعام 1367 در هر شهر و محله و دانشگاه و یا کارخانه و گرامیدات خاطره شهیدان با برافراشتن ”شعارهای مرگ بر خامنهای مرگ بر اصل ولایتفقیه ”شدند.
این فراخوان همچنین از هموطنان و جوانان اشرفنشان خواسته شده است، با نصب عکس شهیدان و دست نوشتههایی در گرامیداشت یاد شهیدان، پیام آنان را به درون هر کوچه ومحله و خانهای ببرند.
در 28 امین سال قتلعام 30هزار زندانی مجاهد و مبارز، رژیم آخوندی در ضعیفترین وضعیت خود بهسر میبرد و پس از آنکه در اثر کارزار بیسابقه مقاومت ایران، سال گذشته ناگزیر شد جام زهر توافق اتمی را سر بکشد، بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی آن بسا عمیقتر شده، مخاصمات درونی رژیم شدت گرفته و رژیم هر روز بیشتر در باطلاق سوریه فرو میرود و هیچ چشماندازی برای خروج از آن ندارد.
در ادامه این فراخوان آمده است:در چنین شرایطی وظیفه ما این است که بزرگداشت شهیدان قتلعام 1367 را به یک جنبش اعتراضی همهجانبه علیه فاشیسم دینی حاکم بر ایران و به ناقوس مرگ این رژیم تبدیل کنیم.
خانواده شهیدان و زندانیان سیاسی سپس رهنمودهایی برای برگزاری هر چه فعالتر این کارزار اعلام کردند و خواستار کمیته برگزاری گرامیداشت خاطر شهیدان قتلعام 1367 در هر شهر و محله و دانشگاه و یا کارخانه و گرامیدات خاطره شهیدان با برافراشتن ”شعارهای مرگ بر خامنهای مرگ بر اصل ولایتفقیه ”شدند.
این فراخوان همچنین از هموطنان و جوانان اشرفنشان خواسته شده است، با نصب عکس شهیدان و دست نوشتههایی در گرامیداشت یاد شهیدان، پیام آنان را به درون هر کوچه ومحله و خانهای ببرند.
یادی از بی نشانان دشت خاوران
یادداشت یکی از مادران پارک لاله در مورد حضور مادران و خانوادههای شهدای قتلعام زندانیان سیاسی در سال 67 که سال 94 در اینترنت منتشر شد
در آن از جمله آمده است: جمعه هفتم فروردین 94، من و خواهرم به خاوران رفتیم. معلوم بود قبل از ما نیز تعدادی از خانوادهها آمده بودند، چون گلهای تازه و زیبایشان بر روی خاک مانند خورشید میدرخشید و گلهای زرد صحرایی نیز این زیبایی را دو چندان کرده بود.
ما نیز ابتدا جای زهرا و سپس جای مهرداد و بعد هم باقی قسمتها را گل باران کردیم. خواهرم که همیشه به سمت کانالهای قطعه بالایی کشیده میشود، درخت انتهای آن قطعه را به زیبایی با گل شب بوی قرمز آراست و با همدیگر هر کجا نشانی از بینشانان بود را گل گذاشتیم.
پرچم جمهوری اسلامی نیز از پشت دیوار خاوران، چون نگهبانی بر جنایتاش ما را نظاره میکرد. هر چند جمعه آخر سال نگذاشتند ما خانوادهها با همدیگر آن جا را گل باران کنیم، ولی خودشان نیز میدانند که ما عزیزانمان را تنها نخواهیم گذاشت و این را حداقل حق دادخواهانه خود میدانیم که یاد این جانهای شیفته که به ناحق کشتهاند را زنده نگاه داریم تا حقیقت روشن شود و پاسخ دهند که چرا و چگونه آنها را کشتند.
بیتردید یاد همه آنها در دلهای ما و دیگرانی که حقی برای زندگی دگراندیشان قابل اند، همیشه زنده و گرامی خواهد ماند.
با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
https://t.me/shahidanAzadai96
پربینندهترین مطالب
-
محل تولد: سنگسر طالب آباد شغل: تعمیرکار لوازم برقی سن: ۱۹ تحصیلات: دبیرستان محل شهادت: سمنان تاریخ شهادت: ۱۳۶۷ زندگینامه شهید مجاهد شهید ا...
-
محل تولد: تهران سن: ۲۷ تحصیلات: دانشجو محل شهادت: کرج تاریخ شهادت: ۱۳۶۷ محل زندان: گوهردشت مجاهد شهید مهدی احمدی از میلیشیاهای پرشور مجاهد...
-
گفتی سرموضع یعنی چی؟ یعنی کسانی که سر موضع دفاع از آزادی مردم موندن و پافشاری کردن؛ خمینی گفت کسانی که بر سر موضع نفاق پافشاری میکنن باید...
-
محل تولد: کرمانشاه سن: ۲۶ تحصیلات: محل شهادت: کرج تاریخ شهادت: ۱۳۶۷ محل زندان: گوهردشت مجاهد شهید نیر غلامی در سال ۱۳۴۱ در یک خانوادهٴ کم...
-
محل تولد: آبادان شغل: کتابداری سن: ۲۵ تحصیلات: دیپلم محل شهادت: تهران تاریخ شهادت: ۱۳۶۷ مجاهد شهید حجتالله غلامی ۲۵ساله، متولد شهر آبادان...
-
بعد از ۳۰خرداد دستهدسته جوونها رو دستگیر کردن. بیشترشون دانشآموزهایی بودن که بهخاطر مخالفت با چماقداری و خوندن نشریه، از مدرسه راهی شکن...
برچسبها
آذربایجان غربی
آذربایجان شرقی
اراک
اردبیل
استان فارس
اصفهان
ایلام
بوشهر
پزشک
تهران
چهارمحال و بختیاری
خانواده
خاوران
خراسان
خوزستان
دانشآموز
دانشجو
رئیسی جلاد۶۷
زنجان
سمنان
سیستان و بلوچستان
شهدای نوجوان
شیراز
قزوین
قم
کتابخانه
کرج
کردستان
کرمان
کرمانشاه
کهگیلویه و بویراحمد
گلستان
گیلان
لرستان
مازندران
مرکزی
مریم رجوی
مشهد
مهندسی
ورزشکار
همدان
یزد
بایگانی مطالب
کل نماهای صفحه
پیوندها
Copyright ©
۳۰هزار گل سرخ ایران - قتلعام۶۷ | Powered by Blogger
Design by Flythemes | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com