در سالگرد قتل عام سربهداران آزادی در سال۶۷ نوار صدای منتظری منتشر شد که نشاندهنده عمق فاجعه و جنایت سردمداران حاکم میباشد اکنونمتن نوار صوتی آيت الله منتظری در دیدار با هیأت مرگ در تاریخ ۲۴مرداد۶۷ كه به خاطر همين اظهارات از سوي خميني عزل شد را به اطلاع شما میرسانیم:
اگه غیر از شما بود من اصلاً کار نداشتم، چون نسبت به شما شناخت دارم و شما میدونید که من نه پسر خالهام جزو منافقین زندان باشه، نه پسر عموم و نه قوم و خویشم و نه با اینا رفاقتی داشتم.
بیش از همه من از اونا ضربه خوردم، هم تو زندان هم بعد از زندان. پسر منو همینا بهشهادت رسوندن، بزرگان ما رو همینها بهشهادت رسوندن، همه اینها رو من میدونم. ولی معذالک من اونی که برام مهمه، آبروی اسلام و انقلابو، آینده کشورو و آینده شخص آقای خمینی و اونکه تاریخ چه جور قضاوت میکنه.
و من یک آدم صریح الهجه هستم. همیشه اونچه توی دلمه است، نگه نمیدارم. بر خلاف آقایونی که بعضیها با سیاست رفتار میکنن.
به نظر من بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده از اول انقلاب تا حالا این کاری است که بهدست شما که چهرههای خوبی هستید، یعنی شما چهرههایی که در دستگاه قضایی، اگر چنانچه به ما میگفتند معرفی کنید مثلاً می گفتیم آقای نیری، آقای اشراقی. اینها چهرههای خوب و متدین اند.
به نظر من بزرگترین جنایت که در جمهوری اسلامی شده و در تاریخ ما رو محکوم میکنه، به دست شما انجام شده و شما را در آینده جزوه جنایتکاران در تاریخ مینویسند، بی رو در بایسی حالا یا از سادگی شما استفاده کردهاند و متأسفانه بدبختی ما این است که دستگاه قضایی ما در راسش شخصی قرار گرفته که خودش با این چیزها مخالف است، آنوقت میآید در نماز جمعه آنجور شعار میدهد و وقتی هم میخواهد از امام سؤال کند به جای اینکه برند پیش امام بگویند آقا به این وسعت مصلحت نیست ضرر دارد. سؤال میکند میگوید مثلاً آیا در استانها اعدام کنیم یا در شهرستانها اعدام کنیم، این سوالو از امام میکنه.
این هم بدبختی ماست که در دستگاه قضایی ما در راسش همچین شخصی قرار دارد، بی رو در بایسی و این واقع شده است. گوش میدید؟
آقای پورمحمدی درست است که حالا مسئول است و تو اطلاعات است اما قبل از اینکه مسئول اطلاعات باشه آخونده. جنبه آخوندیش بر اطلاعاتیش میافزاید. به نظر من این یک چیزی است که اطلاعات روش نظر داشت و سرمایهگذاری کرد.
و شخص احمد آقا پسر آقای خمینی هم از سه چهار سال قبل هی میگفت ”مجاهدین از روزنامه خونش و از مجله خونش و از اعلامیه خونش همه باید اعدام بشند ”. این اینا یه همچین فکری میکردن. و حالا فرصت را مغتنم شمردن در این جریانی که منافقین آمدن به ما حمله کردن، این رو جا انداختن پیش امام، حالا هر جوری بالاخره چه جور به امام گفتن چطوری جا انداختن، بالاخره اینجور کشک و ماست کردن و از امام نوشته گرفتن، دادن دست افراد و حالا دیگه این به کجا منتهی میشه؟ و در آینده چی میشه؟
هفت نفر از اینا تو دادسراند به تازگی ببینید چه علم شنگه ایی تو دنیا راه انداختن، بعد از این، این همه خانوادهها، حالا شما نمیدونید که دو ماه ملاقاتها را قطع کردین، تلفنها را رو هم قطع کردین. بالاخره آخرش با خانوادهها برخورد میکنین. وانگهی اصلاً دستگاه قضایی کشور رو شما زیر سؤال بردین.
چندین سال، شخص آقای نیری، این قاضی اون قاضی، تو این شهر تو اون شهر، یکی رو محکوم کرده به 5سال یکی رو محکوم کرده به 6سال، یکی رو محکوم کرده به ده سال، و یکی را محکوم کرده به پانزده سال.
خوب اینکه حالا ما بیاییم بدون اینکه فعالیتی تازه باشه بگیریم اعدام کنیم، این معنیاش این است که همه ما گه خوردیم، همه دستگاه ما، قضایی ما، غلط بود، معنی اش این نیست؟ حالا خودمونیم. آخه میخوایم حساب بکنیم.
و بعضی از قضات هی به ما مراجعه کردن و ناراحت بودن.
من یه وقتی یه نامه، خدمت امام نوشتم. این نامه امام. من این نامه را خدمت امام نوشتم.
(گفتگویی با یک نفر که میپرسد همان نامه اول؟ نه بندی؟ منتظری: بله، هشت بند)
بعد یک نامه دوم هم به ایشون نوشتم. آن را شنیدید؟ (نفر پاسخ میدهد: هستش بله، معطل نشویم)
منتظری: این حالا نامه دومش است. حالا من از باب اینکه میخواهم سریع به شما بگویم. اینها را گفتم.
من نوشتم بسم الله الرحمن الرحیم محضر مبارک آیتالله العظمی امام خمینی مدظله العالی
می خوام بگم ما چقدر بدبختی داریم و این وضعمان اینجوریه آقا تو این کشور.
پس از سلام و تحیت
پیرو نامه مورخ ۹/۵/۶۷ برای رفع مسئولیت شرعی از خود به عرض میرسانم.
من از اون جریان تا حالا باور کنید شبی نیست که دو سه ساعت، فکرم را ناراحت کرده و خوابم نمیبرد. سه چهار ساله روی همینا دارم هی فکر میکنم.
خوب جواب خانوادهها را چی باید بدیم؟ این همه گفتیم جمهوری اسلامی و اینا، این همه گفتیم شاه و رضا خان اعدام کرد چقدر شاه اعدام کرد؟
بیایید اعدامهای خودمان را با اعدام های اونها حساب بکنیم. من نوشتم: ”برای رفع مسئولیت شرعی از خود به عرض میرسانم. سه روز قبل قاضی شرع یکی از استانهای کشور که مرد مورد اعتمادی میباشد (حالا بعد میگم کیه) با ناراحتی از نحوه اجرای فرمان اخیر حضرتعالی به قم آمده بود و میگفت مسئول اطلاعات یا دادستان (من یادم نبود کدوم را میگفت) از یکی از زندانیان برای تشخیص اینکه سر موضع هست یا نه پرسید: تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی؟ گفت آره، پرسید حاضری مصاحبه کنی؟ گفت آره، پرسید حاضری برای جنگ با عراق به جبهه بروی؟ گفت آره، پرسید حاضری روی مین بروی؟ گفت مگر همه مردم حاضرند روی مین بروند؟ وانگهی از من تازه مسلمان نباید تا این حد انتظار داشت. گفت پس معلوم میشود تو هنوز سر موضعی، و با او معامله سر موضع انجام داد و اعدام کرد.
این قاضی شرع میگفت من هر چه اصرار کردم پس ملاک اتفاق آرا باشد نه اکثریت، پذیرفته نشد و نقش اساسی را همه جا مسئول اطلاعات دارد و دیگران عملاً تحتتاثیر میباشند. حضرتعالی ملاحظه فرمایید (این نامهایه که من خدمت امام نوشتم، بش هم رسیده) حضرتعالی ملاحظه فرمائید که چه کسانی با چه دیدی مسئول اجرای فرمان مهم حضرتعالی که به دماء هزاران نفر مربوط است میباشد. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
این شخص هستن الان، آقای احمدی، آقای احمدی این جریان را برای من گفت من شب تا صبح فکر کردم. دیدم که خوب من بعد از آن نامه ایی که من نوشته بودم این را به من گفت. آخرش من برداشتم، نوشتم.
همه رفقای ما با نامه نوشتن به امام مخالف بودند، ولی من دیدم من جواب ندارم روز قیامت. من وظیفهام که به امام تذکر بدهم. من این نامه را نشستم، اون نامه اولی که دادم خدمتتان، نشستم نامه را، نوشتم دومی، مطرح کردم بعضی ها گفتند نه فایده ایی نداره. هیچ فایدهای نداره.
دیدم خیالم ناراحت است، نامه رو نوشتم، فتوکپی کردم و دادم به یه کسی برد. بعد به آسید هادی گفتم به دفتر امام زنگ بزن بگو فلانی یک نامه فرستاده است آنجا راش بدن. گفت ای پس بنا نبود شما. گفتم خوب حالا دیگه بالاخره من نوشتم. این نامه دومی من همینطور. این نامه دومی هم وقتی دیدم شب تا صبح هی فکر هست تو سر من، گفتم من مسئولیت دارم، اینرا نوشتم.
این نامه دوم که میره، میدهند به امام، بعد امام میگند که (احمد آقا تلفن میکند به آسید هادی) که امام فرمودند که منافقین (همانطور که من نوشتم) که بالاخره اینها شرورند و چطورند و اینها، ولی اینکه شما نوشتهاید مورد تعجبه و این شخص رو بگویید بیاد، این شخص رو بگویید بیاد و مطمئن هم باشه که کسی کاریش نداره. مثلاً فرض کنید که فکر کنه که مصون است.
من هم چون میدونستم که بالاخره نمیخوان که به امام برسه، معذالک چون گفته بودم، این آقا تلفن کردیم اهواز و این آقا آمد، دو روز هم زحمت کشید تا پیداش کردیم، اومد اینجا بهش گفتم آقاجون، تو اینها را به من گفتی درسته؟ من خوندم گفت بله درست است،
بعد گفت قضایای دیگری هم هست. توی وصیت نامهاش مثلاً نوشته من رو بهعنوان سر موضع گرفتن در حالی که من سر موضع نبودم و به جمهوری اسلامی معتقد بودم و چطور و اینها و حال من مثلاً فرض بگیرید اشتباه شده، رفتم، حالا به خانوادهام توصیه میکنم که شما به انقلاب، به امام، به اینها وفادار باشید. مثلاً اینطوری، این را اینطوری کشتند.
برای من نقل کرد گفت یک کسی برادرش زندان بود، بعد آخرش که مثلاً توی این جریان افتاد، گفتند که خواهرش هم متهمه. رفتن خواهرش را هم آوردن، خودش رو اعدام کردن، خواهرش دو روز بود اصلاً آورده بودند. بهش گفتند گفت خوب من نسبت به اینها علاقه دارم، گفت خواهش شانزده پانزده سالش بود. گفت چون حالا برادرش اعدام شده که این که دختر است گفت این رو هم اعدام کنین و اعدامش کردن. اینها بعداً روز قیامت، جواب خدا رو چی میدی؟
بهر حال به این آقا گفتیم آقای احمدی شما این را به من گفتی درست است؟ گفت آره. گفتم همین را خدمت امام ببین، کاغذ را نشانش دادم. برای آقا نوشتم که این حرفها را زدم و شما برو به آنجا، اگر بهت گفتن که مثلاً پیش امام چیزه، بگو نه، چون امام مرا احضار کرده، من باید برم خدمت امام. با اینکه من تلفنی پیغام دادم. رفته آنجا. اولاً که ما اینجا هی ما تلفن زدیم گفتند احمد آقا نیست. عرض کردیم بابا این قاضیه با عزته، احضار کردین، دو روزه اینجا معطله، علافه، بالاخره چون امام احضار کرده، برای چی میخواستیم، به احترام امام گفتیم بیاد، والله ما کاری نداشتیم.
انصاری گفته بود نه، آسید احمد آقا نیست، من دسترسی ندارم. برو یک ربع به هشت بیا. رفته آنجا انصاری بهش گفته به امام هیچی نمیشه حرف بزنی، حق نداری با امام حرف بزنی، همین آقای محمد علی انصاری، فقط دست امام را میبوسی. بعد میآیی مطالبی که داری بنویس عصری احمد آقا میآید میدی به احمد آقا. این هم گفته خوب من هم رفتم دست امام را بوسیدم و آمدم و بعد هم آمد معطل شد و نیآمد گفته بود که من میام، معطل کرد که احمد آقا، نوشتم و دادم به احمد آقا، احمد آقا گفت باز هم معتقدی؟ گفتم آره دادم و آمدم.
من پیش بینی میکردم که نگذارند برود پیش امام برای اینکه ذهن آقا برنگرده.
حالا مسأله اینه، شما چهرههای خوب بودین و از شما سوءاستفاده شد، تا حالا هم کردین کاراتونو هم کردین من میدونم کارهاتون رو، من روی یک اصل، وظیفهام میدونستم به شماها بگم. دیشب تو ذهنم بود که خوب همه تا حالا کردین، خوب میگین نظر امام چیست، دیگه ماه محرمه دیگه اقلا دیگر تو ماه محرم اقلا، ماه خدا و پیغمبره اینطوری نیست، از امام حسین اقلا شرم بکنید دیگه حالا.
بیایند آنجا، ملاقات رو قطع کنیم و همینطور بیایم قصابی کنیم تو اونجا، بکشیم بیرون و تی تی (صدای شلیک درمیآورد) هیچ جای دنیا همچین کاری هست؟ ما آدمایی هستیم که رادیو تلویزیون ما میگه، قاتل گاندی رو دو ساله سه ساله توی نمیدونم چی چیه، مرتبه دومه نمیدونم چی چی فرجام خواهی توی اونجام رفته، حالا تازه دارن اعدامش میکنن.
در صورتیکه اینها اغلب سر موضع شدنشون واسه این برخورد تند امثال لاجوری و افراد اینها بوده. یعنی یه بچه ایی بوده که یک اطلاعاتی خونده اصلاً سرش نمیشده برخورد تند این رو سر موضع کرده، من هم بودم سر موضع میشدم، وقتی میدیدم اینجور با من برخورد میکنن. من الآن فکر کردم به شما چی چی بگم؟ باز من اینو نشستم نوشتم نظرمو رو، همینو به شما بگم، من اینجا ده تا چیز یادداشت کردم به شما. من بهعنوان اتمامحجت میگم شما دیگه خودتون میدونین، دیگه خودتون چهکار بکنید. دیگه یک امتحانیست برای شمایان.
نوشتم:
یک: من بیش از همه شما از منافقین ضربه خوردهام، چه در زندان و چه در خارج زندان، فرزند من را آنان بهشهادت رساندند، اگر بنا بر انتقامجویی باشد من بیشتر باید دنبال کنم ولی من مصلحت اسلام و انقلاب و کشور و حیثیت ولایتفقیه و حکومت اسلام را در نظر میگیرم، من قضاوت آیندگان و تاریخ را در نظر میگیرم.
ده دفعه تا حالا به احمد آقا گفتم ولله من بیش از تو دلم برای امام میسوزه، من میخوام پنجاه سال دیگه برای آقای خمینی قضاوت نکنند، بگن آقای خمینی یک چهره خونریز، سفاک و قتالی بود، من نمیخواهم در تاریخ اینطوری باشه، چهره ولایتفقیه رو ما کریه نشان دادیم به حضرت عباس پیش مردم، در اثر این تندروی ها و بازداشتهایی که بوده، این قدر بازداشت نبوده سر اسلام، این همه کارها که نبوده، این یک.
2 اینگونه قتلعام بدون محاکمه آنهم نسبت به زندانی و اسیر (اسیر شماست دیگه) قطعاً در درازمدت به نفع آنهاست و دنیا ما را محکوم میکند و آنان را بیشتر به مبارزه مسلحانه تشویق میکند. مبارزه با فکر و ایده از طریق کشتن غلط است.
(نامفوم) یک فکر و ایده اینها دارن، یه روشه یه منطق ولو منطق غلط، با کشتن حل نمیشه بدتر میشه.
3- روش پیغمبر را با دشمنان خود در فتح مکه و جنگ هوازن ببینید به چه نحو بوده است، پیغمبر با عفو و گذشت برخورد کرد و از خدا لقب رحمه للعالمین گرفت. روش امیر المومنین با اهل جمل را پس از شکست آنان ملاحظه کنید.
در جنگ جمل، طلحه و زبیر و عایشه اینها آمدند غنایم را جمع کردن بعد. حالا جنگ تمام شد عبدالله زبیر عایشه و اینها، یک عده اینها توی بصره توی یه خونه بودن. به امیر المومنین گفتند آقا یاروها اینجان. بعدش موسی ابن طلحه را گرفته بودن بردند زندان کردن، پسر طلحه رو. امیرالمومنین گفت موسی پسر طلحه کجاست؟ گفتند در زندان. گفتن برین بیاریدش. تا اومدن گفتن که امیر المومنین موسی را احضار کرده است خودش گفت انالله و انا الیه راجعون. همه میگفتن انالله و انا الیه راجعون. یقین کرده بودند. امام گفت خوب موسی پیشمون نیستی از این کاری که کردی؟ گفت چرا آقا. گفت سه مرتبه رو به قبله بگو استغفرالله ربی و اتوب الیه. فرمود که اموالش هم توی این چادره گفت برو اموالتو بر دار و برو خونه دیگه. این برخورد اینجوریه. پیغمبر وقتی که مکه را فتح کرد مثل ابوسفیانی که در رأس دشمنان بود خونهشو مأمن قرار داد، برخورد اینجوری بود با اون.
در جنگ هوازن، مالک ابن عوف النصری رئیس هوازن، وقتی که فهمید مکه ای ها شکست خوردن، گفت مکهایی ها عرضه نداشتن، ما به حساب محمد میرسیم. سی هزار نفر جمع کرد و با محمد جنگ کردند. بعد هم فرار کرد رفت. بعد پیغمبر قوم و خویش هایش را اسیر کرد، زن و بچه این هم اسیر شدن، زن و بچهاش را فرستاد پیش سفیه عمهاش در مکه بود و گفت اینها را نگهدار و اموالشان را هم نگه دار. به اینها گفت به مالک بگو اگر آمد اظهار ندامت کردی و مسلمان شدی اموالت را بهت میدم، زن و بچهات رو بهت میدم، صد شتر هم اضافه بهت میدم، ریاست قومت ام را هم بهت میدم. مالک ابن عوف هم در جا خودش رو به پیغمبر رسوند و پیغمبر اکرم نگفت که این همه خون ریخته شده و این همه چیزها و آیه قران... .
رحمتن للعالمین اینها درس است برای ما، ما با این برخوردهایی که داریم میکنیم غیر از اینکه خانوادهها را ناراحت بکنیم همه را با خودمان با ما بد میکنیم و همه را از خودمون دور میکنیم، همیشه که ما سر قدرت نیستیم و در آینده تاریخ رو ما قضاوت میکنه، بله نوشتم که روش امیر المومنین با اهل جمل را بعد از شکست آنان ملاحظه کنید.
البته من چون سرسری اینها را نوشتم حالا دیگر واضح است.
4-بسیاری از افراد سر موضع را رفتار بازجوها و زندانبانها آنان را بهسر موضع کشانده والا قابل انعطاف بود.
5-مجرد اینکه اگر آنان را آزاد کنیم به منافقین ملحق میشوند موجب صدق عنوان محارب و یاغی بر آنان نمیشود. امیر المومنین نسبت به ابن ملجم هم قصاص قبل از جنایت انجام نداد با اینکه خودش فرمود او قاتل من است. گفتند یاعلی پس قصاص کنیم. گفت قصاص قبل از جنایت درست نیست. نقل کردند و حالا هم نقل کردهاند.
6-مجرد اعتقاد فرد را داخل عنوان محارب و یاغی نمیکند.
من خودم از آقا پرسیدم، شاید به شما هم گفتم. گفتم آقا اگه یه کی به شما بگه که من آقای خمینی را قبول ندارم و این جمهوری اسلامی را هم که شما درست کردین من قبول ندارم و به مسعود رجوی هم علاقه دارم، به همین عبارت خدا شاهده به آقا گفتم، مسعود رجوی را هم علاقه بهش دارم، اما ما میدونیم اگه ولش کنیم، می گه من چنانچه بروم سلاح نمیگیرم با شما در بیافتم، من میرم مشغول کارم میشم. این شخص را ما نگهش داریم یا آزادش کنیم؟ آقا گفت برای چی نگهش داریم. این تعبیری است که من از خود آقای خمینی شنیدم. گفتم یه مسعود رجوی هم بهش علاقه داره، مجرد اعتقاد فرد را داخل محاربه و باقی نمیکند. اولاً سران آن موقع میگویند ما مرتد نیستیم، میگویند اسلام حقیقی ندارید، شما اسلام آمریکایی دارید.
و ارتداد سران فرضا موجب حکم به ارتداد سمپاتها نمیشود.
7 قضاوت و حکم باید در جو سالم و خالی از احساسات باشد. لایقض القاضی و هو غضیان
این روایت را همه به یاد دارید. الآن با شعارها و تحریکات جو اجتماعی ما ناسالم است.
این مسأله که آقای موسوی اردبیلی که من میدانم خودش از همه لیبرال تره، تو نماز جمعه میگه که همه بایستی اینها اعدام بشن، اصلاً من مخالف با عفو بودم، خودش بیش از همه مخالفت میکرد، حالا ایجوری میگه، بعد تو نماز جمعه میگن زندانی منافق اعدام باید گردد. آخه ما که میفهمیم اینها دارند جو درست میکنن. حتی منم که حرف میزنم میگن آی اینم داره از منافقین حمایت میکنه.
بعد نوشتم:
الان با شعارها و تحریکات جو اجتماعی ما ناسالم است. ما از جنایت منافقین در غرب ناراحتیم به جان اسرا و زندانیان سابق افتادهایم، وانگهی اعدام آنان بدون فعالیت جدید زیر سؤال بردن همه قضات و همه قضاوت های سابق است. کسی را که به کمتر از اعدام محکوم کردهاید به چه ملاک اعدام میکنید، حالا ملاقاتها و تلفنها را قطع کردهایم فردا در جواب خانوادهها چه خواهید گفت.
الان یک کم خانوادهها که بو بردهاند چقدر به ما فشار آوردهاند، به خانه آقا خمینی که دسترسی ندارند، شورای عالی قضایی هم که کسی را راه نمیدن که، همه میان فشار میارن. این خانوادهها را چی جوابشون میدین شما؟
8- من بیش از همه به فکر حیثیت حضرت امام و چهره ولایتفقیه میباشم و نمیدانم موضوع را به چه نحوی به ایشان رساندهاند. این همه ما در فقه بحث احتیاط در دما و اموال کردیم همه غلط بود؟ میگوید دما و اموال محترم است و باید احتیاط کرد و اینها.
9-من چندین نفر از قضات عاقل و متدین را دیدم که ناراحت بودند و از نحوه اجرا شکایت داشتند و میگفتند تندروی میشود و نمونه های زیادی را ذکر میکردند که بی جهت حکم اعدام اجرا شده است.
10 - در خاتمه مجاهدین خلق اشخاص نیستند. یه وقت یه خان میگن میکشیمش خلاص میشه. اما این شخص نیستند، این هجره، این منطقی است که حنیف نژاد و نمیدانم کی به اینها القا کردن، منتها اینها از این سو استفاده میکننن این منطق رو تو این بچهها جا انداختند ، اونکه داره جونش رو فدا میکنه و انتحار میکنه یعنی معتقده دیگه باباجون. این فکر را ما باید یک جوری میکردیم با فکر از بین میبردیم، حالا نداشتیم کسی رو که با منطق با اینها صحبت کنه حالا بریم اعدام کنیم، خلاص میشیم، قطعاً خلاص میشه و به عقیده من این ضربه ایی است به جمهوری اسلامی و به انقلاب.
در خاتمه مجاهدین خلق اشخاص نیستند یک سنخ فکر و برداشت است. یک نحو منطق است و منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد. با کشتن حل نمیشود بلکه ترویج میشود.
انشالله موفق باشید. این رو من نوشتم دادم خدمت شما.
حالا میگم محرم است حالا چرا شما در محرم این کار را نکنید. بله من از بابت اینکه شما را گفتم من، شما را چهرههای خوبی میدانستم و میدانم که در آینده به دست شما اجرا شده، ضربهاش را شما میخوردید.
سوال نفر اول: در رابطه با شیوه کار خودمان. از روز اول که ما این واقعه را که شما شما گفتید، خدا شاهده که ما با این نیت که روز قیامت باید جواب این را بدیم و در خدمت برادرها جلسه تشکیل دادیم و تکتک اینها را آوردیم تو اتاق موردی داشتیم که چهار بار این رو آوردیم تو اتاق باهاش صحبت کردیم، کراراً داشتیم که سه بار باهاش صحبت کردیم، یعنی تا آنجایی که واقعاً به مرحله صددرصد نرسیدیم که اون عنوان کرده که این فرد معتقد است، ما امضا نکردیم.
منتظری: فکر کردی که این چطور سر موضع شده؟
ادامه صحبت نفر اول: این شیوه کارمان بوده، مواردی که تا بهحال اجرا کردیم تمام موردی بوده که به اتفاق آرا، همه به اتفاق آرا بوده است.
منتظری: همه جاها که اینطوری نبوده.
ادامه صحبت نفر اول: ما مورد خودمان را داریم عرض میکنیم، به اتفاق آرا بود، 9 سوال، حتی بعضی از موارد، در برخی موارد جناب حاج آقای اشراقی احتیاط میکردن باز با بعضی از برادرانی که با نفراتی که در زندان بودند مشورت میکردند.
الان موارد متعددی داریم که دو امضا دارد و ما اصلاً اجرا نکردیم، و از این بابت است حدود 40 مورد داریم که به اتفاق آرا امضا کردیم، فقط بهلحاظ اینکه اینها یا تنها فرزند خانواده بودن، یا پسری بوده که خواهرش اعدام شده یا برادرش اعدام شده. و حدود بیست و چند نفر هم داریم که اینها وقتی آمدند زندان حدود 16 - 17سالشون بوده و الآن بیست و سه چهار سالشونه. حدود 40 مورد از اینها که فقط سه تا امضا شده باز هنوز اجرا نکردیم. فقط به این لحاظ که گفتیم تا آخرین روز یه اتمامحجت دیگری هم با اینها بشه که اگه واقعاً راهی برای برگشت نبود آنوقت تصمیم گرفته بشه.
حالا حدود چهل، چهل و خورده ایی از اینها داریم که سه امضایی است یعنی صددرصد با اعدامش منطبق است فقط به این لحاظ که یا تنها پسر خانواده بوده یا برادر یا خواهرش اعدام شده یا از اونهایی بوده که 15-16سالش بوده آمده زندان، از زمانی که آمده تو زندان پخته شده، اینها را ما خدا شاهده که احتیاط کردیم و الآن همه برگه هاش توی یه پاکت جداگانه است.
منتظری: در فقه ما میدانی که مرتد، زن اگر باشد اعدام نیست. من یکبار این را خدمت امام گفتم که آقای ابن ادریس ادعای شهرت میکند که در محارب هم زن اگه باشه نباید اعدام کرد. صاحب جواهر نقل میکند و بسیاری از فقهای ما هم، همین را گفتند. منتهاش آقای خمینی میگن نه فرق نمیکند، اما ادعای شهرت میکنند که محارب هم مثل مرتد میماند، زن اگر باشد نباید اعدام کرد. یک روز من به آقای خمینی سه چهار سال پیش گفتم آقا اگه پس اگر میشه بگید زنها را اعدام نکن مگر قاتل باشند. آقای خمینی گفتند نه. حالا چه زنه و یا مرده چه فرق میکند.
نفر اول: و در مورد دخترها باز خدا شاهده که تا اونجا که میتونستیم چونه زدیم. این برادر شاهده من که واقعاً اعصابم قویه و اعصابم خیلی قویه. من پریروز که فقط دخترا را میدیدیم دیگه اصلاً داغون شده بودم. یعنی به التماس افتادیم که این فقط دو خط بنویسه و ما بگیم برگرده زندان.
منتظری: نگفتید اعدامت میکنیم؟
نفراول: نه نه نه اینها که نمیشه، ما هیچ چیزی نگفتیم. ما بهعنوان یک محاکمه سؤال میکردیم و سؤالات متعدد میکردیم. ما به این هم اکتفا میکردیم که اگر فقط این مینوشت که چون سازمان محارب منافقین با این نظام دارد مبارزه میکند و اینجانب اگر چه (این را بهش میگفتیم بنویسه) اعتقاد به این نظام ندارم ولی چون اعتقاد به مبارزه با نظام هم ندارم، لذا اعلام میکنم از سازمان جدا شدم. این را هم ما کنار میذاشتیم. این حتی به این هم اکتفا کردیم و در تمام این موارد خوب بهرحال ما طلبهایم و همه معتقدیم که قیامتی هست و... من در مواردی که تابهحال اجرا کردیم، یک سر سوزن خدشه نداریم.
منتظری: من یکی از افرادی هستم که هیچکس نمیتواند منکر بشود که از خیلی افراد در انقلاب، سهم بیشتر دارم. سابقه در انقلاب زیادتره، زندان رفتم، کتک خوردم، با منافقین هم درگیر بودم، پسرمم رو هم کشتن، تو زندان هم با ما درگیری داشتن. دلم برای انقلاب میسوزه و وقتی. به عقیده من عرض کردم از چیزایی که بسیار ضربه به انقلاب ما میزنه اینه.
من یک روز خدمت امام بودم گفتم اموال زیادی از افراد گرفته شده بیجا، این مصادرهها همهاش درست نیست، پاسدارها تندروی کردن،
ما نونور کردیم سپاه پاسدارانمون رو، هی گفتیم سپاه سپاه، سپاه هر جای رو خواست از مردم گرفت. ولملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم. آقا خیال میکنند و یا شما خیال میکنید با این کارتون انقلاب را تضمین میکنید؟ من عقیدهام این است که اگر ما یک نفر مظلوم توش باشه، انقلاب ما شکست میخوره: الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم.
اینقدر که ما داریم میکشیم شاه ده تاشم نکشت. آنوقت ما مردانی داریم که میگند ما عدالت اسلامی زیادی کرده باشیم، ما میشد به اینجا نرسونیم. گردن لاجوردی خرد بشه، که حالا برداشته در جمهوری اسلامی گفته کسانی که در عفو شرکت کردن شریک خون یک بسیجی هستن، تندرویهای اونها اینها رو سر موضع قرار داد، جاذبه اون نامردا رو زیاد کرد. ما یک زندانی تو زندان هست تونستیم بهش فشار آوردیم، آخر کارهم که آمد بیرون نه تو دانشگاه راش دادیم، نه کار بهش دادیم، نه برخوردمون باهاش خوب بود، هر روز مزاحمش بودیم، خوب چه خاکی تو سرش کنه، تو دانشگاه راش نمیدیم، کار بهش نمیدیم. من نامه داشتم از این به من نوشته بودن از یکی از استانهای کهگیلویه نوشته من یک معلم بودم برای یک اعلامیه من بردن 16ماه زندان در شیراز، بعد که آزاد شدم دیگه راهم ندادن تو فرهنگ گفتن نباید تو فرهنگ باشی. هر چه گفتم بابا من نیستم با اینها. رفتم ساندویچ فروشی باز کردم، ساندویچ فروشی میکنم. حالا هر چی میرم اجازه کسب بگیرم نمیدهند و میگویند نه چون چند ماه زندان بودی اجازه کسب ساندویچ فروشی هم نمیدهند خوب چه خاکی به سرش بکنه.
ما سرموضع اینها را قراردادیم و اگر یکی توی اینا مظلوم به ناحق کشته بشه یا بیگناهی باشد این به جای اینکه تقویت جمهوری اسلامی شه تضعیف جمهوری اسلامی است. و شما الآن خودتون فکر کنید بالاخره یک ماه دیگه دو ماه دیگه بالاخره در زندانا باز میشه، بالاخره جواب مردم رو چی میدین؟
مثلاً رفته بودم توی باختران، توی اصفهان، ما بچهاش را کشتیم، بچه من یک عقیده ایی داشت خوب چرا برای عقیدهاش اعدامش کردی. تو آقای نیری که این بچه منو محکوم کردی به ده سال، به چه مناسبت، فعالیتی تازه ایی کرده بود که اعدامش کردی؟ هیچ جواب نداری بدی. این صاف و پوست کنده.
من اونکه وظیفه شرعی ام بود گفتم که بتونم یه خرده بخوابم، نه نمیخوام بخوابم، منظورم این است که من دلم برای انقلاب، خیال نکن من دلم برای اینهاست، اینها قوم و خویش من نیستن و به اینا هم هیچ علاقه ایی ندارم، گور پدر همهشون، از مسعود رجوی هم بیشتر از همه بدم میاد، اگه گیرش بیارم تیکه تیکهاش میکنم... هی تبلیغ کردند، هی خواندن، بدبختها، یک بچه رو برای یک اعلامیه گرفتید بردید تو زندان، گذاشتین پیش سران اینا و هر چه تونستن روش کار کردن و ما هیچ روی اینا کار نکردیم، حالا محرمم هست دیگه خودتون میدونین.
نفر اول: این ابعاد مختلفی داره ولی اون قسمتی که در رابطه با اجرا بود خدا شاهده ما کمال احتیاط را کردیم رفتیم الآن حدود 40 لیست سه امضا هم داریم ولی فقط بهخاطر احتیاط نگهش داشتیم و اجرا نکردیم.
منتظری: فردا به شما بگویند آقای نیری، این نفری که شما محکومش کردید به 10سال چرا اعدامش کردی؟ جوابش راه بده. باید بگی، باید بگی آقای خمینی نوشته، بگی اطلاعات گفته.
نفر اول: شما این را مطمئن باشید اگر گروه دیگری غیر از ما بود. آمار تهران مطمئن سه برابر بود.
منتظری: تو شهرا دیگه همه کاری کردن. تو اهواز میگن تو اهواز خیلی افتضاح بوده.
نفر اول: اگر به همین مقدار مینوشت، بنویسد، اما روز چندم بود من هم حضور نداشتم و گفتن سریع بیا و من هم کارم چیز دیگه ایی بود و احساسم همین بود که این دست هر کسی بیافته، همین که ایشون میگویند. و امام حکم رو داده، دوباره نامه شما و تا ما خبر هم نداشتیم. بعد نامه شما رفت و بعد دیدیم جواب نامه شما هم باز دادند. گفتند نه مرجع تقلیده و فقظ گفتن نسبت به زنها قرار یک رعایتی بشه.
منتظری: می دونید تو اصفهان یک زن آبستن ام توش بوده، آنکه به من گفت. در اصفهان یک زن آبستن ام اعدام کردند.
نفر اول: اون روز که مثلاً چندم شد ما که عرضهای نداشتیم که جلوی حکم رو بگیریم مهم تلاشمون این بود که جلوی زیاده روی و تندروی رو بگیریم.
منتظری: آقای مرعشی تلفن میکنه آقای منتظری بیاد. من گفتم من نامه نوشتم و... . من اینقدر دیگه شجاعت داشتم که نامه برای شورای عالی قضاییه هم فرستادم. میگن شم پاشو برو پیش امام. میگم من چرا برم؟ میگن شورای عالی قضاییه هستین اگر مخالف هستید خوب شما برین.
نفر اول: نه او حرکتهایی که میگین زیاده رویه خیلی وقتا، متأسفانه
منتظری: من بهش گفتم که سیاسی هم نیستم.
نفر اول: آن برخوردهایی که میشود علنی و غیرآشکارش...
منتظری: من اگه بهخاطر شخص امام و انقلاب نبود من نامهام را پاره میکردم. میدونید چقدر به نفع دشمنان بود. اما من گفتم به امام اقلا بنویسم و اگر چنانچه با آقای خمینی میشد حرف بزنی، اگر میذاشتن من میرفتم ده دقیقه با آقای خمینی حرف بزنم عوضشان میکردم. من میفهمم آخه یک جور دیگه باید با آقا طرح کرد میگم آقا شرایط اینه. میگم آقای احمدی که خودش میاد به من میگه و امام او را احضار کرده نمیذارند بره با امام حرف بزنه، می گن به امام هیچی نگو.
نفر دوم: من تعجب میکنم که آقای نیری، حالا من که از روز اول همهاش نبودم یکسری اش بودم چون برادران دیگر بودند، ایشون همچنان نظارت شدید داشتن یک دونه حکم رو نمیذاشتن تا خودشون بره ببینه نظر قطعی بده، نمی دونم این یکی را چرا شل گرفتن...
منتظری: نه شل نیومد گفتم نوشتم من گفته من با این مخالفم ولی گفتن در اکثریت، .. گفت من چند بار نوشتم
نفر اول: بهرحال ما مجبور بودیم این حکمی را که پشت اش هم سفت هستن نذاریم خراب بشه، زیاده روی و تندروی و بی حساب و کتاب نشه و حالا تعداد زیاد باز بعضاً چیز شدن. خیلی زیاد شدن.
منتظری: حالا اگه این رو یک صلاح میدونید تموم شد، ولی ماه محرم به احترام امام حسین بسه.
نفراول: من چند روز پیش به آقایون عرض کردم که ما رسممان همچین بود که در دادگاه ایام محرم رو قطع میکردیم. من بهشون خواهش کردم که هر چی داریم اینا اصرارم این بودکه هر چی داریم تموم بشه که ما دیگه نکشونیم، گفتن ما میترسیم که دوباره بخوان همینطور ادامهاش بدن، فاصله زمانی را طولانی میکنیم، عجله میکنیم این چند شب هر چه هست دیگه تموم بشه این دو سه روزم دیگه نبودم..
نفر دوم: ما از اول صبح میرفتیم حاج آقا تا ساعت 1000 و 1030 هم آنجا بودیم و خدا شاهده.
منتظری: شما فکر خانواده هم کرده این که ملاقات مییان چی میگین. نه کی جواب میده به خانواده ها؟
آخه شورای عالی قضایی بیاد معرکه بگیرین. مرده شورشون ببره، به من متوسل میشند، آقا نامه نوشتن به من به امام رضا
نفر اول: اونها خودشون رو کشیدن کنار
منتظری: بگین شورای عالی قضایی مگر شما مسئول نیستین بیایین جواب بدین مردم. دستگاه قضایی ما، آقای موسوی اردبیلی هنری که میکنه اینکه بگه آقا، آیا در مرکز استان اینارو اعدام کنیم یا همین جا تو همین شهر خودشون؟
نفر سوم: اگر مسئول شورای عالی جلو بیفتاد و کنترل بکنه، حالا قرار شده تا چند روز دیگه ملاقاتها آزاد بشه، تا اون بخش زیادی که زندانی هستن با ملاقاتی، اون تعداد زیاد از نگرانی در بیان، جمع زیادی از خانوادهها نگران هستند آنها از نگرانی دربیایند، بقیه را هم بنحوی مطرح بشه.
نفر بعدی: قرار است 5- 6روز دیگه ملاقاتها همه آزاد بشه. برنامه ریزی شده ملاقاتها همه آزاد بشه.
منتظری: خوب... روز از محرم گذاشته حالا.
نفر بعدی: قرار است ملاقاتها آزاد بشود و این خودش کلی جو شکنی میکند.
منتظری: نه بدتر میشه بالاخره ملاقات اونا هم مییاد دیگه. تو شهرا میگن بردنشون تهرون، تو تهرون اونوقت جوابشونو چی میدین. من نمیدونم این جمهوری اسلامی اینقدر خلاف واقع بگیم چی میگیم من نمیدونم.
نفر اول: راجع به این ماه محرم اگه اجازه بدین حاج آقا، ما یک تعدادی از اینها را از اتاقاشون آوردیم برای همین برخورد، یه بار برخورد کردیم و نظر ندادیم، اینها الآن در سلولهای انفرادی هستن، اگر اینها را الآن نظر ندیم و برگردن توی بند عمومی، اینا باز مسائلی ایجاد میکنه، اگر اجازه بفرمایید، حدود دویست نفر هستن که اینها رو.
منتظری: من هیچ اجازه یی نمیدم من با یکی اش هم مخالفم. من با یکی اش هم مخالفم. به من نگویید اجازه بدهید، شما خودتون میدونید. من نظر خودم را به شما گفتم.
نفر اول: چون اینها وضعیت شون نیمه کارس، نمی شه دوباره بخوان برگردن به بندشون، نمی شه. چون یکسری بهم خورده اوضاع تو سلولها هم نمیشه نگهشون داشت.
منتظری: من نمیدانم بالاخره، حالا با اینکه میدونم آقای خمینی نوشتند و فرمان آقای خمینی حالا نمیدونم، حالا آقای خمینی رو مطلع کردم از همه، من دیگر نمیدانم. من اونی رو که میفهمم نمیتونم نظرم را نگم. به انقلاب هم کمتر از شما اعتقاد ندارم. دلم برای انقلاب میسوزه. به احمد آقا گفتم دلم برای شخص آقای خمینی میسوزه. در تاریخ فردا مینویسند آقای خمینی اینطوری بوده. در روزنامهها هم الآن در خارج میگند، حالا جرأت نمیکنند در روزنامهها در داخل، بعد ها در آینده میگن. من دلم نمیخواست اینطور بشه، مردم از ولایتفقیه داره چندش شون میشه، من دلم نمیخواست ولایتفقیه به اینجا برسه.
پایان
0 نظرات:
ارسال یک نظر