رشت مركز استان گيلان است. با سابقه اي طولاني و ريشه دار در مبارزات آزاديخواهانه مردم ايران. شهر رشت به علت سطح بالاي فرهنگي مردمش و سابقة تاريخي مبارزاتي منطقه گيلان از زمره شهرهايي بود كه با آغوش باز مجاهدين را پذيرا شد و بعد از پيروزي انقلاب بلافاصله گسترش بسيار زيادي ميان اقشار مختلف مردم و دانشجويان و روشنفكران پيدا كرد. ارتجاع هار حاكم نيز متقابلا دست به دستگيري و شكنجه مجاهدان و آزاديخواهان زد و بساط كشتارش را، نه تنها در رشت كه در سراسر خطة گيلان، گسترد. به طور خاص بعد از سال1360 آخوند مقدسي حكم بسياري از مجاهدين را صادر كرد و آخوند دژخيم مجسن خداوردي تا سال 62 به عنوان دادستان رشت تمام سعي خود را در شكستن مقاومت زندانيان مجاهد كرد و از هيچ شكنجه و كشتاري دريغ نورزيد و عاقبت هم 40نفر از زندانيان مقاوم را به اوين و گوهردشت تبعيد كرد. بسياري از اين مجاهدان بعدها به شهادت رسيدند.
در جريان قتل عام سياه سال 67 هيأت مرگ تركيبي از مقامات محلي بود. چهار نفر، شامل نماينده دادستاني، نماينده اطلاعات، بازجوي پرونده و عبدالهي که رئيس زندان بود. البته پيش از عبداللهي يك جنايتكار ديگر به نام احمد گرگاني رئيس زندان باشگاه افسران رشت بود كه هم بازجويي و هم شكنجه مي كرد. يك خواهر مجاهد كه در زندان بوده است درباره اين جنايتكار نوشته است: «او با قدي كوتاه، هيكلي فربه و چشماني چون گرگ، درنده و وحشي، عربده مي كشيد: "فردا در دادگاههاي خلقيتان بگوييد گرگاني جلاد بود، ولي الان كه قدرت دستمان است هركاري بخواهيم با شما مي كنيم"».
در زمان همين جنايتكار است كه زندان باشگاه افسران رشت به آتش كشيده مي شود و طي آن چند مجاهد خلق زنده زنده در آتش آن جان خود را از دست مي دهند. اين جنايت از جمله جنايتهاي فراموش ناشدني مزدوران رژيم مي باشد كه در حد يك جنايت ضدبشري قابل تعقيب است. آنان باشگاه افسران رشت را كه وابسته نيروي دريايي رشت بود كه از تابستان 1360 تبديل به زندان شد. در 22اسفند 1362 اين زندان دچار آتش سوزي شد و درنتيجه 7زنداني سياسي هوادار مجاهدين كاملا در آتش سوختند و جزغاله شدند. براساس گزارشها با انتشار خبر آتش سوزي در زندان خانواده ها پشت در زندان جمع شده بودند و با چشماني اشكبار از مزدوران مي خواستند كه درها را باز كنند و نگذارند فرزندانشان زنده زنده در آتش بسوزند؛ اما پاسداران به سوي زندانياني كه از آتش فرار مي كردند آتش گشودند. حاكم شرع آن زمان رشت به نام نوراني، بعدها گفت كه به ما اطلاع دادند كه زندان را زندانيان آتش زده اند، سؤال كردند كه آيا در زندان را باز كنيم يا نه؟ من رفتم از حيدري، حاكم شرع استان، سؤال كردم، وي گفت براي بازكردن در بايد از تهران سؤال كنيم، جواب آمد كه در را باز كنيد؛ اما مسأله را طوري حل كنيد كه چيزي باقي نماند يعني ردي از ما نماند. زماني كه در زندان باز شد عده كمي توانستند خارج شوند و بيشترشان در آتش سوختند. يك شاهد گزارش كرده است كه به چشم خود ديده است يكي از پاسداران شهيد ابراهيم ميربهاري را با لگد زد و انداخت داخل آتش و گفت: "بمير منافق!" در اين جنايت موحش مجاهدين شهيد حميدرضا ارست 23ساله، عزيز صالح زاده 17ساله، ابراهيم ميربهاري 18ساله و علي نظري. 3نفر ديگر هم براثر خفگي شهيد شدند ازجمله يك نفر به اسم محمدرضا سپهري آزاد 24ساله به شهادت رسيدند.
اما اگر بخواهيم درباره جنايتهايي كه مزدوران رژيم در زندان رشت مرتكب شده اند و مقاومتهاي حماسي زندانيان قهرمان بنويسيم بايد كتابي سنگين آماده كنيم. به چند نمونه اشاره مي كنيم:. مينا شعبانپور دانش آموز 15ساله مقاومتش حتي زبانزد دژخيمان بود. او قبل از اعدام مورد تجاوز قرار گرفت. ولي به رغم همة شكنجه هاي رذيلانه تا به آخر وفادار ماند.
دربارة مجاهد سرفراز فرامرز پورابراهيمي، برادر مجاهد شهيد علي پورابراهيمي بود كه در جريان يك عمليات مقدس انتحاري عليه آخوند احسانبخش، نمايندة خميني در گيلان، به شهادت رسيد، مي خوانيم: «با دستگيري او كينة حيواني جلادان فوران كرد و به انتقام برادرش، فرامرز را به شدت زير شكنجه بردند. به طوري كه هيچ جاي سالمي در بدن او نماند، چشمها، ابروها، صورت، بيني و بدن سراپا له و خرد شده بودند. سرانجام او را در ميدان فرهنگ شهر رشت دربرابر چشمان مردم حلق آويز كردند».
دربارة خواهر مجاهد پروانه الوندپور، دبير اهل فومن، مي خوانيم كه وي در يك درگيري نظامي با جسارت خيره كننده اي خود را از طبقة دوم خانه اي به بيرون پرتاب مي كند و موفق به فرار مي شود. بار ديگر با همسرش دستگير مي شود. در حين تردد و حركت ماشين در را باز مي كند و همسرش را به بيرون هل مي دهد. در نتيجه همسرش موفق به فرار مي شود. به همين دليل شكنجه هاي او بسيار خشمگينانه تر و وحشيانه تر اعمال مي شود. جاي سالمي در بدنش وجود نداشت، براثر ضربات كابل چرك وخون از پايش مي آمد و دژخيمان ناگزير از عمل جراحي او شدند. پروانه قهرمان نقل كرده است روزي در اتاق شكنجه تعدادي خواهر و برادر مجاهد را ديده است كه برخي از آنان شهيد و برخي نيمه جان بوده اند. يكي از آنان به پروانه گفته بود: «به ما گفته اند كه مي خواهند ما را يا زيرشكنجه بكشند يا همين طور زنده به گورمان كنند». همبندان اين مجاهد دلاور او را به خاطر مقاومت حماسي اش در برابر شكنجه ها «الوند كوه» ناميده بودند. او آرزو كرده بود كه در ميدان شهرداري رشت حلق آويز شود و گفته بود: «مي خواهم در آخرين لحظات ازميان خلقم عبور كنم و با تمام وجود خيانت خميني را فرياد بزنم و افشا كنم» عاقبت او را از اوين به زندان رودبار قزوين و سپس به رشت برگرداندند و در ارديبهشت1362 اعدامش كردند»
جريان شكنجه و اعدام در زندان رشت يك روز هم قطع نشد؛ اما در تابستان 67همراه با آغاز قتل عام سراسري مجاهدين اين كشتار شتاب و گسترش بيشتري گرفت. بنابه گزارش يك زنداني در بند يك زندان رشت بيش از 95زنداني را از بند بيرون برده و فقط دو نفر از آنان به بند بازگشته اند كه تازه يكي از اين دو تن نيز چند روز بعد اعدام مي شود. بنا به گزارش ديگري «در زندان رشت تقريبا 300 نفر زنداني سياسي وجود داشت كه 80 درصد از آنها در سال 67 بهجوخههاي اعدام سپرده شدند». اين گزارش مي افزايد: «شهيدان بهصورت شبانه در گورستان تازهآباد در گودالهايي كه توسط بيل مكانيكي حفر ميشده دفن شدهاند. پدران و مادراني كه بهدنبال فرزندان خود بودند خبر را قبل از اين كه توسط جوخههاي اعدام و پاسداران جلاد اعلام شود از مرده شويهاي قبرستان گرفتند. آنها ميگفتند انتقال اين اجساد توسط كاميون انجام ميشده. آنها گفتهاند بعضي از زندانيان هنگام دفن شدن هنوز زنده بودهاند و بيل، خاك بر روي آنها ميريخت». گزارش ديگري حاكي است كه محكومان را با طناب دار در چاله سرويس تعويض روغن محوطه زندان نيروي دريايي، حلق آويزان كرده اند. تعدادي از شهيدان در روزهاي پاياني محكوميت خود بوده اند.
شهيدان زندانهاي رشت را اغلب، به صورت فردي و جمعي، در يك قطعه دور افتاده گورستان «تازه آباد» دفن كرده اند. به گزارش شاهدان در اين گورستان حداقل 3گور جمعي وجود داشته است. در سالهاي اول براي اين قطعه نگهبان هم گذاشته بودند تا مانع مردمي شود كه به زيارت شهيدان خود مي روند. مدتي بعد با لودر به جان مزارها افتادند و بعد هم زمينهاي آنجا را براي قبرهاي عادي فروخته اند.
در گزارشي از اين گورستان مي خوانيم: « قبلا که ما به قبرستان تازه آباد می رفتیم یک گور دسته جمعی به ابعاد 10×40 متر بود که مربوط به 67 بود. كساني كه در اين گور بودند اکثرا ناشناخته بودند. حدس زده مي شد كه آنها از بچه های گیلان نبوده و متعلق به استانهای دیگر هستند. در کنار اینها قبرهای تکی بود که مربوط به شهيدان سالهای قبل از 67 بود. اما حالا قبرها را تخریب و رويشان قبرهای دیگري بنا کرده اند». در اسفند93 خبري رسيد كه رژيم مزار شهيدان را در تازه آباد بتون ريزي كرده است. مأموران اطلاعات آخوندي با اين تصميم مي خواستند آثار جنايت خود را از بين ببرند و مانع مراجعه خانواده ها و مردي شوند كه به زيارت مزارهاي شهيدان مي رفته اند.
رودسر:
با گسترش مقاومت سراسري به ويژه بعد از 30خرداد60 شهرهاي كوچك گيلان نيز شكنجه گاه هاي ويژه و زندانهاي مخفي و علني خود را گسترش دادند. شهرهاي كوچكي بودند كه سه تا چهار زندان جداگانه داشتند و با قساوت و شقاوت بي مانندي به كشتار و شكنجه مشغول بودند. از جمله مي توان از رودسر نامبرد كه در 15فروردين1363 چهار زنداني سياسي را از بقيه اسيران جدا كرده و به سلول كوچكي مي برند. اين اسيران همگي دوران محكوميت خود را مي گذراندند اما پاسداران سلول آنها را به آتش مي كشند. پاسداران در رودسر جنازه شهيدان را به به ساحل دريا، در خيابان شهدا، برده و آن جا به صورت جمعي دفن مي كنند. اما بعد از سالها شهرداري شهر اين مكان را براي «دانشگاه آزاد اسلامي» پيشنهاد مي كند و بعد هم ساختن بناي مذكور بر روي اجساد شهيدان مجاهد خلق آغاز شد.
رضوانشهر:
رضوانشهر، شهر كوچكي است در 62كيلومتري رشت. اما مجاهدين از همين شهر كوچك هم مجاهداني ارزنده براي آزادي مردم ايران تقديم كرده اند. از جمله اين شهيدان مي توان از مجاهد خلق محمد رضواني نام برد. مرتجعان او را دستگير و در اواخر تير1360 در يك دادگاه نمايشي محاكمه كردند. محمد قهرماني با شجاعت بسيار از خود و مجاهدين دفاع كرد و بخشي از محاكمه او از راديو گيلان هم پخش شد. محمد به خاطر دفاعش از مجاهدين به اعدام محكوم شد و او را او را بعد از شكنجههاي وحشيانه در سپيدهدم سوم مرداد سال1360بههمراه مجاهد شهيد نزهت موسوي تيرباران كردند. خانواده او با تلاش بسيار توانستند پيكر بي جان او را، در حالي كه آثار شكنجه شديد بربدنش معلوم بود تحويل بگيرند. بازوي راست محمد شكسته بود و آثار كبودي و زخم بر بدنش ديده مي شد. پاسداران مانع دفن او در گورستان عمومي شهر شدند اما با اعتراض تعداد زيادي از مردم شهر اجازه دادند كه محمد در آنجا دفن شود.
معبود سکوتي از ديگر مجاهدان رضوانشهري بود كه در راه آزادي مردم ايران جان باخت. او از سال60تا63 در زندانهاي شمال بود. بعد از آزادي از زندان معبود به قصد پيوستن به ارتش آزاديبخش قصد خروج از كشور را داشت كه دوباره دستگير مي شود. اين بار شكنجه هاي بسا بيشتري را تحمل مي كند اما هر روز و هرلحظه به ايمانش نسبت به مجاهدين افزوده مي شود. او اهل تسنن بود و به مجاهدين ارادتي تمام داشت. يك بار مزدوران اين مجاهد قهرمان را در حال اقامة نماز جماعت با ديگر مجاهدين ديدند. به او گفتند: «تو كه سني هستي با اين نماز جماعت خواندنت با مجاهدين با آنها اعلام همبستگي ميكني!» اما معبود با قاطعيت از سازمان حمايت كرد. عاقبت او در روز 8مرداد67 وقتي در برابر هيأت مرگ قرار گرفت. معبود قهرمان با سرفرازي تمام هويت خود را مجاهد اعلام كرد و از مواضع سازمان دفاع كرد و بر طناب دار بوسه زد. پيش از او برادرش، عارف سكوتي، نيز در زندانهاي گيلان به شهادت رسيده بود.
كسما:
كسما از توابع صومعه سرا يكي ديگر از شهرهاي گيلان است كه در 62كيلومتري رشت قرار دارد. پاسداران در جريان قتل عام سال67 تعدادي از مجاهدان سر به دار را، از رشت و ساير شهرهاي گيلان، به جاده صومعه سرا ـ كسما منتقل كردند.
گزارشها حاكي است كه در يك شب چندين كاميون جنازه به اين محل منتقل شده و همة شهيدان را در يك گور جمعي دفن كردهاند. همچنين در نزديكي كسما قصبه كوچكي به نام «قصابسرا» وجود دارد. در محوطه داخلي مسجد قصابسرا، در كنار رودخانه، مزار مجاهد شهيد غلام نيا، از شهيدان قتل عام، قرار دارد.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96
در جريان قتل عام سياه سال 67 هيأت مرگ تركيبي از مقامات محلي بود. چهار نفر، شامل نماينده دادستاني، نماينده اطلاعات، بازجوي پرونده و عبدالهي که رئيس زندان بود. البته پيش از عبداللهي يك جنايتكار ديگر به نام احمد گرگاني رئيس زندان باشگاه افسران رشت بود كه هم بازجويي و هم شكنجه مي كرد. يك خواهر مجاهد كه در زندان بوده است درباره اين جنايتكار نوشته است: «او با قدي كوتاه، هيكلي فربه و چشماني چون گرگ، درنده و وحشي، عربده مي كشيد: "فردا در دادگاههاي خلقيتان بگوييد گرگاني جلاد بود، ولي الان كه قدرت دستمان است هركاري بخواهيم با شما مي كنيم"».
در زمان همين جنايتكار است كه زندان باشگاه افسران رشت به آتش كشيده مي شود و طي آن چند مجاهد خلق زنده زنده در آتش آن جان خود را از دست مي دهند. اين جنايت از جمله جنايتهاي فراموش ناشدني مزدوران رژيم مي باشد كه در حد يك جنايت ضدبشري قابل تعقيب است. آنان باشگاه افسران رشت را كه وابسته نيروي دريايي رشت بود كه از تابستان 1360 تبديل به زندان شد. در 22اسفند 1362 اين زندان دچار آتش سوزي شد و درنتيجه 7زنداني سياسي هوادار مجاهدين كاملا در آتش سوختند و جزغاله شدند. براساس گزارشها با انتشار خبر آتش سوزي در زندان خانواده ها پشت در زندان جمع شده بودند و با چشماني اشكبار از مزدوران مي خواستند كه درها را باز كنند و نگذارند فرزندانشان زنده زنده در آتش بسوزند؛ اما پاسداران به سوي زندانياني كه از آتش فرار مي كردند آتش گشودند. حاكم شرع آن زمان رشت به نام نوراني، بعدها گفت كه به ما اطلاع دادند كه زندان را زندانيان آتش زده اند، سؤال كردند كه آيا در زندان را باز كنيم يا نه؟ من رفتم از حيدري، حاكم شرع استان، سؤال كردم، وي گفت براي بازكردن در بايد از تهران سؤال كنيم، جواب آمد كه در را باز كنيد؛ اما مسأله را طوري حل كنيد كه چيزي باقي نماند يعني ردي از ما نماند. زماني كه در زندان باز شد عده كمي توانستند خارج شوند و بيشترشان در آتش سوختند. يك شاهد گزارش كرده است كه به چشم خود ديده است يكي از پاسداران شهيد ابراهيم ميربهاري را با لگد زد و انداخت داخل آتش و گفت: "بمير منافق!" در اين جنايت موحش مجاهدين شهيد حميدرضا ارست 23ساله، عزيز صالح زاده 17ساله، ابراهيم ميربهاري 18ساله و علي نظري. 3نفر ديگر هم براثر خفگي شهيد شدند ازجمله يك نفر به اسم محمدرضا سپهري آزاد 24ساله به شهادت رسيدند.
اما اگر بخواهيم درباره جنايتهايي كه مزدوران رژيم در زندان رشت مرتكب شده اند و مقاومتهاي حماسي زندانيان قهرمان بنويسيم بايد كتابي سنگين آماده كنيم. به چند نمونه اشاره مي كنيم:. مينا شعبانپور دانش آموز 15ساله مقاومتش حتي زبانزد دژخيمان بود. او قبل از اعدام مورد تجاوز قرار گرفت. ولي به رغم همة شكنجه هاي رذيلانه تا به آخر وفادار ماند.
دربارة مجاهد سرفراز فرامرز پورابراهيمي، برادر مجاهد شهيد علي پورابراهيمي بود كه در جريان يك عمليات مقدس انتحاري عليه آخوند احسانبخش، نمايندة خميني در گيلان، به شهادت رسيد، مي خوانيم: «با دستگيري او كينة حيواني جلادان فوران كرد و به انتقام برادرش، فرامرز را به شدت زير شكنجه بردند. به طوري كه هيچ جاي سالمي در بدن او نماند، چشمها، ابروها، صورت، بيني و بدن سراپا له و خرد شده بودند. سرانجام او را در ميدان فرهنگ شهر رشت دربرابر چشمان مردم حلق آويز كردند».
دربارة خواهر مجاهد پروانه الوندپور، دبير اهل فومن، مي خوانيم كه وي در يك درگيري نظامي با جسارت خيره كننده اي خود را از طبقة دوم خانه اي به بيرون پرتاب مي كند و موفق به فرار مي شود. بار ديگر با همسرش دستگير مي شود. در حين تردد و حركت ماشين در را باز مي كند و همسرش را به بيرون هل مي دهد. در نتيجه همسرش موفق به فرار مي شود. به همين دليل شكنجه هاي او بسيار خشمگينانه تر و وحشيانه تر اعمال مي شود. جاي سالمي در بدنش وجود نداشت، براثر ضربات كابل چرك وخون از پايش مي آمد و دژخيمان ناگزير از عمل جراحي او شدند. پروانه قهرمان نقل كرده است روزي در اتاق شكنجه تعدادي خواهر و برادر مجاهد را ديده است كه برخي از آنان شهيد و برخي نيمه جان بوده اند. يكي از آنان به پروانه گفته بود: «به ما گفته اند كه مي خواهند ما را يا زيرشكنجه بكشند يا همين طور زنده به گورمان كنند». همبندان اين مجاهد دلاور او را به خاطر مقاومت حماسي اش در برابر شكنجه ها «الوند كوه» ناميده بودند. او آرزو كرده بود كه در ميدان شهرداري رشت حلق آويز شود و گفته بود: «مي خواهم در آخرين لحظات ازميان خلقم عبور كنم و با تمام وجود خيانت خميني را فرياد بزنم و افشا كنم» عاقبت او را از اوين به زندان رودبار قزوين و سپس به رشت برگرداندند و در ارديبهشت1362 اعدامش كردند»
جريان شكنجه و اعدام در زندان رشت يك روز هم قطع نشد؛ اما در تابستان 67همراه با آغاز قتل عام سراسري مجاهدين اين كشتار شتاب و گسترش بيشتري گرفت. بنابه گزارش يك زنداني در بند يك زندان رشت بيش از 95زنداني را از بند بيرون برده و فقط دو نفر از آنان به بند بازگشته اند كه تازه يكي از اين دو تن نيز چند روز بعد اعدام مي شود. بنا به گزارش ديگري «در زندان رشت تقريبا 300 نفر زنداني سياسي وجود داشت كه 80 درصد از آنها در سال 67 بهجوخههاي اعدام سپرده شدند». اين گزارش مي افزايد: «شهيدان بهصورت شبانه در گورستان تازهآباد در گودالهايي كه توسط بيل مكانيكي حفر ميشده دفن شدهاند. پدران و مادراني كه بهدنبال فرزندان خود بودند خبر را قبل از اين كه توسط جوخههاي اعدام و پاسداران جلاد اعلام شود از مرده شويهاي قبرستان گرفتند. آنها ميگفتند انتقال اين اجساد توسط كاميون انجام ميشده. آنها گفتهاند بعضي از زندانيان هنگام دفن شدن هنوز زنده بودهاند و بيل، خاك بر روي آنها ميريخت». گزارش ديگري حاكي است كه محكومان را با طناب دار در چاله سرويس تعويض روغن محوطه زندان نيروي دريايي، حلق آويزان كرده اند. تعدادي از شهيدان در روزهاي پاياني محكوميت خود بوده اند.
شهيدان زندانهاي رشت را اغلب، به صورت فردي و جمعي، در يك قطعه دور افتاده گورستان «تازه آباد» دفن كرده اند. به گزارش شاهدان در اين گورستان حداقل 3گور جمعي وجود داشته است. در سالهاي اول براي اين قطعه نگهبان هم گذاشته بودند تا مانع مردمي شود كه به زيارت شهيدان خود مي روند. مدتي بعد با لودر به جان مزارها افتادند و بعد هم زمينهاي آنجا را براي قبرهاي عادي فروخته اند.
در گزارشي از اين گورستان مي خوانيم: « قبلا که ما به قبرستان تازه آباد می رفتیم یک گور دسته جمعی به ابعاد 10×40 متر بود که مربوط به 67 بود. كساني كه در اين گور بودند اکثرا ناشناخته بودند. حدس زده مي شد كه آنها از بچه های گیلان نبوده و متعلق به استانهای دیگر هستند. در کنار اینها قبرهای تکی بود که مربوط به شهيدان سالهای قبل از 67 بود. اما حالا قبرها را تخریب و رويشان قبرهای دیگري بنا کرده اند». در اسفند93 خبري رسيد كه رژيم مزار شهيدان را در تازه آباد بتون ريزي كرده است. مأموران اطلاعات آخوندي با اين تصميم مي خواستند آثار جنايت خود را از بين ببرند و مانع مراجعه خانواده ها و مردي شوند كه به زيارت مزارهاي شهيدان مي رفته اند.
رودسر:
با گسترش مقاومت سراسري به ويژه بعد از 30خرداد60 شهرهاي كوچك گيلان نيز شكنجه گاه هاي ويژه و زندانهاي مخفي و علني خود را گسترش دادند. شهرهاي كوچكي بودند كه سه تا چهار زندان جداگانه داشتند و با قساوت و شقاوت بي مانندي به كشتار و شكنجه مشغول بودند. از جمله مي توان از رودسر نامبرد كه در 15فروردين1363 چهار زنداني سياسي را از بقيه اسيران جدا كرده و به سلول كوچكي مي برند. اين اسيران همگي دوران محكوميت خود را مي گذراندند اما پاسداران سلول آنها را به آتش مي كشند. پاسداران در رودسر جنازه شهيدان را به به ساحل دريا، در خيابان شهدا، برده و آن جا به صورت جمعي دفن مي كنند. اما بعد از سالها شهرداري شهر اين مكان را براي «دانشگاه آزاد اسلامي» پيشنهاد مي كند و بعد هم ساختن بناي مذكور بر روي اجساد شهيدان مجاهد خلق آغاز شد.
رضوانشهر:
رضوانشهر، شهر كوچكي است در 62كيلومتري رشت. اما مجاهدين از همين شهر كوچك هم مجاهداني ارزنده براي آزادي مردم ايران تقديم كرده اند. از جمله اين شهيدان مي توان از مجاهد خلق محمد رضواني نام برد. مرتجعان او را دستگير و در اواخر تير1360 در يك دادگاه نمايشي محاكمه كردند. محمد قهرماني با شجاعت بسيار از خود و مجاهدين دفاع كرد و بخشي از محاكمه او از راديو گيلان هم پخش شد. محمد به خاطر دفاعش از مجاهدين به اعدام محكوم شد و او را او را بعد از شكنجههاي وحشيانه در سپيدهدم سوم مرداد سال1360بههمراه مجاهد شهيد نزهت موسوي تيرباران كردند. خانواده او با تلاش بسيار توانستند پيكر بي جان او را، در حالي كه آثار شكنجه شديد بربدنش معلوم بود تحويل بگيرند. بازوي راست محمد شكسته بود و آثار كبودي و زخم بر بدنش ديده مي شد. پاسداران مانع دفن او در گورستان عمومي شهر شدند اما با اعتراض تعداد زيادي از مردم شهر اجازه دادند كه محمد در آنجا دفن شود.
معبود سکوتي از ديگر مجاهدان رضوانشهري بود كه در راه آزادي مردم ايران جان باخت. او از سال60تا63 در زندانهاي شمال بود. بعد از آزادي از زندان معبود به قصد پيوستن به ارتش آزاديبخش قصد خروج از كشور را داشت كه دوباره دستگير مي شود. اين بار شكنجه هاي بسا بيشتري را تحمل مي كند اما هر روز و هرلحظه به ايمانش نسبت به مجاهدين افزوده مي شود. او اهل تسنن بود و به مجاهدين ارادتي تمام داشت. يك بار مزدوران اين مجاهد قهرمان را در حال اقامة نماز جماعت با ديگر مجاهدين ديدند. به او گفتند: «تو كه سني هستي با اين نماز جماعت خواندنت با مجاهدين با آنها اعلام همبستگي ميكني!» اما معبود با قاطعيت از سازمان حمايت كرد. عاقبت او در روز 8مرداد67 وقتي در برابر هيأت مرگ قرار گرفت. معبود قهرمان با سرفرازي تمام هويت خود را مجاهد اعلام كرد و از مواضع سازمان دفاع كرد و بر طناب دار بوسه زد. پيش از او برادرش، عارف سكوتي، نيز در زندانهاي گيلان به شهادت رسيده بود.
كسما:
كسما از توابع صومعه سرا يكي ديگر از شهرهاي گيلان است كه در 62كيلومتري رشت قرار دارد. پاسداران در جريان قتل عام سال67 تعدادي از مجاهدان سر به دار را، از رشت و ساير شهرهاي گيلان، به جاده صومعه سرا ـ كسما منتقل كردند.
گزارشها حاكي است كه در يك شب چندين كاميون جنازه به اين محل منتقل شده و همة شهيدان را در يك گور جمعي دفن كردهاند. همچنين در نزديكي كسما قصبه كوچكي به نام «قصابسرا» وجود دارد. در محوطه داخلي مسجد قصابسرا، در كنار رودخانه، مزار مجاهد شهيد غلام نيا، از شهيدان قتل عام، قرار دارد.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96
0 نظرات:
ارسال یک نظر