«وقتی گذشتی از سیمخاردار»
وقتی گذشتی از سیمخاردار، از دیوار بلند،
روزی که چون کبوتر بر اوج آسمان پر گشودی
یا همچون ماهی در بیکران دریای خلق رها شدی
از یاد مبر
گلهای سرخی را که پشت دیوار در انتظار بهار نشستهاند.
کبوتران خونین بالی که در آسمان اوین پر پر گشتند.
ماهیان کوچکی که در آزادی دریا ره میسپارند
روزی که بذر انتظار در باغچه خانهتان شکفت
و قناری ـ در قفس ـ آواز زندگی سر داد
از یاد مبر
شقایقهای سرخی را که زیر تازیانه باد سر خم نکردند.
مرغان عشقی که هرگز برای صیاد نخواندند.
وقتی که شبهنگام شهاب روشنی را در آسمان دیدی
از یاد مبر
شعلههای سرکشی را که در شبهای سرد اوین خاموش گشتند.
آنگه که بامدادان سرزد ستارهیی با خود بخوان
تفسیر آیههای سرخی را که خواندند
مرغان عشق در انتظار صبح
وقتی گذشتی از سیمخاردار، از دیوار بلند،
روزی که چون کبوتر بر اوج آسمان پر گشودی
یا همچون ماهی در بیکران دریای خلق رها شدی
از یاد مبر
گلهای سرخی را که پشت دیوار در انتظار بهار نشستهاند.
کبوتران خونین بالی که در آسمان اوین پر پر گشتند.
ماهیان کوچکی که در آزادی دریا ره میسپارند
روزی که بذر انتظار در باغچه خانهتان شکفت
و قناری ـ در قفس ـ آواز زندگی سر داد
از یاد مبر
شقایقهای سرخی را که زیر تازیانه باد سر خم نکردند.
مرغان عشقی که هرگز برای صیاد نخواندند.
وقتی که شبهنگام شهاب روشنی را در آسمان دیدی
از یاد مبر
شعلههای سرکشی را که در شبهای سرد اوین خاموش گشتند.
آنگه که بامدادان سرزد ستارهیی با خود بخوان
تفسیر آیههای سرخی را که خواندند
مرغان عشق در انتظار صبح
«وقتی گذشتی از سیمخاردار» شعری است که مجاهد شهید محمودحسنی (مسعود) در سال۶۶ هنگام شنیدن خبر پیوستن اولّین سری از زندانیان آزادشده به ارتش آزادیبخش، سرود. از آن پس این شعر در هر مراسم آزادی برای سایر زندانیان، خوانده میشد.
محمود حسنی یک کلام متولدسال۱۳۴۳در شاهرود بود او پس از گذراندن دوران دبیرستان وارد دانشگاه شد و در رشته اقتصاد دانشگاه تهران به تحصیل خود ادامه داد. سال ۵۷ به جمع هواداران مجاهدین پیوست و فعالیت خود را با بخش دانشجویی دانشگاه تهران آغاز کرد. در تیر سال ۶۰دستگیر و به ۱۰سال زندان محکوم شد. محمود از عناصر فعال زندان بود که بهدلیل حافظه قوی و ذهن روشنش در نزد سایر زندانیان به «آرشیو» سازمان معروف بود.
«او پس از تحمل شکنجههای فراوان در بندهای سه مجرد و چهار واحد یک، به همراه تعدادی از زندانیان به بند ۲، واحد ۳منتقل شد. در سالگرد ۳۰خرداد ۶۴، یعنی سرآغاز انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین که مصادف با عید فطر بود، جشن بزرگی توسط زندانیان مجاهد در زندان برپا شد که محمود یکی از برپاکنندگان اصلی آن بود».
در یک گزارش دیگر آمده است:
«در شهریور ماه سال ۶۰ با محمود حسنی یک کلام در بند ۱زندان اوین همسلول بودم. چند ماهی بود، دستگیر شده بود و میگفت که مادرش با لاجوردی نسبت فامیلی دارد. یک شب ساعت۸ شب محمود را صدا کرده، چشمبند زده و بردند. حدود ساعت ۹ شب بود که صدای تیراندازی اعدامهای جمعی و سپس تیرهای خلاص را شنیدیم. ساعت ۱۰محمود را، درحالیکه رنگپریده و بهشدت متشنج بود، به سلول برگرداندند.
میگفت مرا پیش لاجوردی بردند. به من گفت مادرت آزادی تو را از من درخواست کرده است. حالا من هم میخواهم تو را امتحان کنم. امشب که قرار است تعدادی از مجاهدین اعدام شوند شرط آزادیت این است که در مراسم اعدام آنها شرکت کرده و به آنها تیر خلاص بزنی.
محمود حاضر به چنین کاری نمیشود. لاجوردی میگوید پس معلوم میشود کماکان مجاهد هستی. بنابراین نمیتوانم تو را آزاد کنم.
او همواره در گرفتن اخبار از بیرون و انتقال آن به بندهای مختلف بسیار فعال و پیگیر بود. همچنین پس از تشکیل ارتش آزادیبخش در فعالیتهای داخل زندان فعال بود و روحیهیی بسیار بالا داشت و در بالابردن روحیه عمومی هم تلاش میکرد. محمود در مناسبتهای مختلف شعر و ترانه میسرود. همچنین طنزهایی که بهصورت شعر درباره فضاحتهای رژیم از جمله افتضاح ایرانگیت ساختهبود، نزد بچهها معروف بود و دهان به دهان نقل میشد». در گزارشی پیرامون شهادت این مجاهد پرشور و قهرمان آمده است:
«او جزو اولین گروه ۶۰نفری از مجاهدینی بود که در سال۶۷ قتلعام شدند. هنگامیکه او را برای تیرباران میبردند روحیهیی بسیار بالا داشت و در حالی که شعار میداد و سرود میخواند به طرف میدان تیر برده شد. جلادان رژیم هنگام دادن خبر شهادت او به خانوداهاش تهدید کرده بودند که نبایستی برای مجلس ختم او تبلیغ کرده یا در روزنامه آگهی چاپ کنند. همچنین اجازه ندادهبودند سخنران داشته باشند. اما در جلسه یادبود محمود تعداد زیادی از خانوادههای شهیدان و هواداران مجاهدین شرکت کردند و این مراسم به یک برنامه افشاگرانه علیه خمینی و جلادان و شکنجهگرانش تبدیل شد».
«در شهریور ماه سال ۶۰ با محمود حسنی یک کلام در بند ۱زندان اوین همسلول بودم. چند ماهی بود، دستگیر شده بود و میگفت که مادرش با لاجوردی نسبت فامیلی دارد. یک شب ساعت۸ شب محمود را صدا کرده، چشمبند زده و بردند. حدود ساعت ۹ شب بود که صدای تیراندازی اعدامهای جمعی و سپس تیرهای خلاص را شنیدیم. ساعت ۱۰محمود را، درحالیکه رنگپریده و بهشدت متشنج بود، به سلول برگرداندند.
میگفت مرا پیش لاجوردی بردند. به من گفت مادرت آزادی تو را از من درخواست کرده است. حالا من هم میخواهم تو را امتحان کنم. امشب که قرار است تعدادی از مجاهدین اعدام شوند شرط آزادیت این است که در مراسم اعدام آنها شرکت کرده و به آنها تیر خلاص بزنی.
محمود حاضر به چنین کاری نمیشود. لاجوردی میگوید پس معلوم میشود کماکان مجاهد هستی. بنابراین نمیتوانم تو را آزاد کنم.
او همواره در گرفتن اخبار از بیرون و انتقال آن به بندهای مختلف بسیار فعال و پیگیر بود. همچنین پس از تشکیل ارتش آزادیبخش در فعالیتهای داخل زندان فعال بود و روحیهیی بسیار بالا داشت و در بالابردن روحیه عمومی هم تلاش میکرد. محمود در مناسبتهای مختلف شعر و ترانه میسرود. همچنین طنزهایی که بهصورت شعر درباره فضاحتهای رژیم از جمله افتضاح ایرانگیت ساختهبود، نزد بچهها معروف بود و دهان به دهان نقل میشد». در گزارشی پیرامون شهادت این مجاهد پرشور و قهرمان آمده است:
«او جزو اولین گروه ۶۰نفری از مجاهدینی بود که در سال۶۷ قتلعام شدند. هنگامیکه او را برای تیرباران میبردند روحیهیی بسیار بالا داشت و در حالی که شعار میداد و سرود میخواند به طرف میدان تیر برده شد. جلادان رژیم هنگام دادن خبر شهادت او به خانوداهاش تهدید کرده بودند که نبایستی برای مجلس ختم او تبلیغ کرده یا در روزنامه آگهی چاپ کنند. همچنین اجازه ندادهبودند سخنران داشته باشند. اما در جلسه یادبود محمود تعداد زیادی از خانوادههای شهیدان و هواداران مجاهدین شرکت کردند و این مراسم به یک برنامه افشاگرانه علیه خمینی و جلادان و شکنجهگرانش تبدیل شد».
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

0 نظرات:
ارسال یک نظر