محل تولد: سمنان
سن: ۲۷
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: سمنان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
مجاهد شهید محمد تشرفی را از سال ۵۹ می شناختم. او به همراه مجاهد شهید عماد نبوی از فعالین جنبش هواداران مجاهدین در سمنان به نام جنبش هدی بود. همراه با شهید عماد بارها و بارها به روستای ما چاشم آمده بود و برای پیشبرد فعالیت های آن روز سازمان تلاش می کرد.
محمد تشرفی با شروع فاز نظامی در خرداد سال ۶۰ به شاهرود منتقل شد. در شاهرود مدتی فعالیت های مخفی داشتند. تا این که در اواخر سال ۶۰ دستگیر شد. او به دلیل سابقه هواداری و ع ضویت در تشکیلات دانشجویی سمنان به شدت تحت فشار و شکنجه قرار گرفت.
خاطرات زیادی از شکنجه و فشارهای مداوم برای در هم شکستنش برایم گفته بود. اما در زندان هم ساکت نماند و در اوج خفقان زندان در سال ۶۳ و زمانی که تمامی تلاش ها برای آن بود که از زندانیان مجاهد تواب و بریده بسازند محمد آقا شجاعانه در زندان تشکیلات به راه انداخت. برای همین و به دلیل لو رفتن این تشکیلات مجدد زیر شکنجه قرار گرفت. شکنجه های مستمر بر او تاثیرات مخربی بر جای گذاشته بود. سردردهای شدید و تشنجات گاه به گاهی.
زمانی که من در سال ۶۴ دستگیر شدم پس از مدتی بازجویی و دادگاه به بند منتقل شدم. در آنجا بود که بچه های قدیمی زندان از جمله آقا محمد را دیده بودم.
مثل همان زمان بیرون، پر کار و سرزنده. او در زندان هم لحظه ای آرام نمی گرفت. ساعت ها و ساعت ها در حال آموزش و نشست با دیگران بود. او به بسیاری از متون اقتصادی سیاسی و علم اقتصاد و روش تحلیل سیاسی و ... آشنا بود و آن را به بچه ها آموزش می داد.
در کنارش به همراه همرزم مجاهدش علیرضا عرب وزیری به آموزش متون سازمانی از جمله تبین می پرداخت. هرجایی که محمد بود آنجا شور و حرارت و جنگ و جدل و بحث بود.
در اواخر سال ۶۶ محکومیت ۶سال زندانش تمام شده بود و او می بایست آزاد می شد. او را به انفرادی بردند تا بتوانند از او مصاحبه یا انزجار نامه برای آزادی بگیرند. اما محمد میگفت من نیازی به آزادی شما ندارم. شما موظف هستید مرا آزاد کنید. اما حق ندارید برای من شرط و شروط بگذارید.
مدتها در انفرادی باقی ماند اما حاضر به پذیرش شروط بازجو و دادستان نشد.
پس از مدتی به ناچار دوباره او را به بند برگرداندند. او شعری را که در این مدت سروده بود برایم می خواند که قسمتی که بیادم مانده این است:
مرا قفلی است بر دندان!
که در هر محکمی پاپیش بگذارم
مرا محکوم می سازد!
مرا قفلی است بر دندان...
عماد از راه می آید
ز یاران حال می پرسد
ولی گونه ام شرم است و بر هر دیده ام اشکی که ناافتاده از گونه به روی سینه میخشکد
مرا قفلی است بر دندان...
درست روز ۸مرداد ۶۷ بود که شروع قتل عام زندان سمنان بود. روز اول به بند محمد و دوستانش حمله کردند. من در بند دیگری بودم. محمد و علی عرب وزیری و چند مجاهد سر موضع دیگر جز اولین کسانی بودند که از بند بردند. آنها را برای اعدام بردند.
بنابه گفته یکی از شاهدان صحنه اعدام در اوین چنین نوشته است:
محمد تشرفی، ابوالفضل قریشی، حمید دوستمحمدی، محمدرضا رجبی، رضا دلاوری، ابراهیم دانائیانفرد، احمد فتحی، حسن دامغانیان، تقی وفایینژاد، داود شاهی، داود زرگر، پروین همتی، نسرین خانجانی، حسین مؤکدی، اکبر ذوالفقاریان، محمد گلپایگانی، علی عربوزیری، بهنام بیابانکی، احمد صفری، مرتضی کاسبان، محمدرضا احمدی، خلیل بوربور، بهزاد عاطفی و... که همگی از سمنان به اوین منتقل شده بودند، به دار آویخته شدند.
![]() |
عکس نوجوانی مجاهد شهید محمد تشرفی |
0 نظرات:
ارسال یک نظر