محل تولد: فومن
سن: ۲۳
تحصیلات: -
محل شهادت: رشت
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
خاطراتی از مجاهد شهید عطیه منصوری:
آخرای مرداد شصت تعدادی از خواهران مجاهد که از منطقه شفت فومن دستگیر شده بودند به زندان سپاه و بعد از بازجوییهای اولیه به زندان شهربانی فومن منتقل شدند.
یکی از آنها بنام "عطیه منصوری نهزم " بود.
مجید منصوری برادر عطیه سال آخر دبیرستان حدودا هفده سال سن داشت که به رزمنده های مجاهد در جنگل کمک میرساند و جزء مجاهدین جنگل بود.
در مرداد ۱۳۶۰ پس از مراجعه به خانه پدری به محاصره سپاه درمی آید که در حین فرار مورد اصابت گلوله پاسداران خمینی قرار میگیرد و بشدت مجروح میشود و او را به بیمارستان پورسینای رشت میرسانند ولی چون از او خون زیادی رفته بود و امیدی به زنده ماندنش نبود پس از چند روز پاسداران جنایتکار مجید را با برانکارد از تخت بیمارستان مستقیم به زندان پل عراق رشت برده و فورا به جوخه اعدام میسپارند و تیربارانش میکنند. مجید بزرگترین فرزند خانواده بود.
عطیه خواهر پانزده ساله مجید بسیاردختر خنده رو و شوخ بود ، با گفتن هرکلمه لبخند برلبانش نقش می بست و همیشه سعی میکرد که به همه ما روحیه بدهد و ما را بخنداند.
هر روز روزنامه ای از طرف شهربانی برای اطاق ما می آوردند. عطیه اولین کسی بود که روزنامه را مرور میکرد و حرفهای آخوندها که در آن روز سخنی گفته بودند با لهجه خودشان و با طنز برای سخنرانی، خودش را آماده می کرد.
یکی از سوژه هایی که همیشه از آن استفاده میکرد و در اطاق طرفدار زیاد داشت سخنرانی آخوند ابله احسان بخش امام جمعه جنایتکار ارتجاع در رشت بود.
در زندان، چندین زن با جرایم عادی با ما در همان اطاق زندگی می کردند و بسیار عطیه را دوست داشتند و میگفتند اگر او را آزاد کنند ما نمیگذاریم.
برخورد عطیه برروی آن زنان بسیار تاثیرگذار بود، با آنکه تمام رفتارها و صحبت کردنش همراه با شوخی و طنز بود گاهی به خاطر شرایط زندگی سخت و تحت ستم بودن زندانیان عادی گریه می کرد و اشک میریخت و میگفت: روزی که عدالت در جامعه حاکم باشد همه شما به حق و حقوقتان خواهید رسید.
آنقدر با آنها مهربان بود که گویا سالها با آنها زندگی کرده است.
عطیه برای آنها از برادرش مجید می گفت که به خاطر ظلم و ستمی که آخوندها در حق مردم ایران کرده اند جانش را نثار کرده و برایشان توضیح میداد که مرام و مسلک مجاهدین مبارزه با ظلم و ستم است، و الان هم دارند با آخوندها میجنگند . تا آزادی را برقرار کنند.
عطیه خاطرات زیادی از بچه های جنگل داشت با آنکه سن کمی داشت در امر کمک رسانی به جنگل بسیار فعال بود.
او با داشتن کلی اطلاعات هیچ چیز به بازجویان نداده بود و بخاطر همین بعد از مدتی آزاد شد و احتمالا در سال ۱۳۶۵به اتفاق چند تن دیگر برای پیوستن به ارتش آزادیبخش درتبریز دستگیر و درسال ۱۳۶۷، با یارانش سربدارشد و به برادرشهیدش مجید منصوری پیوست ........
یاد و نام مجاهدین قهرمان " عطیه و مجید منصوری " جاودان و راهشان پر رهرو باد
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
0 نظرات:
ارسال یک نظر