محل تولد: بهبهان
شغل: -
سن: ۳۰
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: بهبهان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
مجاهد شهید مجید سروری در سال۱۳۳۷ در بهبهان دیده به جهان گشود. وی همزمان با انقلاب ضدسلطنتی دیپلم گرفت و پس از پیروزی انقلاب بهطور حرفهیی به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و یکی از مسئولان تشکل هواداران سازمان و میلیشیاهای مجاهد خلق در بهبهان بود.
وی تا ۳۰خرداد۶۰ مسئولیتهای مختلفی را به عهده گرفت و آخرین مسئولیت او مسئولیت تشکل هواداران در بهبهان بود.
مجید مدتی بعد از ۳۰خرداد دستگیر شد و به مدت ۴سال در زندان بود، با توجه به مسئولیتی که قبل از زندان داشت برای مقاومت در برابر دژخیمان تأثیر بهسزایی روی همرزمانش خصوصاً میلیشیاهای دستگیر شده داشت.
او در سال۶۴ آزاد شد و برای وصل به سازمان و پیوستن به تشکیلات در منطقه اقداماتش را شروع کرد، و سرانجام در سال۶۵ موفق به ارتباط با سازمان شد، اما هنگام خروج از کشور دستگیر شد و به زیر شکنجههای وحشیانه کشیده شد.
مجید شهید تسلیم شکنجه و خواست شکنجهگران رژیم نشد و سرفرازانه مقاومت کرد و سرانجام در جریان قتلعام سال۶۷ به جرم دفاع از هویت مجاهدیاش در برابر هیأت مرگ به اعدام محکوم و سربهدار شد.
مجید قهرمان به همراه ۱۰تن دیگر از مجاهدان سربهدار در چاه بوعلی بعد از بشیر نذیر در بهبهان به خاک سپرده شد.
خاطرات
یکی از همرزمانش در زندان در مورد ویژگیهای انقلابی این مجاهد قهرمان مینویسد: من سال۱۳۶۰ در زندان شهربانی بهبهان با مجید سروری آشنا شدم، بهدلیل اینکه در فاز سیاسی در بهبهان نبودم و محل فعالیت سیاسی من در آبادان بود در اوایل سال۶۰ من به تشکیلات بهبهان وصل شدم و بعد از چند ماه که فاز نظامی شروع شد در ۱۳تیر ۶۰ در بهبهان دستگیر و به زندان سپاه و سپس زندان بهاصطلاح دادسرای بهبهان و از آنجا به زندان شهربانی بهبهان منتقل شدم. ما که هوادار مجاهدین بودیم در یک اتاق جداگانه بودیم و آن موقع که اوایل دستگیریها بود هر کس را دستگیر میکردند بعد از مدتی میآوردند به همین اتاق.
من اغلب هواداران در بهبهان را نمیشناختم و در واقع در همان زندان شهربانی بهبهان با آنها آشنا شدم که یکی از آنها مجید سروری بود. در همان رابطه اول که با او داشتم احساس کردم برادری بسیار مسئول و متین، آرام و مصمم بود.
مجید مسئول من و چند نفر دیگر شد و من همه کارهایم را با او دنبال میکردم، از اخبار و برنامههای روزانه و و سایر کارها و نکات دیگر. یادم نیست که تا چه زمانی رابطه تشکیلاتیام با او بود چون بهصورت پراکنده ما را برای بازجویی میبردند از هم جدا شدیم و بعد از محاکمه به زندان دادسرای بهبهان بردند و آنجا مجدداً همدیگر را دیدیم، من همان رابطه صمیمی را با مجید داشتم، و البته رابطههای دیگر مثل رساندن اخبار و اطلاعات بیرون و داخل زندان و نکات دیگر با هم داشتیم. بعد از مدت کوتاهی من و ۴نفر دیگر که یکی از آنها هم مجید سروری بود را به زندان شهربانی بهبهان که دیگر از هواداران کسی آنجا نبود منتقل کردند و به بند زندانیان عادی و اتاق همان زندانیان عادی ما را تقسیم کردند. که من در یک اتاق بودم و مجید در اتاق دیگری از زندانیان عادی بودیم، همان موقع مجدا رابطه تشکیلاتی با مجید داشتم و بهعنوان مسئول خودم می دانستم.
مثلا یک رادیو را که از طریق یکی از پلیسهای نگهبان من آورده بودم اخبار صدای مجاهد را در سه نوبت میشنیدم و بعد بهصورت نوشتاری روی کاغذ میآوردم که هم اینها را مجید به من میگفت که انجام بدهم و از من بهلحاظ انجام آن و استمرار آن حسابرسی میکرد و این کار ادامه داشت تا از طرف سپاه آمدند و ما را به زندان قزلحصار منتقل کردند. که من و مجید تا آخر با هم بودیم در بندهای مختلف.
یک بار مجید را به محل شکنجه که اسم گاودانی داشت منتقل کردند برای فشار آوردن به او و یا زیر هشت میبردند در بیرون بند و ساعتها سرپا و دستها به دیوار نگه می داشتند که خون به مغزش نمیرسید و بعد که به بند میآوردند دچار اختلال مغزی و فکری می شد که بعد ماساژ دادن پاهای او بعد از چند روز بهتر میشد.
مجید خیلی صبور و متین و با چارچوب بود و همه نکات تشکیلاتی بدون کم و کسری در زندان هم داشت و من همانطور که نوشتم در اولین برخوردی که با او داشتم و واقعاً هم از قبل او را نمیشناختم، بهعنوان یک مسئول سازمان در ذهنم نشست
بعد از قزلحصار در سال۶۲ یا ۶۳ به زندان بهبهان مجدداً برگشتیم که تا پایان آزادی از زندان با هم بودیم.
بعد از آزادی از زندان، من دنبال کارهای مختلف بودم و کمتر مجید را میدیدم، چند بار که او را دیدم، همهاش در ارتباط با وصل به سازمان صحبت میکرد.
بعد من رفتم به اهواز و دیگر مجید را ندیدم، وقتی من از طریق یکی از برادران به سازمان وصل شدم و به کراچی آمدم، شنیدم که مجید و چند نفر دیگر را هم در هنگام همآهنگی برای وصل به سازمان دستگیر کردهاند و دیگر از او خبر نداشتم، تا اینکه من با گوش خودم از رادیو مجاهد بعد از عملیات فروغ جاویدان شنیدم که آنها را بشهادت رساندهاند.
0 نظرات:
ارسال یک نظر