محل تولد: تهران
شغل: شغل آزاد
سن: ۲۸
تحصیلات: دیلپم
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
محمود پولچی (حامد)، مجاهدی از جنس پایداری و ایستادگی، در سال ۱۳۳۹ در یک خانواده متوسط در تهران چشم به جهان گشود. از همان کودکی، چهره تلخ فقر و رنج کودکان جنوب شهر تهران را دیده و درکی عمیق از درد و محرومیت مردم زحمتکش پیدا کرده بود. همین شناخت، او را به مسیری هدایت کرد که سرانجامش، پیمان با آرمان آزادی بود.
آغاز مبارزه علیه ظلم و استبداد
محمود فعالیتهای سیاسی خود را در دوران دبیرستان آغاز کرد. در جریان انقلاب ضدسلطنتی، با سازماندهی دانشآموزان و تشویق آنان به شرکت در تظاهرات، نقشی مؤثر ایفا کرد. شرکت در میتینگهای سیاسی و آشنایی با آرمانهای سازمان مجاهدین خلق، مسیر زندگیاش را تغییر داد. او با شور و ایمان، پس از پیروزی انقلاب به سازمان پیوست و فعالیتهایش را بهصورت حرفهای ادامه داد.
از زندانهای خمینی تا آزادی
محمود در سال ۱۳۵۹، به دلیل فعالیتهای افشاگرانه علیه ارتجاع، دستگیر و روانه زندان شد. او دوران محکومیت خود را در زندانهای اوین، قزلحصار و گوهردشت سپری کرد. اما روحیه مبارزاتی او هیچگاه در زندان شکسته نشد. او همراه با دیگر مجاهدان زندانی، تحت شدیدترین فشارها، همچنان به آرمانهای خود وفادار ماند و در فعالیتهای تشکیلاتی زندان نقش مؤثری ایفا کرد.
رهایی و بازگشت به مبارزه
محمود در بهمن ۱۳۶۶، پس از سپری کردن سالها محکومیت و ملیکشی، از زندان آزاد شد. اما این آزادی، سرآغاز فصل جدیدی از مبارزه برای او بود. محمود بلافاصله ارتباط خود را با سازمان برقرار کرد و در اردیبهشت ۱۳۶۷، برای پیوستن به ارتش آزادیبخش عازم منطقه شد.
دستگیری و شهادت
در مسیر پیوستن به ارتش آزادیبخش، محمود و همرزمش رسول ماجانی در مرز پاکستان با مزدوران رژیم درگیر شدند و به اسارت درآمدند. آنها پس از انتقال به اوین، تحت شکنجههای وحشیانه قرار گرفتند اما حتی لحظهای از آرمان خود دست نکشیدند.
یکی از همبندیهای محمود درباره آخرین روزهای او در زندان میگوید:
«او را در اواخر شهریور ۶۷ به اتاق ۵ سالن ۲ آموزشگاه آوردند و تا اسفند همان سال، در کنار ما بود. روحیه رزمنده و پایداری او حتی در سختترین لحظات، به همه ما انگیزه و انرژی میداد. در آخرین ملاقات با خانوادهاش، با آرامش و عزمی استوار از آرمانش دفاع کرد و چند روز بعد، خبر شهادتش را شنیدیم.»
سرانجام محمود پولچی، در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۶۷، در زندان اوین به دست دژخیمان خمینی به شهادت رسید و به یاران سربدارش پیوست.
خاطرات
حماسه درگیری و دستگیری محمود پولچی
زندانیان مجاهد معروف به «پنجاهونهی» در تاریخچهٴ زندان خمینی بهدلیل استواری در حفظ مرزبندیهایشان با رژیم و توابین، همچنین داشتن تشکیلاتی پولادین در زندان، همواره بیش از سایر زندانیان بهصورت جمعی زیر فشارهای مضاعف زندانبانان جنایتکار، بهخصوص در دوران لاجوردی جلاد بودند.
داستان مقاومت و پایداری آنان را میتوان یکی از حماسههای ناگفته تاریخچهٴ زندان خمینی تاکنون دانست که البته اغلب آنان بهرغم اینکه سالها از پایان حکمشان گذشته بود، بر سر پیمان با خدا و خلق در قتلعام ۶۷سربدار شدند!
محمود را حامد صدا میکردند او پس از آزادی از زندان برای پیوستن به ارتش آزادیبخش سر از پا نمیشناخت.
در اردیبهشت ۶۷با همراه با یک اکیپ از زندانیان و مجاهدینی که عازم منطقه مرزی و پیوستن به ارتش آزادی بودند، اعزام شد.
درمرز اکیپ بامزدوران رژیم برخورد که منجربه دستگیری او و مجاهد شهید رسول ماجانی گردید، البته همهٴ اعضای آن اکیپ دستگیر نشدند و تعدادی از آنان توانستند توسط قاچاقچی از صحنه گریخته و به ارتش آزادیبخش بپیوندند.
یکی از مجاهدانی که از آن درگیری توانست خود را به پایگاههای سازمان برساند مشاهدات خود از صحنهٴ درگیری و دستگیری محمود و رسول را چنین بیان میکند:
«روز ۲۲اردیبهشت ما از تهران به چاه بهار حرکت کردیم، دو روز در چاه بهار توقف داشتیم و بعد از دو روز به طرف ایرانشهر حرکت کردیم.
بین راه و نرسیده به ایرانشهر ما چهار نفر از ماشین پیاده شدیم و در خانه قاچاقچی مخفی شدیم، دو روز و یک شب را به دلایل امنیتی در خانه قاچاقچی ماندیم.
شب دوم ساعت ۲۴همراه قاچاقچی از ده خارج شدیم و به نقطهیی رفتیم که قرار بود از آنجا با شتر به مسیر را ادامه بدهیم.
محمود و رسول سوار یک شتر شده و حرکت کردند و ما نیزسوار بر شتر دیگری شدیم و به همراه قاچاقچی به حرکت خود ادامه دادیم.
بهدلیل فاصلهٴ زمانی بین حرکت ما و حرکت آنها ما آنها را نمیدیدیم، هنوز چند قدمی نرفته بودیم که صدای رگبار به گوش رسید.
قاچاقچی بهسرعت مسیر را به سمت کوه تغییر داد و از این نقطه به بعد ما هرگز آنها را ندیدیم...»
روزهای بعد دو نفر باقی مانده توانستند خود را به پاکستان برسانند و دو روز بعد از رسیدن باقیماندهٴ اکیپ به پاکستان یعنی در ۷خرداد خبر دستگیری محمود و رسول به آنها رسید.
پاسداران محمود و رسول را به اوین منتقل کرده و آنها را به زیر شکنجههای وحشیانه بردند تا شاید بتوانند اطلاعاتی از تیمهای احتمالی دیگر بهدست بیاورند .اما شکنجههای آنان نتوانست روحیه آن دو مجاهد اسیر را در هم بشکند و رژیم آنها را به بند فرستاد.
خاطرات یکی از بازماندگان قتلعام از حضور محمود در زندان اوین، بیانگر روحیه رزمنده محمود در آن دوران میباشد. او در خاطراتش نوشته است: «... اواخر شهریور ۶۷او را به نزد ما در اتاق ۵سالن ۲آموزشگاه آوردند و تا تاریخ ۸اسفند ۶۷که او را از نزد ما جهت اجرای بردند در سالن ۲آموزشگاه بود.
بعد از آن در تاریخ ۸اسفند ۶۷او را به بندهای ۲۰۹منتقل کردند، چند روز بعد در سالن ملاقات که آخرین ملاقات او با خانوادهاش بود او را دیدم و در آنجا با او خداحافظی کردم.
بعد از آن خبر شهادتش را به خانوادهاش داده بودند. محمود در ۱۲اسفند ۶۷به یاران سربدارش پیوست!
روحش شاد و یادش گرامی باد...
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
0 نظرات:
ارسال یک نظر