فرح اسلامی سال ۱۳۴۲ در خانوادهیی متوسط در ایلام متولد شد، همزمان با اوجگیری مبارزات ضدسلطنتی با مسائل سیاسی آشنا شد و از نوجوانی در تظاهرات شرکت فعال داشت. پس از پیروزی انقلاب ضدسـلطنتی، از سال ۱۳۵۸ در ارتباط تشکیلاتی با انجمن جوانان مسلمان ایلام، هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران، قرار گرفت. فرح قهرمان به خاطر فعالیتهایش دستگیر میشود و یک سال را در زندان ایلام به سر میبرد. پس از آزادی به فعالیتهایش ادامه میدهد و در این میان برادر کوچکترش علیرضا را نیز با مجاهدین آشنا میکند. با دقت و وسواس به او اموزشهای خود را منتقل می کند به طوری که علیرضا بعدها خود به مجاهدی دلیر تبدیل می شود که در نبرد رویارویی با مزدوران آخوندی در ایلام به شهادت می رسد. عاقبت فرح تصمیم نهایی خود را برای پیوستن به ارتش آزادیبخش می گیرد. اما دوباره دستگیر می شود و مدت ۶۸روز را در زندان به سر می برد. بعد از آن هم فرح بر فعالیتهایش میافزاید و عاقبت در اردیبهشت۶۷ توسط مزدوران دستگیر می شود و چندی بعد در در جریان قتلعامها همراه با چندتن از خواهران و برادران مجاهدش به شهادت می رسد.
مجاهد شهيد عليرضا اسلامي درباره فعاليتهاي خواهرش فرح، ازجمله در يادداشتهايش نوشته بود: «خواهرم فرح از همان سالهای ۶۰ فعاليت سياسی داشت. بعداز آنكه (…) دستگير شد، اطلاعاتيها و پاسدارها هرازگاهي به خانه ما مي ريختند. فرح در اين دوران با ساير بچه ها ارتباط داشت، او هميشه يادداشتهايي را كه معمولاً دورشان را با نوارهايي پيچيده بود، جاسازي ميكرد و به من ميداد تا براي ساير همرزمانش ببرم. چندبار پيش آمده بود كه من درحاليكه پيامهاي او را ميبردم با پاسدارها در خيابان روبه رو شدم و جاسازي و پيام فرح را از بين بردم. وقتي برميگشتم و به او ميگفتم كه زحماتش را ازبين برده ام، اصلاً ناراحت نميشد و با خوشرويي دوباره همة آن مطالب را از اول مينوشت. مدتي طول كشيد تا فرح به من ياد داد كه نترسم و هروقت با پاسدارها روبه رو ميشوم چكار كنم.
گاهي مجاهد شهيد جلال کیایی كه در سال ۶۳ دستگير و شهيد شد به خانه ما می آمد و به ما آموزش میداد. فرح يكبار دستگير شد و به ۵ سال زندان محكومش كردند. اما بعداز اعتراض به حكم دادگاه، محكوميت او را به يكسال تقليل دادند. در سال ۶۳ يك روز كه با تعدادی از دوستانم در كوچه گل كوچك بازی میکردم، فرح را ديدم كه ساكش را به دست گرفته و دارد به سمت خانه میآيد، اولش شگفتزده شدم. آنوقتها ۱۳ ساله بودم. در حاليكه بهتزده بودم، به طرف خانه دويدم و فقط بیاختيار ميگفتم فرح! فرح! يادش به خير تا مدتها بعد، بچه ها ادای مرا در میآوردند و می خنديدند. آنروز يادم نميرود كه مادرم دستهای پير و مهربانش را دور گردن فرح انداخته بود و آرام میگريست.
فرح يكبار ديگر هم وقتی كه میخواست به ارتش آزاديبخش بپيوندد، ارتباطش لو رفت و مدت ۶۸ روز زندانی بود و باز آزادش كردند. آخرين بار در ارديبهشت سال ۶۷ چندنفر از عوامل وزارت اطلاعات آخوندی به خانه ما ريختند و فرح را دستگير كردند. همان شب متوجه شديم كه خواهران مجاهد نسرین رجبی و حکیمه ریزوندی هم دستگير شدهاند.
در طول مدت دستگيری فرح تا روز شهادتش من توانستم دوبار او را ملاقات كنم. در اين ملاقاتها فرح مقداری اطلاعات درباره بچههای داخل داد تا به يكی ديگر از خواهران كه در بيرون زندان بود، برسانم. همزمان با عمليات كبير فروغ جاويدان، مزدوران خميني از ترس حمله مردم به زندانها، زندانيان را از شهر خارج كردند و به مكانهاي ديگر انتقال دادند.
در شب ۵ آذر۶۷ از دادستانی ايلام با منزل ما تماس گرفتند و گفتند يكنفر از شما فردا صبح ساعت ۱۰ به دادستاني ايلام مراجعه كند. پدرم رفت. دژخيمان در كمال شقاوت و بيرحمي ساك و وسايل خواهرم فرح را به دست پدرم داده و گفته بودند: «دخترت را به جرم هواداری از مجاهدين اعدام كرده ايم. اگر صدايتان دربيايد و مراسم بگذاريد يا كسی را برای مجلس ختم دعوت كنيد، همه شما را اعدام ميكنيم».
عليرضا در ادامه گزارش خود به شرح واقعه ای تكاندهنده پرداخته است: «به پدرم گفتند ۱۰ روز بعد بياييد تا محل قبر دخترت را بگوييم. ده روز بعد پدرم برای گرفتن آدرس محل مزار فرح رفت. قبل از اين كه آدرس را بدهند به او گفتند: «فقط با يك ماشين سواری، آن هم حداكثر با چهارنفر، ميتوانيد سر قبر برويد». آدرسي كه دادند در صالح آباد بود. بر روي تپه ای، خارج از قبرستان عمومي شهر، نشانی تعدادی قبر شماره گذاری شده را دادند. براساس گفته آنها قبر شماره ۶ متعلق به فرح بود. همراه پدرم با دونفر ديگر به آنجا رفتيم. در گودالی به طول ۱۰ متر اجساد چندين نفر را روی هم ريخته بودند. به طوری كه پای يك شهيد روی سر شهيد ديگر قرار داشت. در اين گودال مجاهدين شهيد حكيمه ريزوندي، نسرين رجبي، فرح اسلامي، مرضيه رحمتی، جسومه حيدری زاده، نبی مروتی و نصرالله بختياری دفن شده بودند».مدتی بعد فهمیدیم روز ۲۹ تیرماه (بعد از پذیرش قطعنامه) پاسداران، فرح اسلامی، حکیمه ریزوندی، مرضیه رحمتی، نسرین رجبی و جسومه حیدری را به بهانه امن نبودن زندان ایلام و انتقال آنها به جایی امن، از زندان ایلام خارج کردند.
آن روز فکر میکردیم آنان به زندان کرمانشاه یا تهران منتقل شدند. اما بعد با خبری که از «شباب» یکی از روستاهای اطراف به دستمان رسید فهمیدیم هنگام عبور زندانیان از «شباب» ماشینشان خراب شده و شب را در همان روستا گذراندند و فردای آن روز زندانیان را به تپهای در اطراف صالحآباد منتقل و تیرباران کردند.
فرح يكبار ديگر هم وقتی كه میخواست به ارتش آزاديبخش بپيوندد، ارتباطش لو رفت و مدت ۶۸ روز زندانی بود و باز آزادش كردند. آخرين بار در ارديبهشت سال ۶۷ چندنفر از عوامل وزارت اطلاعات آخوندی به خانه ما ريختند و فرح را دستگير كردند. همان شب متوجه شديم كه خواهران مجاهد نسرین رجبی و حکیمه ریزوندی هم دستگير شدهاند.
در طول مدت دستگيری فرح تا روز شهادتش من توانستم دوبار او را ملاقات كنم. در اين ملاقاتها فرح مقداری اطلاعات درباره بچههای داخل داد تا به يكی ديگر از خواهران كه در بيرون زندان بود، برسانم. همزمان با عمليات كبير فروغ جاويدان، مزدوران خميني از ترس حمله مردم به زندانها، زندانيان را از شهر خارج كردند و به مكانهاي ديگر انتقال دادند.
در شب ۵ آذر۶۷ از دادستانی ايلام با منزل ما تماس گرفتند و گفتند يكنفر از شما فردا صبح ساعت ۱۰ به دادستاني ايلام مراجعه كند. پدرم رفت. دژخيمان در كمال شقاوت و بيرحمي ساك و وسايل خواهرم فرح را به دست پدرم داده و گفته بودند: «دخترت را به جرم هواداری از مجاهدين اعدام كرده ايم. اگر صدايتان دربيايد و مراسم بگذاريد يا كسی را برای مجلس ختم دعوت كنيد، همه شما را اعدام ميكنيم».
عليرضا در ادامه گزارش خود به شرح واقعه ای تكاندهنده پرداخته است: «به پدرم گفتند ۱۰ روز بعد بياييد تا محل قبر دخترت را بگوييم. ده روز بعد پدرم برای گرفتن آدرس محل مزار فرح رفت. قبل از اين كه آدرس را بدهند به او گفتند: «فقط با يك ماشين سواری، آن هم حداكثر با چهارنفر، ميتوانيد سر قبر برويد». آدرسي كه دادند در صالح آباد بود. بر روي تپه ای، خارج از قبرستان عمومي شهر، نشانی تعدادی قبر شماره گذاری شده را دادند. براساس گفته آنها قبر شماره ۶ متعلق به فرح بود. همراه پدرم با دونفر ديگر به آنجا رفتيم. در گودالی به طول ۱۰ متر اجساد چندين نفر را روی هم ريخته بودند. به طوری كه پای يك شهيد روی سر شهيد ديگر قرار داشت. در اين گودال مجاهدين شهيد حكيمه ريزوندي، نسرين رجبي، فرح اسلامي، مرضيه رحمتی، جسومه حيدری زاده، نبی مروتی و نصرالله بختياری دفن شده بودند».مدتی بعد فهمیدیم روز ۲۹ تیرماه (بعد از پذیرش قطعنامه) پاسداران، فرح اسلامی، حکیمه ریزوندی، مرضیه رحمتی، نسرین رجبی و جسومه حیدری را به بهانه امن نبودن زندان ایلام و انتقال آنها به جایی امن، از زندان ایلام خارج کردند.
آن روز فکر میکردیم آنان به زندان کرمانشاه یا تهران منتقل شدند. اما بعد با خبری که از «شباب» یکی از روستاهای اطراف به دستمان رسید فهمیدیم هنگام عبور زندانیان از «شباب» ماشینشان خراب شده و شب را در همان روستا گذراندند و فردای آن روز زندانیان را به تپهای در اطراف صالحآباد منتقل و تیرباران کردند.
مجاهد شهید علیرضا اسلامی خود نیز سال ۱۳۷۸ به دست پاسداران خمینی به شهادت رسید.
0 نظرات:
ارسال یک نظر