پروین پوراقبال:
من در زندان اوین بودم نیمههای شب بود که مجاهد شهید زهرا فلاحتی حاجزارع را از بند ما صدا کردند. زهرا فلاحتی زیر حکم بود و این بدان معنا بود که یا به او حبس ابد میدادند یا اعدامش میکردند. بنابراین صدا کردن او در نیمهشب برای ما معنای خاصی داشت. بعد از آن دو زن مجاهدخلق از سلولهای انفرادی بهنام سهیلا محمد رحیمی و فروغ (فرنگیس محمد رحیمی) را برای اعدام صدا کردند.
سهیلا محمد رحیمی مجاهدی بود که چند سالی را در زندان به جرم هواداری از مجاهدین در حبس و زندان گذرانده بود، و بعد از آن اقدام کرده بود که به ارتش آزادیبخش بپیونده همراه با فروغ که باهم دستگیر شده بودند در ششم شهریور سال۶۶.
از همان اول اینها روی مواضعشان ایستاده بودند و از هویت مجاهدیشان دفاع کرده بودند و گفته بودند که ما قصد پیوستن به ارتش آزادیبخش را داشتیم به همین دلیل میخواستیم از مرز خارج شویم. به همین دلیل هیچوقت آنها را در بند عمومی نیاوردند و تا آخرش در زندانهای انفرادی ۲۰۹ بودند.
به همین علت ما از فروغ اطلاعات زیادی نداریم و فقط اسم کوچکش را میدانیم. در واقع بعد از آن بود که این ریل صدا کردن بچهها از بند شروع شد. زنک پاسدار رحیمی با صدای مسخره و کشدارش اسامی بچهها را میخواند و میگفت که به دفتر بند مراجعه کنند. روزانه ۱۰ تا ۱۵بار این ریل تکرار میشد و بچهها را دستهدسته از بند به خارج از زندان میبردند. از بند به خارج بند میبردند در آنزمان ما ملاقات نداشتیم نمیفهمیدیم کسی که بیرون میرود کجا میرود؟
0 نظرات:
ارسال یک نظر