مجاهد شهید محمد رحیم خانی پسر عمه مادرم بود. مجاهد شهید محمد رحیم خانی در سال ۱۳۲۶ در یک خانواده متوسط در شهرستان اندیمشک بدنیا آمد، او دوران تحصیلات خود را در اندیمشک و دزفول بپایان برد.
در سال ۱۳۴۸ همراه برادر مجاهدش؛ محمود رحیم خانی که دانشجو بود و بر علیه دستگاه شاه مبارزه میکرد به تهران آمد. او پس از ۲ سال دورهٔ آموزشی در یکی از بیمارستانها، در بیمارستان جم تهران مشغول به کار شد. در سال ۱۳۵۴ ساواک که بهدنبال دستگیری محمود بود، محمد را دستگیر و زیر شکنجههای شدید قرار داد. از آنجا که هیچ مدرکی علیه وی نداشتند پس از ۳ الی ۴ ماه از زندان آزاد شد.
وی در جریان قیام و تظاهراتها علیه شاه خائن در تهران و اندیمشک شرکت فعال داشت.
پس از پیروزی انقلاب مردم شهر با توجه به محبوبیتی که برادران رحیم خانی بهدلیل مبارزاتشان علیه ستمشاهی داشتند، محمد را به سمت رئیس کمیته انتخاب کردند، ولی بعد از مدت اندکی که ماهیت ارتجاعی، حاکمیت خمینی برملا شد، کمیته را ترک کرده و به جنبش ملی مجاهدین پیوست.
وی که ایمان عمیقی به آرمان رهائیبخش مجاهدین داشت، نه تنها در اکثر میتینگها و فعالیتهای اجتماعی سازمان شرکت داشت، بلکه در راهاندازی آنها نیز دخیل بود.
چماقداران خمینی که کینه عمیقی نسبت به وی بهدلیل فعالیتهایش با سازمان داشتند، با با سنگپرانی به خانه وی این کینه را نشان میدادند
پس از هفت روز از شروع جنگ ایران و عراق و بمباران پادگان دو کوهه اندیمشک، محمد برای کمک به آنجا میرود اما مزدوران رژیم با اتهام دروغین دزدیدن فشنگ و تیربار، وی را به ۵۰ ضربه شلاق و ۵ ماه زندان و ۱ سال تبعید محکوم میکنند. محمد پس از پایان محکومیت برای ۱ سال تبعید روانه شهر خمین میشود.
وی که مشتاق ادامه فعالیتش با سازمان بود، پس از مدتی خمین را ترک کرد و برای وصل به سازمان روانه تهران گردید و در آنجا در ارتباط تشکیلاتی با سازمان به فعالیتش ادامه داد. تا آن که در شهریورماه سال ۶۰ توسط یکی از فالانژهای شهرستان اندیمشک در تهران به نام اکبری، شناسایی و دستگیر و از تهران به زندان دزفول و شکنجهگاه یونسکو منتقل گردید.
محمد در دوران اسارت بارها تحت شکنجه قرار گرفت. مقاومت وی زیر شکنجه اعصاب شکنجهگران را بههم ریخته بود، چرا که محمد در زیر ضربات کابل توسط دژخیمان خمینی، نه تنها حسرت یک آه و ناله را به دل آنها میگذاشت، بلکه با شعارهای انقلابی، سر موضع بودن مجاهد خلق را بارز میکرد و دژخیمان را در هم میشکست.
سرانجام وقتی مزدوران طی مدت یکسال، با اعمال همه فشارها و شکنجهها بر این مجاهد دلاور، نتوانستند اطلاعاتی از او بهدست آوردند، در اوج زبونی و حقارت وی را در تاریخ ۲۱ اسفند سال ۶۱ به جوخههای تیرباران سپردند.
0 نظرات:
ارسال یک نظر