محل تولد: اروميه
شغل: کارمند بازنشسته ارتش
سن: ۶۲
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
محل زندان: اوین
مجاهد قهرمان امیرهوشنگ هادیخانلو، در سال ۱۳۰۵ در شهر ارومیه چشم به جهان گشود. تحصیلاتش را تا سطح سیکل ادامه داد و پیش از کودتای ۲۸ مرداد، بهعنوان افسر شهربانی در شهر میانه (استان آذربایجان شرقی) خدمت میکرد. او از هواداران پرشور دکتر مصدق بود و همین موضوع باعث شد پس از کودتای خائنانه، توسط کودتاچیان خلع لباس و اخراج شود.
پس از این واقعه بههمراه خانوادهاش به تهران آمد. سالهایی را با بیکاری و فشارهای امنیتی سپری کرد تا اینکه سرانجام با کمک دوستان در بهداری ارتش، بهعنوان کارمند بیمارستان شماره ۱ ارتش مشغول به کار شد؛ بدون درجه، اما با عزت.
در سال ۱۳۵۲، بهدلیل پیشینه سیاسی و مواضع ضداستبدادیاش، زودتر از موعد بازنشسته شد و سپس در شرکت «قرقره زیبا» بهعنوان حسابدار مشغول کار گردید.
او در جریان انقلاب ضدسلطنتی، با تمام وجود در مبارزات شرکت کرد. بهویژه همراهیاش با پسر بزرگش مجاهد شهید چنگیز هادیخانلو، تصویری بهیادماندنی از پیوند نسلی در مبارزه بود. پس از پیروزی انقلاب، با راه و آرمان سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و عشق دیرینهاش به عدالت علوی را در سیمای مجاهدین باز یافت.
با کمک سازمان، شورای کارگری شرکت را تشکیل داد که به همین دلیل از آنجا اخراجش کردند. اما امیرهوشنگ ساکت نماند. خانهاش را به پناهگاه مجروحان میلیشیا تبدیل کرد، تجهیزات امدادیاش را بهکار گرفت و اجازه نداد بسیاری از مجاهدین بهدلیل جراحت توسط پاسداران در بیمارستانها شناسایی و دستگیر شوند.
او حتی در مناطق محروم اطراف خانهاش، به کمک خانوادههای مستضعف میشتافت و احترام ویژهای میان مردم داشت. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، فعالیتهایش شکل مخفیتری بهخود گرفت؛ از درمان مخفیانه مجروحان تا جابهجایی سلاح و مهمات و انتقال پیکهای سازمانی.
از سال ۶۵ به بعد، بهعنوان پیک سازمان، بارها مجاهدان و زندانیان تازه آزادشده را تا مرز همراهی کرد. علیرغم سن بالا، با جسارت و پوشش عادی، آنها را تا مرز رسانده و خود به مأموریت بعدی بازمیگشت.
در ۸ فروردین ۱۳۶۷، به درخواست خودش برای زیارت کربلا و دیدار با مجاهدان اشرف، به عراق رفت. یک و نیمماه بعد، هنگام بازگشت به میهن از مرز زاهدان، دستگیر شد و به شکنجهگاه کمیته مشترک در تهران و سپس زندان اوین منتقل گردید.
در زیر شکنجههای وحشیانه دژخیمان، همچنان ایستاده ماند. پیش از بازگشت به ایران، به پسرش مجاهد شهید چنگیز هادیخانلو گفته بود:
«در طول این یک ماه، بهترین روزهای عمرم را گذراندم. شناخت عمیقی از مسعود و مریم پیدا کردم... اگر کسی به اینها پشت کند، روی خوش نخواهد دید؛ نه در این دنیا و نه در آن دنیا... خدایا این دو را به آرزوهایشان برسان.»
سرانجام، در جریان قتلعام ۱۳۶۷، این پدرِ شهید نیز سربدار و سرافراز در برابر جوخه مرگ خمینی ایستاد و به آرزویش رسید؛ شهادت در راه خلق و آرمان.
پس از شهادتش، مردم محل با شنیدن خبر، مغازهها را بستند و برای سوگواری به خانهاش رفتند. ۴۰ روز عزاداری بیوقفه، تجلی وفاداری مردمی بود که او برایشان پدری مهربان و مقاوم بود.
خانواده هادیخانلو یکی از پرشهیدترین خانوادههای مجاهد خلق است:
مجاهد شهید چنگیز هادیخانلو (فرزند) – شهید در نزدیکی اشرف در سال ۱۳۷۶
مجاهد شهید بیژن هادیخانلو (برادرزاده) – سربدار در قتلعام ۱۳۶۷
مصطفی ایگهای (داماد) – شهید قتلعام ۱۳۶۷
مجتبی ایگهای (برادر داماد) – شهید اعدامهای سال ۱۳۶۰
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

0 نظرات:
ارسال یک نظر