فروزان عبدی پیربازاری تهرانی سال۱۳۳۶ در تهران متولد شد. هنگام دستگیری دانشجوی سال آخر ورزش بود و عضو تیم ملی والیبال زنان ایران بود.
فروزان بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی به هواداری از مجاهدین پرداخت و پس از ۳۰خرداد سال۶۰ به جرم ارتباط با مجاهدین دستگیر شد.
او با مشاهده قهرمانیهای زنان مجاهدخلق در زندان، هرچه بیشتر به صفوف مجاهدین نزدیک شد.
خاطره یکی از همبندیهایش:
« فروزان در دوران زندان به نمونهای از زن مجاهدخلق تبدیل شد. شهید فروزان به محض ورود به زندان، مرزبندیهای خودش را به خوبی شناخت و مشخص کرد. یعنی مقاومت و سرسختیاش باعث شد که از همان اول او را به بندهای تنبیهی منتقل کنند.
اولین بار در اوائل سال۶۱ او را در بند۸ زندان قزلحصار دیدم آنجا یک بند تنبیهی بود که در آن زمان در هر سلول انفرادی تا ۲۷نفر جا میدادند، به طوری که مجبور بودیم شبها و روزها نشستن و خوابیدن و ایستادن را نوبتی کنیم.
مهمترین چیزی که در مورد فروزان برایم همیشه خاطرهانگیز و بارز است روحیه فوقالعاده بالا و در عین حال مهر و محبتی بود که فروزان داشت. خیلی وقتها موقعی که او حرف میزد احساس میکردم که از تک تک کلماتش عشق به سازمان مجاهدین و بچههای زندانی میبارد. فروزان هنرمند هم بود و نقاشیهای خیلی قشنگی داشت. هر کس میخواست سنگ بتراشد از فروزان میخواست که روی سنگ برایش نقاشی کند».
خاطرهای دیگر از فروزان عبدی:
« در اواخر سال۶۱ بود که رژیم باز طاقت نیاورد و حتی تنبیه بند۸ را هم برایش کافی نمیدانست. او را همراه چند خواهر مجاهد دیگر به مدت ۸ماه به توالت زیر بند۸ منتقل کردند. در تمام این مدت در بدترین شرایط و زیر شکنجه و بیخوابیهای مستمر و تنبیهات شبانهروزی بود و سپس به گوهردشت منتقل شد و در آنجا نیز ابتدا به مدت ۷ماه در سلولهای انفرادی بود، دوباره او را به زندان قزلحصار برگرداندند و پس از آن که دو ماه در قرنطینه واحد بهداری قزلحصار بود، به بند عمومی و بعد هم به اتاقهای در بسته اوین و در بدترین شرایط منتقل کردند. اما از روحیه بالایی برخوردار بود و ذرهای سازش با رژیم در او راه نداشت.
« در اواخر سال۶۱ بود که رژیم باز طاقت نیاورد و حتی تنبیه بند۸ را هم برایش کافی نمیدانست. او را همراه چند خواهر مجاهد دیگر به مدت ۸ماه به توالت زیر بند۸ منتقل کردند. در تمام این مدت در بدترین شرایط و زیر شکنجه و بیخوابیهای مستمر و تنبیهات شبانهروزی بود و سپس به گوهردشت منتقل شد و در آنجا نیز ابتدا به مدت ۷ماه در سلولهای انفرادی بود، دوباره او را به زندان قزلحصار برگرداندند و پس از آن که دو ماه در قرنطینه واحد بهداری قزلحصار بود، به بند عمومی و بعد هم به اتاقهای در بسته اوین و در بدترین شرایط منتقل کردند. اما از روحیه بالایی برخوردار بود و ذرهای سازش با رژیم در او راه نداشت.
فروزان همیشه در زندان میگفت: « مگر این پدرسوختهها چه کاری از دستشان بر میآید که نکردهاند؟ اصلاً در نهایت با ما چکار خواهند کرد. پس ما چرا باید در برابرشان کوتاه بیاییم؟»
سال۶۳ همزمان بود با سیاست جدید رژیم در زندانها برای شکنجه هر چه بیشتر و به تسلیم واداشتن زندانیان مقاوم. دژخیمان از یک طرف اعدام و شکنجه را بر روی زندانیان قهرمان مجاهد افزایش میدادند و از سوی دیگر با یکسری تسهیلات مثل هواخوری و از این قبلی تلاش میکردند تا مقاصر پلیدشان را در زندانها پیش ببرند. اما قهرمانان در زنجیر این سیاست دشمن پلید را به وسیلهیی علیه خودش تبدیل کردند.
در این باره یکی از زندانیان میگوید:
در این باره یکی از زندانیان میگوید:
« تا پایمان به هواخوری رسید اولین کاری که فروزان انجام داد تشکیل تیمهای ورزشی بود و همزمان آموزش والیبال را شروع کرد. از صبح تا ساعت۱۲ظهر با بچهها در هواخوری بود و به تیمهای مختلفی که درست کرده بود والیبال یاد میداد بعدازظهرها هم که با بچهها میدوید. وقتی که اعتراضات بچهها کمکم در بندها شروع شد فروزان پابهپای اعتراضها جلو میآمد. چیزی که برای همه عجیب بود، بهرغم سابقه اندک تشکیلاتی، کیفیت مناسبات و برخورد او با کارهای جمعی در زندان بود که به سرعت او را رشد داده بود و تبدیل به سرمشق بچههای دیگرکرده بود».
فروزان به ۵سال زندان محکوم شده بود اما به دلیل موضعگیری اصولی و جدی و کوتاه نیامدن در برابر رژیم و این که در پایان محکومیتش حاضر نشد هیچ تعهدی به رژیم بدهد، آزاد نشد و در جریان قتلعام سی هزار زندانی سیاسی در میان اولین سری زندانیانی بود که برای محاکمه چند دقیقهای برده شد. کسانی که در آموزشگاه پایین همراهش بودند تعریف میکردند. وقتی میخواستند او را ببرند در اتاقهای دربستهٌ پائین آموزشگاه بود. به شوخی به بچهها گفت: «بابا از دستمان خسته شدهاند میخواهند آزادمان کنند». آن قدر آرام این حرف را زد که یکی از بچهها به او گفت: «مطمئنی؟». و فروزان باز هم گفت: «آره، مطمئنم».
فروزان به ۵سال زندان محکوم شده بود اما به دلیل موضعگیری اصولی و جدی و کوتاه نیامدن در برابر رژیم و این که در پایان محکومیتش حاضر نشد هیچ تعهدی به رژیم بدهد، آزاد نشد و در جریان قتلعام سی هزار زندانی سیاسی در میان اولین سری زندانیانی بود که برای محاکمه چند دقیقهای برده شد. کسانی که در آموزشگاه پایین همراهش بودند تعریف میکردند. وقتی میخواستند او را ببرند در اتاقهای دربستهٌ پائین آموزشگاه بود. به شوخی به بچهها گفت: «بابا از دستمان خسته شدهاند میخواهند آزادمان کنند». آن قدر آرام این حرف را زد که یکی از بچهها به او گفت: «مطمئنی؟». و فروزان باز هم گفت: «آره، مطمئنم».
او را بردند و دیگر خبری از او نشد.
همسلولیهایش گفتند بلافاصله بعد از رفتنش فهمیدیم که فروزان دقیقاً میدانسته است که او را برای اعدام میبرند.
بعدها بچهها به یکی از سلولهایی رفتند که فروزان آخرین روزهای زندگیش را در آن جا سپری کرده بود. روی دیوار سلول نوشته بود:
«خدایا فروزانم کن تا چون عبدی در راه تو بمیرم»
و اینچنین فروزان، همچون مشعلی فرا راه مردمش و پیشاپیش آنها زنان و دختران شجاع ایران، شعلهور و جاودان شد.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96
0 نظرات:
ارسال یک نظر