محل تولد: تهران
سن: ۳۰
تحصیلات: دبیرستان
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
مجاهد شهید علیرضا رجاییفرد در سال ۱۳۳۷ در محله ونک در شمال غربتهران به دنیا آمد، پدرش از کارگران زحمتکش کارخانجات صنعتی ونک بود.
وی دوران تحصیلات دبستان و دبیرستان را در ونک و منطقهٴ یوسفآباد تهران گذراند، او یک ورزشکار حرفهییبود و در کشتی آزاد در مسابقات منطقهیی شرکت میکرد.
در سال ۱۳۵۵ از طریق مجاهد شهید حسین امیرپناهی با سازمان آشنا شد، و بلافاصله در ارتباط با یک هستهٴ خودجوش هوادار سازمان مجاهدین درونک قرار گرفت.
علیرضا در جریان انقلاب ضدسلطنتی سر از پا نمیشناخت و در تظاهرات و درگیریهای خیابانی شرکت فعال داشت.
او به همراه سایر دوستان محلهشان بهطور سازمانیافته نقش فعال در گسترش شور انقلابی در این منطقه ایفا کرد.
علیرضا در جریان قیام بهمن که به سرنگونی رژیم شاه منجر شد در تسخیر پادگان عشرتآباد شرکت داشت، و با بهدست آوردن سلاح در تسخیر پادگانهای جمشیدیه، ژاندارمری ونک و زندان اوین بهعنوان یک جنگنده وارد عمل انقلابی شد.
در اسفندماه ۱۳۵۷ تنها چند روز پس پیروزی انقلاب با معرفی خود به ستاد سازمان واقع در بنیاد علوی در خیابان مصدق تهران به سازمان مجاهدین وصل شد.
او ابتدا فعالیتهای خود را در انجمن جوانان مسلمان ونک آغاز کرد* سپس با شروع سال تحصیلی ۵۸-۵۹ به بخش دانشآموزی سازمان منتقل گردید.
علیرضا در اتحادیه انجمنهای دانشآموزان مسلمان تهران در شورای یکی از نواحی شمال تهران سازماندهی شد. وی در تمامی فعالیتهای سیاسی سازمان بین سالهای ۵۸ تا سیخرداد ۶۰ فعالانه و در کادر تشکیلات شرکت داشت.
یکی از سرفصلهای زندگی علیرضا شرکت در کلاسهای تبیینجهان بود که او همواره از این سرفصل و تأثیری که در تغییر مسیر زندگیاش گذاشته بود با شور خاصی یاد میکرد.
علیرضا از اواخر سال ۵۹ بهعنوان کادر امنیتی در ساختمان «مؤسسه» در میدان رضاییها سازماندهی شد و تا پیش از سی خرداد ۶۰ در این سازماندهی باقی ماند.
در ابتدای فاز نظامی به تیمهای نظامی ملحق شد، اما بهدلیل شناخته شدگی به زودی توسط پاسداران شناسایی و در مرداد سال ۱۳۶۰ دستگیر و روانهٴ زندان گردید.
او در بازجویی بهدلیل شناخته شدگی متحمل شکنجههای زیادی شد، اما با مقاومت تحصینبرانگیز هیچ اطلاعاتی به رژیم نداد و از اینرو پروندهاش خالی باقی ماند.
در بیدادگاه رژیم ابتدا به ۵سال زندان محکوم شد، اما پس از اینکه توسط یکی از توابین لو رفت در بیدادگاه دوم حکم او به ۱۰سال افزایش یافت.
او پس از گرفتن حکم به زندان قزلحصار منتقل گردید، در قزلحصار مدتی را در بند مجرد و سپس به بند ۴ واحد ۱ منتقل شد.
در سال ۶۵ با منحل شدن زندان قزلحصار و انتقال زندانیان سیاسی به زندانهای اوین و گوهردشت ، او به همراه تعدادی از دوستانش به زندان گوهردشت رفت.
علیرضا در زندان بهرغم حساسیتهای که نسبت به او داشتند از روحیه بسیار بالایی برخوردار بود، و در بدترین شرایط خنده از لبانش نمیافتاد.
بسیار بشاش و شوخ طبع بود با این ویژهگی بچهها را مجذوب خودش میکرد او همواره به شادابی و سرشاری شناخته میشد، از اینرو در بسیاری از مواقع بهعنوان نمایندهٴ انتخابی زندانیان در بند انتخاب میگردید.
مجاهد قهرمان علیرضا رجاییفر سر انجام بر عهد خود با خدا و خلق وفا کرد و در مرداد ۶۷ در سن ۳۰سالگی سربدار شد.
خاطرات
یکی از دوستان محلی علیرضا طی گزارشی مینویسد: «روحیه بالای علی خیلی چشمگیر بود، مادرش بهدلیل اینکه زیر فشار مالی قرار داشت در ملاقات به علی میگفت: ” کاری بکن که زنده بمانی“ و علی همیشه با خنده و همان شوخطبعی شناخته شدهاش در پاسخ به مادرش اسامی بچههای محلشان که پیشاز او بهشهادت رسیده بودند را نام میبرد و میگفت: مگر آنها زندگی را دوست نداشتند تو هم مصمم باش و از مادران شهیدان که در کنارت هستند یاد بگیر...».