محبوبه صفائی در سال۱۳۳۹ در تهران متولد شد. در جریان قتلعام۶۷ محبوبه ۲۸سال داشت.
او یکی از مجاهدینی بود که از سال۶۰ در زندانهای اوین و قزلحصار و گوهردشت در اسارت و شکنجه به سربرد. برادرش، مجاهد شهید مجید صفائی، نیز از جمله مجاهدین مقاوم بود که در سال۶۵ اعدام شده بود. محبوبه در طول زندانش بیشترین فشارهای جسمی و روحی را تحمل کرد. او مدتها در قرنطینهٌ زندان قزلحصار تحت فشارهای وحشیانهٌ حاج داوود رحمانی، رئیس زندان قزلحصار، قرار داشت. در اوین نیز مجتبی حلوایی هر وقت به داخل بند میآمد او را برای شکنجه و آزار با خود میبرد.براثر شدت شکنجهها محبوبه مبتلا به بیماریهای متعددی شده بود. هرازگاهی سعی میکردیم مقداری مواد غذایی به او برسانیم. اما او همیشه دیگران را مقدم بر خودش میدانست و سهمیه خود را به بیماران دیگر میداد. با وجود همهٌ بیماریهایش همواره جزو اولین نفراتی بود که در اعتراضها دست به اعتصاب غذا میزد و شرایط بسیار سختی را تحمل میکرد. ولی هیچگاه خم به ابرو نیاورد و در اوج مهربانی و صمیمت به فکر بچههای دیگر بود. محبوبه بهویژه پس از انقلاب ایدئولوژیک در سال۶۴ به مدار جدیدی از صلابت و جدیت رسید که بسیار چشمگیر بود. او همیشه میگفت: «من تازه برادر مسعود را شناختهام.هر چند مریم را از نزدیک نمیشناسم اما از شدت کینهیی که دژخیمان به او دارند میفهمم از جنس مسعود است». دژخیمان، به صورتی رذیلانهیی، بارها سعی کردند با استفاده از روابط عاطفی او با خانوادهاش او را به تسلیم بکشانند. اما قاطعیت او در برخورد با مسائل به حدی بود که توطئهٌ دژخیمان را با شکست مواجه میکرد.محبوبه را در یکی از اولین روزهای قتلعام همراه با تعداد دیگری از خواهران صدا زدند. آنها در بند بالای بند ما بودند. ما از فرصت استفاده کردیم و با گذاشتن یک نفر هوشیار در راه پلهها از پنجرهٌ شکستهیی شروع به خداحافظی با آنان کردیم. وقتی محبوبه آمد برق خاصی در چشمانش میدرخشید. بعد از حال و احوال گفت: «از همیشه بهترم، دیدی بالاخره به عهدمان با خدا و خلق و مسعود وفا کردیم؟ خدا را شکر تا به این جا استوار ماندیم». بعد از ما خواست برایشان دعا کنیم. بعد سفارش مادر بیمار و پیرش را کرد و گفت:« اگر هر کدامتان زنده ماندید و به سازمان رسیدید از قول ما بگویید تا آخرین لحظه دست از مسعود و مریم بر نمیداریم».
0 نظرات:
ارسال یک نظر