دلاور مرد عاشقی که از جنگلهای سرسبز شمال ایران تا جنوب ایران را پیمود. با کولهباری پر از ایمان و یقین، عشق و شور و امید به آزادی مردمش سالها سلول انفرادی و زندان و شکنجه را تحمل کرد تا در سال۶۷ سربهدار شد.
بهمن در سال ۱۳۳۶در شهر رشت بدنیا آمد و در ۱۰سالگی به همراه خانوادهاش به تهران نقلمکان کرد و در کنکور ورودی رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شد.
او در سال ۵۵در فعالیتهای دانشجویی با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و به همکاری با سایر دانشجویان هوادار مجاهدین در دانشگاه پرداخت.
در اعتراضات صنفی _ سیاسی و تظاهرات دانشگاه علیه رژیم شاه شرکت فعال داشت. همچنین در قیام ۵۷بهعنوان یک عضو فعال جنبش دانشجویی هوادار سازمان نقش مؤثر در دانشگاه برعهده داشت. بهمن بلافاصله پس از سقوط دیکتاتوری سلطنتی وارد جنبش ملی مجاهدین شد و به زندگی حرفهیی در سازمان مجاهدین پرداخت. این در حالی بود که سال چهارم پزشکی خود را میگذراند و چشمانداز نهچندان دوری برای یک زندگی مرفه داشت، اما او ادامه تحصیل، موقعیت اجتماعی و زندگی مرفه را برای آرمان بالاتر بهکناری گذاشته و پا در میدان مبارزه حرفهیی گذاشت.
در سال ۵۸در مأموریت سازمانی به همراه تعدادی از کادرهای مجاهدین از تهران به آبادان منتقل شد و تحت مسئولیت مجاهد قهرمان ابراهیم ذاکری (کاک صالح) در پایهگذاری جنبش ملی مجاهدین در شهر آبادان شرکت داشت. بهمن مسئولیت امنیتی جنبش در این شهر را برعهده گرفت و در آموزش میلیشیا نقش قابل توجهی داشت.
یکی از دوستانش در جنبش آبادان در خاطرات خود از بهمن مینویسد:
«بهمن در جریان سیل خوزستان یکی از پایههای اصلی جمعآوری اطلاعات برای کمکرسانی به سیلزدگان خوزستان بود در این زمینه برخی از میلشیاهای آبادان که بعدها در زمرهٴ قهرمانان شهید سرفراز ارتش آزادیبخش ملی ایران قرار گرفتند، مجاهدان شهید سیامک کیشمس، رئوف شهیدزاده، عادل جدیدیان و رضا وادیان که تیم نزدیک به بهمن بودند و مسئولیت امنیتی جنبش را درکنار فرمانده بهمن پیش میبردند.
بهمن در شکلگیری واحدهای میلیشیا در آبادان نیز نقش موثری داشت و یکی از عمده مسولیتهای او راهاندازی ورزش دسته جمعی در محلات مختلف آبادان بود، بچههای بخش محلات و دانشآموزی سازمان در آبادان هیچگاه «چهرهٴ بهمن موتورسوار در جنبش مجاهدین» که هر روز در ساعت ورزش به تمامی محلات آبادان سرکشی میکرد و بهصورت نوبهیی با آنها ورزش میکرد را از یاد نمیبرند یکی از ویژگیهای بهمن تسلطش به آموزشهای رزمی بود که در این زمینه برای بچههای محلات، جلسات تمرین و آموزش میگذاشت...»
او درحوزه کار بهدلیل مسولیتپذیری بالا بسیار شاخص و برجسته بود.
با شروع جنگ ایران و عراق و حمله نیروهای عراقی به شهرهای خرمشهر و آبادان در ۳۱شهریور ۱۳۵۹او که مسئولیت امنیتی جنبش را برعهده داشت، از سوی سازمان دستبهکار سازماندهی نیروهای هوادار سازمان برای دفاع از مردم آبادان شد. اقدامات قهرمانانه و فداکارانه هواداران و کادرهای سازمان بهخصوص در نبود هرگونه نیروی نظامی سازمانیافته و فرار و عقبنشینی پاسداران از شهر، با سد کردن پیشروی نیروهای عراقی راه تخلیه و عقبنشینی هزاران تن از مردم به نقاط امن را فراهم کردند، این در حالی بود که پاسداران بنابه فتوا و تحریکات امام جمعههای جنایتکاری همچون آخوند دستغیب مانع عقبنشینی مردم از شهر به بهانه فرار از جهاد میشدند.
در خاطرات یکی از همرزمان بهمن از قهرمانیهای او و نیروهای تحت مسئولیتش که حاوی حقایق قابل تأملی از خیانت آخوندهای جنایتکار در روزهای نخستین شروع جنگ ضد میهنی خمینی است آمده است:
«درزمان جنگ، جلوییترین سنگر روبهروی نیروهای عراقی سنگرهای سازمان مجاهدین خلق و نیروهای هوادار سازمان بود. من در آن دوران رابط بهمن، فرمانده نیروهای خط مقدم سازمان در آبادان در اتاق جنگی بودم که بنیصدر و ستادش از جمله محسن رضایی... جنگ را بهاصطلاح فرماندهی میکردند. بهمن و نیروهای تحتامرش بهصورت روزانه آنهم در زیر بمبارانهای مستمر و پیدرپی در تمامی سنگرهای دیدبانی جلویی، مقاوم و پایدار حضور داشتند. مأموریت آنها علاوه بر مقاومت در برابر پیشروی نیروهای عراقی، جمعآوری اطلاعات از نحوه آرایش و تحرکات نیروهای عراقی بود.
بهمن اطلاعات بهدست آمده را به من که رابط او بودم میداد و من هم این اطلاعات را به فرماندهان ستادی در اتاق جنگ میدادم بهنحوی که آنها از این میزان تسلط و اطلاعات دقیق و حیاتی نیروهای سازمان در خط مقدم که از آرایش نیروهای عراقی به اتاق عملیات داده میشد شگفتزده و شوکه بودند...» اما مدتی بعد با حکم بهشتی معدوم قاضیالقضات خمینی نیروهای مجاهدین در جبهه دستگیر میشوند.
بهمن به همراه سایر مدافعان حقیقی شهر آبادان به زندان اهواز منتقل میگردند، بدون اینکه اتهام مشخصی به آنان بزنند این بازدداشت تا ۳۰خرداد ۶۰ادامه پیدا میکند. پس از سی خرداد بهمن به همراه سایر دستگیرشدگان به تهران منتقل میشود، در این رابطه یکی از اعضای خانوادهاش مینویسد:
«چند ماه پس از دستگیری بهمن خبری از او نداشتیم بعد از ۱سال توانستیم به ملاقات او برویم بهمن در انفرادی بود او ورزشکار و دارای اعتماد بنفس بود اما فکر میکردم با قرار گرفتن در انفرادی و در شرایطی که در زیر بمباران [در زندان اهواز] بودند روحیهاش پایین آمده باشد اما برخلاف تصور من آنقدر سرحال بود که دائم از من میخواست بفهمد که بیرون چهخبر است. با فشارهای خانواده و با نامهدادن به قسمتهای مختلف نهایتاً او را از اهواز به زندان اوین تهران منتقل کردند.
سال ۶۳مدتی او را از بند انفرادی به بند عمومی بردند.» او و سایر دوستانش بهمدت دو سال در سلولهای انفرادی قرار داشتند. همچنین از سال۶۳تا ۶۷بهمن را بارها از بند عمومی به انفرادی منتقل کردند، سال ۶۶او را از اوین به گوهردشت منتقل کردند.
نهایتاً در جریان قتلعام۶۷ این مجاهد پایدار همراه با سی هزار ستاره که در آسمان ایران همچنان میدرخشند سربهدار شد. جنایتکاران، بهمن را در مرداد خونین۶۷ مظلومانه و قهرمانانه اعدام کردند.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
0 نظرات:
ارسال یک نظر