این دوست داشتن و عشق را باید قربانی بقیه مردم کرد و به چیزی عمیقتر دل بست
مجاهد شهید منوچهر ذوالفقاری در سال ۱۳۴۲در شهر مسجد سلیمان بدنیا آمد. در جریان انقلاب ضدسلطنتی با سازمان مجاهدین آشنا شد. فعالیت خود را در انجمن دانشآموزان مسلمان هوادار مجاهدین خلق در مسجد سلیمان آغاز کرد. چند ماه قبل از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مقاومت انقلابی بهدلیل شناختهشدگی دستگیر و روانه زندان شد.
ابتدا در مسجد سلیمان زندانی بود، مدتی بعد به زندان بندرعباس تبعید گردید. در سال ۱۳۶۲از زندان بندرعباس به زندان قزلحصار کرج و از آنجا به گوهردشت منتقل گردید. در سال ۱۳۶۴به دلیل ابتلا به بیماری سل که در یکی از زندانهای آلوده رژیم به آن مبتلا گردیده بود، از زندان آزاد شد. این آزادی مشروط، فرصتی نادر برای او فراهم کرد تا مجدد به تشکیلات سازمان وصل شود.
او توانست ارتباطاتی را با سازمان بر قرار کند اما این تلاشها لو رفت و برای بار دوم دستگیر و روانه زندان شد، روزهای متوالی در سلولهای انفرادی زندان مسجدسلیمان نتوانست ارادهٴ مقاوم او را در هم بشکند؛ بعکس پیوند او با سازمان و آرمانش را هر چه عمیقتر کرد. نامه انگیزاننده و پرشور او به مادرش، در این ایام، بیانگر روحیه بالابلند و عواطف انقلابی اوست.
او در این نامه خطاب به مادرش مینویسد:
«دشمنان ممکن است بگویند که منوچهرعاطفه نداشت، عشق نداشت... ولی مادر! باید بدانید که عاشقترین عاشقان دنیا مجاهدین هستند. من شما را خیلی دوست دارم؛ همه را دوست دارم. پدرم، برادرانم، خواهرانم، همهٴ فامیل و مردم شهر را، ولی باید رفت... چون این دوست داشتن و عشق را باید قربانی بقیة مردم کرد و به چیزی عمیقتر دل بست. مادر! من اگر نروم دیر میشود؛ پس میروم که به غافله عاشقان بپیوندم.»
مجاهد شهید منوچهر ذوالفقاری در سال ۱۳۴۲در شهر مسجد سلیمان بدنیا آمد. در جریان انقلاب ضدسلطنتی با سازمان مجاهدین آشنا شد. فعالیت خود را در انجمن دانشآموزان مسلمان هوادار مجاهدین خلق در مسجد سلیمان آغاز کرد. چند ماه قبل از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مقاومت انقلابی بهدلیل شناختهشدگی دستگیر و روانه زندان شد.
ابتدا در مسجد سلیمان زندانی بود، مدتی بعد به زندان بندرعباس تبعید گردید. در سال ۱۳۶۲از زندان بندرعباس به زندان قزلحصار کرج و از آنجا به گوهردشت منتقل گردید. در سال ۱۳۶۴به دلیل ابتلا به بیماری سل که در یکی از زندانهای آلوده رژیم به آن مبتلا گردیده بود، از زندان آزاد شد. این آزادی مشروط، فرصتی نادر برای او فراهم کرد تا مجدد به تشکیلات سازمان وصل شود.
او توانست ارتباطاتی را با سازمان بر قرار کند اما این تلاشها لو رفت و برای بار دوم دستگیر و روانه زندان شد، روزهای متوالی در سلولهای انفرادی زندان مسجدسلیمان نتوانست ارادهٴ مقاوم او را در هم بشکند؛ بعکس پیوند او با سازمان و آرمانش را هر چه عمیقتر کرد. نامه انگیزاننده و پرشور او به مادرش، در این ایام، بیانگر روحیه بالابلند و عواطف انقلابی اوست.
او در این نامه خطاب به مادرش مینویسد:
«دشمنان ممکن است بگویند که منوچهرعاطفه نداشت، عشق نداشت... ولی مادر! باید بدانید که عاشقترین عاشقان دنیا مجاهدین هستند. من شما را خیلی دوست دارم؛ همه را دوست دارم. پدرم، برادرانم، خواهرانم، همهٴ فامیل و مردم شهر را، ولی باید رفت... چون این دوست داشتن و عشق را باید قربانی بقیة مردم کرد و به چیزی عمیقتر دل بست. مادر! من اگر نروم دیر میشود؛ پس میروم که به غافله عاشقان بپیوندم.»
در سال ۱۳۶۷با شروع قتلعام زندانیان سیاسی، فضای حاکم بر زندان مسجد سلیمان نیز همانند دیگر زندانها بود.
کمیتة مرگ با شرکت دژخیمانی مانند هردوانه با نام مستعار صابر (دادستان)، رازی (دادیار) و شخص دیگری به نام حمید موسوی (بازجوی وزارت اطلاعات) در بیدادگاههای فرمایشی و شبه صحرایی شروع بهکار کرد. مضمون سوالهایشان از زندانیان مجاهد مسجد سلیمان همان سوالهایی بود که در سایر زندانها به مورد اجرا گزاشته شد. وقتی نوبت به منوچهر رسید قهرمانانه از شرف نام مجاهد خلق دفاع کرد. منوچهر همراه با دیگر مجاهدین بر طناب دار بوسه زد. آرامگاه این مجاهد قهرمان در مسجد سلیمان، در گورستان انگلیسیها قرار دارد.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96
0 نظرات:
ارسال یک نظر