حسین میرزایی سال ۱۳۳۴در یک خانواده مذهبی در روستای گنج تپه از توابع شهر همدان به دنیا آمد. او در نوجوانی بسیار کوشا و فعال بود و دوران دبیرستان را با موفقیت پشت سر گذاشت. او بسیار اهل مطالعه بود و همیشه خانواده دوستان و فامیل را به آموختن و کسب علم و داشتن پیشرفت تشویق میکرد.
از لحاظ اخلاقی ،انسانی نمونه بود و مورد احترام همگان. او همواره در کمک به دیگران پیشقدم بود در این زمینه از هیچ تلاشی در کمک به دیگران فروگذار نمیکرد بهنحوی که از خانوادهاش میخواست که هر چه میتوانند به نیازمندان کمک کنند. حسین در سال ۱۳۵۳وارد دانشگاه شد و بلافاصله فعالیتهایش را با جنبش دانشجویی آغاز کرد. در همین دوران بود که حسین با آرمانهای سازمان مجاهدین آشنا شده و گویی گمشدهیی را یافته باشد بر تلاشش بهمنظور وصل به سازمان افزود.
به دلیل فعالیتهایش علیه دیکتاتوری شاه در بهار سال۵۷ از سوی ساواک دستگیر شده و نهایتاً در تابستان۵۷ آزاد گردید. آزادی او همزمان بود با اوجگیری انقلاب ضد سلطنتی از اینرو حسین بلافاصله پس از آزادی از زندان به فعالیتهایش در جهت سرنگونی رژیم شاه گسترش داد.
پس از پیروزی انقلاب، فعالیتهایش را بهعنوان یک کادر تشکیلاتی با سازمان مجاهدین ادامه داد و در بخش دانشجویی فعالیت میکرد. در پی افزایش سرکوب و در آستانه تکپایه شدن حکومت خمینی، حسین در ۱۹خرداد سال ۱۳۶۰در اوج تنشهای قبل از سی خرداد دستگیر شد. وی را تا ۷تیر در یکی از کمیتههای تهران در بازداشت نگهداشتند، سپس او را به زندان اوین منتقل کردند.
او در بیدادگاه رژیم بهرغم اینکه پیش از سی خرداد دستگیر شده و هیچگونه اتهام فعالیت مسلحانه هم متوجه او نبود به ۱۷سال زندان محکوم گردید. اما زندان برای حسین نه تنها محدودیت محسوب نمیشد بلکه عرصه جدیدی برای ادامه مبارزه بود، تنها شکل مبارزه تغییر کرده بود. او در هر بندی که قدم میگذاشت جمع مجاهدین مقاوم را سازمان داده و متشکل میکرد این روحیه رزمنده حسین عاملی بود که دشمن را نسبت به او حساس کرده و همواره جزء نخستین کسانی بود که در هر موقعیتی زیر فشارهای ضدانسانی شکنجهگران قرار میگرفت. او بارها و بارها زیر شکنجه و بازجویی رفت نه فقط بهخاطر اطلاعات خارج از زندان بلکه مهمتر از آن بهدلیل فعالیتهای تشکیلاتی که در زندان به آن مبادرت میورزید.
اوایل سال ۶۱ از اوین به بند ۲واحد یک زندان قزلحصار منتقل شد. این ورود همزمان بود با رفتن داوود رحمانی به مکه سفری که فرصتی مناسب برای زندانیان مجاهد ایجاد کرد تا برای تحقق خواستههای بر حق خود گامهایی را به جلو بردارند. اصلیترین خواسته زندانیان برداشتن سلطه توابین یعنی گماشتههای باند لاجوردی بر بندها بود. حسین در هماهنگی با سایر تشکلها توانستند سلطه توابین بر بندها را پایان دهند اگرچه مدت زمان آن کوتاه بود و باند لاجوردی نیز تهاجم متقابل خودش را انجام داد اما مهمترین دستآورد مجاهدین، تثبیت مرزسرخ رابطه با توابین بود که بهرغم تلاش و تقلای باند لاجوردی در تمام دوران زندان هیچگاه مخدوش نشد و هر روز بیش از روز پیش سرختر و سرختر گردید.
حسین قهرمان سرانجام در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ به همراه خواهر و برادر کوچکترش مجاهدان شهید معصومه میرزایی و مصطفی میرزایی با دفاع جانانه از سازمان پرافتخار مجاهدین هیبت پوشالی «هیأت مرگ» خمینی دجال را به سخره گرفته و با بوسه بر طناب دار مرگ را تسلیم ارادهٴ مجاهد خلق نمودند.
از لحاظ اخلاقی ،انسانی نمونه بود و مورد احترام همگان. او همواره در کمک به دیگران پیشقدم بود در این زمینه از هیچ تلاشی در کمک به دیگران فروگذار نمیکرد بهنحوی که از خانوادهاش میخواست که هر چه میتوانند به نیازمندان کمک کنند. حسین در سال ۱۳۵۳وارد دانشگاه شد و بلافاصله فعالیتهایش را با جنبش دانشجویی آغاز کرد. در همین دوران بود که حسین با آرمانهای سازمان مجاهدین آشنا شده و گویی گمشدهیی را یافته باشد بر تلاشش بهمنظور وصل به سازمان افزود.
به دلیل فعالیتهایش علیه دیکتاتوری شاه در بهار سال۵۷ از سوی ساواک دستگیر شده و نهایتاً در تابستان۵۷ آزاد گردید. آزادی او همزمان بود با اوجگیری انقلاب ضد سلطنتی از اینرو حسین بلافاصله پس از آزادی از زندان به فعالیتهایش در جهت سرنگونی رژیم شاه گسترش داد.
پس از پیروزی انقلاب، فعالیتهایش را بهعنوان یک کادر تشکیلاتی با سازمان مجاهدین ادامه داد و در بخش دانشجویی فعالیت میکرد. در پی افزایش سرکوب و در آستانه تکپایه شدن حکومت خمینی، حسین در ۱۹خرداد سال ۱۳۶۰در اوج تنشهای قبل از سی خرداد دستگیر شد. وی را تا ۷تیر در یکی از کمیتههای تهران در بازداشت نگهداشتند، سپس او را به زندان اوین منتقل کردند.
او در بیدادگاه رژیم بهرغم اینکه پیش از سی خرداد دستگیر شده و هیچگونه اتهام فعالیت مسلحانه هم متوجه او نبود به ۱۷سال زندان محکوم گردید. اما زندان برای حسین نه تنها محدودیت محسوب نمیشد بلکه عرصه جدیدی برای ادامه مبارزه بود، تنها شکل مبارزه تغییر کرده بود. او در هر بندی که قدم میگذاشت جمع مجاهدین مقاوم را سازمان داده و متشکل میکرد این روحیه رزمنده حسین عاملی بود که دشمن را نسبت به او حساس کرده و همواره جزء نخستین کسانی بود که در هر موقعیتی زیر فشارهای ضدانسانی شکنجهگران قرار میگرفت. او بارها و بارها زیر شکنجه و بازجویی رفت نه فقط بهخاطر اطلاعات خارج از زندان بلکه مهمتر از آن بهدلیل فعالیتهای تشکیلاتی که در زندان به آن مبادرت میورزید.
اوایل سال ۶۱ از اوین به بند ۲واحد یک زندان قزلحصار منتقل شد. این ورود همزمان بود با رفتن داوود رحمانی به مکه سفری که فرصتی مناسب برای زندانیان مجاهد ایجاد کرد تا برای تحقق خواستههای بر حق خود گامهایی را به جلو بردارند. اصلیترین خواسته زندانیان برداشتن سلطه توابین یعنی گماشتههای باند لاجوردی بر بندها بود. حسین در هماهنگی با سایر تشکلها توانستند سلطه توابین بر بندها را پایان دهند اگرچه مدت زمان آن کوتاه بود و باند لاجوردی نیز تهاجم متقابل خودش را انجام داد اما مهمترین دستآورد مجاهدین، تثبیت مرزسرخ رابطه با توابین بود که بهرغم تلاش و تقلای باند لاجوردی در تمام دوران زندان هیچگاه مخدوش نشد و هر روز بیش از روز پیش سرختر و سرختر گردید.
حسین قهرمان سرانجام در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ به همراه خواهر و برادر کوچکترش مجاهدان شهید معصومه میرزایی و مصطفی میرزایی با دفاع جانانه از سازمان پرافتخار مجاهدین هیبت پوشالی «هیأت مرگ» خمینی دجال را به سخره گرفته و با بوسه بر طناب دار مرگ را تسلیم ارادهٴ مجاهد خلق نمودند.
0 نظرات:
ارسال یک نظر