در داستان قتلعام۶۷، داستان اعدام زنی به نام جسومه حیدریزاده و یارانش از داستانهای شگفت است. این شیرزن قهرمان از هواداران سازمان مجاهدین خلق بود، مدتها بود که ارتباطی با سازمان نداشت.
مزدوران رژیم در یکی از روزهای اردیبهشت سال۶۷ همراه با همسر و کودک شیرخوارهاش هنگام عبور از مرز ایلام دستگیر و آنان را بلافاصله به زندان ایلام منتقل میکنند.
در اواخر تیرماه۶۷ یا اوایل مرداد آن سال یعنی بلافاصله بعد از پذیرش قطعنامه توسط خمینی همسر جسومه را به اسلامآباد برده و بدار میآویزند. هنوز کسی نام همسر جسومه را نمیداند.
یکی از همبندیان جسومه مینویسد: بعد از پذیرش آتشبس ، فرح اسلامی، حکیمه ریزوندی، مرضیه رحمتی، نسرین رجبی و جسومه حیدریزاده را به بهانه امن نبودن زندان ایلام و انتقال آنها به جایی امن سوار ماشین کرده و بردند. ما ابتدا تصور کردیم آنها را به کرمانشاه یا تهران بردهاند. اما چندی بعد خبر رسید فردای آن روز آنها را به تپهیی در اطراف صالح آباد منتقل کرده و تیرباران میکنند.
پسر شیرخوار جسومه در زندان با او بود اما اینکه چه بلایی بر سر کودک شیرخوار آمده است، هنوز معلوم نیست.
اما زنی که بعد از تیرباران جسومه جسد او را شسته بود تعریف کرد که او تا قبل از شهادت هنوز به پسرش شیر میداده است.
آری جسومه ۲۷ساله رفت تا هرگز کودکی در حسرت آغوش گرم مادر نباشد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر