خورشيد را به خاطر آورد
به ستاره ها سلام كرد
پولاد شد
و به جاودانه ها پيوست
مجاهد شهيد قاسم بستاكی ۲۹ ساله، و از چهره های محبوب ورزشی اراك بود. او هنگام دستگيری مربی كشتی نوجوانان استان مركزی و مربي كشتي كارخانه آلومنيم سازی بود. قاسم در سالهای مختلف در وزنهاي ۵۷، ۶۲ ، ۶۸ و ۷۴ كيلوگرم كشتی فرنگی مقام قهرمانی استان مركزی را داشت. پس از انقلاب ضدسلطنتي با مجاهدين آشنا شد و در راستاي اين آشنايي با انجمن محلات اراك ارتباط برقرار كرد و به فعاليت پرداخت. در مهر ۶۰دستگير و بهپنجسال زندان محكوم شد. وي در دوران اسارتش توانست با خارج از زندان تماس گرفته و ارتباط پايدار و مستمری را برقرار كند. پساز لورفتن اين جريان، مدت حبس او به ۱۰سال افزايش يافت و سرانجام در مرداد سال ۶۷ به جوخه تيرباران سپرده شد.
يكي از رزمندگان ارتش آزاديبخش ملي كه در زندان مدتی با او به سر برده، درباره خاطرات و ويژگيهای مجاهد شهيد قاسم بستاكی مينويسد: «چندشب پيش موقعی كه وضو ميگرفتم و براي نماز مغرب و عشا آماده ميشدم، ياد شب ۲ مهر سال۶۰ افتادم. آنشب در حالي كه تنها دوسهساعت از دستگيريم ميگذشت، موقع نماز در زندان اراك، چشمم به چشم قاسم افتاد. او را از زمان دبيرستان ميشناختم و بعدها شنيدم كه او هوادار مجاهدين است. از ديدن او در آنجا خيلي نگران شدم. چون ميترسيدم بهخاطر محبوبيتي كه داشت، دژخيمان بيشاز ديگران روی او فشار بياورند تا او را وادار بهتسليم كنند. چندساعت او را زيرنظر گرفتم تا از وضعيتش مطلع شدم. در همين چندساعت نهتنها ديگر موردی براي نگرانی نداشتم، بلكه از او آموزشهايی گرفتم كه هنوز كه هنوز است خودم را مديون او ميدانم. آنچه در همه موضعگيريها، برخوردها و عواطف و حرفهايش بارز بود ويژگيهاي يكمجاهد بود. هوشيار، سرزنده و پرشور. لحظات و امكانات را براي مقابله با دشمن شكار ميكرد. در همان چندروزی كه در زندان سپاه بوديم، قاسم از راههای مختلف به جمع آوری اطلاعات از پاسداران ميپرداخت و آنرا دراختيار بچهها ميگذاشت تا در بازجوييها و ارتباط با بيرون از زندان از آنها استفاده كنند. او در اين زمينه، با انطباقي پويا با شرايط، نقش خود را به خوبي ايفا ميكرد.
او دوران بلاتكليفي خود را سپري ميكرد، و معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظارش هست، ولي مثل كسی برخورد ميكرد كه گويا وارد خانه خودش شده و نسبت به همه مسائل آن احساس مسئوليت ميكند. طي همان چندروزي كه در زندان سپاه بوديم، به رغم مخالفت رژيم، با جديت زياد ورزش جمعی را دنبال ميكرد و نسبت به عواقب آن بی اعتنا بود».
در ادامه اين گزارش آمده است: «چندروز بعد ما را شبانه به زندان دادستاني انتقال دادند. موقعی كه وارد زيرزمين دادستانی شديم، عطاری، شكنجه گر معروف، مشغول سخنرانی برای زندانيان بود. او ميگفت همه شما را اعدام خواهيم كرد. اگر تكان بخوريد حسابتان را خواهيم رسيد.
در زندان دادستانی اوضاع جور ديگری بود. زنداني ميبايست بي هيچ چون وچرايي به شرايط موجود تن دهد. اعتراض ممنوع بود. اما قاسم بي اعتنا به تهديدها، در همان شب كه وارد زيرزمين شديم، تعادل دژخيمان را برهم زد و نسبت به اينكه به زندانيان جديد پتو داده نشده، اعتراض كرد. در واكنش، پاسداران براي زهرچشم گرفتن از زندانيان همه ما را در آن شبهای سرد اراك به بيرون از زندان بردند و با شلاق و مشت و لگد به جانمان افتادند. به اين ترتيب، از همان آغاز، قاسم به مزدوران اعلان جنگ داد. حضور قاسم جنب وجوش جديدی در ميان زندانيان به وجود آورده بود. ورزش و خواندن سرودهای سازمان با جديت بيشتری دنبال ميشد. او بااستفاده از يك راديو كوچك، صدای مجاهد را ميگرفت و مطالب آنرا به بقيه انتقال ميداد. هركاري را كه به جمع زندانيان برميگشت با عشق و علاقه دنبال ميكرد. وقتي هم كاري نداشت، با شوخ طبعي و برخوردهاي صميمي به پيوند بيشتر ميان زندانيان كمك ميكرد. از ميان 32زنداني زيرزمين دادستاني اراك،۲۰ تن در همان سال۶۰ به جوخه تيرباران سپرده شدند. قاسم با همة آنها ارتباط تنگاتنگي داشت و به آنها عشق ميورزيد، از آنها ميآموخت و به آنها ياد ميداد. اين رمز تغيير و تحولات قاسم بود كه به يك ويژگي پايدار در او تبديل شده بود و به يمن اين ويژگي در مدت كوتاهي از يك ورزشكار عادی به يك مجاهد تمام عيار تبديل شد».
در گزارش ديگري به نمونة ديگري از مقاومتهاي قاسم اشاره شده است: «روي ديوار زندان آرم سازمان، شعارها و سرودهايي كنده كاري شده بود. ميگفتند كه اين كارها توسط زندانيان قبلي، ازجمله مجاهد شهيد اعظم شادبختي، دانش آموز ۱۷ساله ای كه در روز ۱۷مرداد۶۰ تيرباران شد، صورت گرفته است (زيرزمين دادستاني پس از 30خرداد مدتي محل استقرار خواهران زنداني بود).
موقعي كه پاسداران براي پاك كردن اين علائم به زيرزمين آمدند، قاسم جلو چشم همه به سوي آرم سازمان رفت و آنرا بوسيد و ذره ای ترس از مزدوران به دل راه نداد.
يكبار رژيم براي اينكه زندانيان سياسي را تحت فشار و اذيت و آزار قرار دهد، چندزنداني عادي را وارد بند كرد. قاسم اينبار نيز، پيشاپيش همه، به مقابله با اين توطئه رفت و دشمن را از اين عمل خود پشيمان كرد. زندانيان عادي، كه با قاسم به خاطر شناخته شدگيش در ورزش استان، آشنا بودند، به شدت تحت تأثير رفتار و برخوردهاي او قرار گرفتند و به زودي درميان ناباوری مزدوران، به مناسبات جمعي زندان، ازجمله نماز جماعت و ورزش، وارد شدند. در همين دوران او تمرين كشتي راه انداخته بود. اين يكي از شيوه هايي بود كه قاسم براي جذب زندانيان عادي به كار ميگرفت و از اين طريق با آنها رابطة نزديكي برقرار ميكرد و سرانجام پس از گذشت مدت زماني، زنداني را درمعرض يك انتخاب قرار ميداد.
هرچه زمان ميگذشت، او بيشتر به تأثير معجره آساي مقاومت دربرابر خميني پي ميبرد». گزارش ديگري برخورد قاسم را در اين زمينه بيان ميكند: «جمعه شب 18ديماه 60 را هرگز از ياد نميبرم. در اين شب قاسم درحال آموزش دادن به زندانيان بود كه پاسداران وارد زيرزمين شدند. نام هفت تن را خواندند كه مجاهدين شهيد مسعود شيشه بران و امير واعظي كه درحال تمرين كشتي بودند، جزء آنها بودند. جلادان از آنان خواستند تا وسايلشان را جمع كنند. آن شب اين 7مجاهد به همراه 8تن ديگر از مجاهدين كه در زندان سپاه مستقر بودند، به جوخة تيرباران سپرده شدند.
قاسم از شدت خشم به خود ميپيچيد و آرام نميگرفت. لحظه هاي سختي را ميگذراند. اما ميبايست از پس اين ابتلا برميآمد، همين كار را نيز كرد. ساعتي بعد، بارديگر قاسم را با همان لبخند هميشگي اما مصمم و استوار ديديم. او بارديگر پيمان جانفشاني با خدا و خلق براي آزادي مردم را تجديد كرده بود و درست در نقطة مقابل خواست خميني، تصميم گرفته بود كه راه شهيدان را ادامه دهد و مقهور جنايات دژخيمان نگردد.
قاسم كه همواره مترصد فرصت براي ضربه زدن به رژيم آخوندي بود، در نوروز سال۶۲ موفق شد دو روز مرخصي بگيرد. او كه از قبل اطلاعات بيرون زندان را با پشتكار و تيزهوشي جمع آوری كرده و نسبت به وضعيت بيرون زندان اشراف پيدا كرده بود، بلافاصله با يك هسته مقاومت تماس برقرار كرد و با گرفتن تازه ترين خبرها و خطوط سازمان، اخبار درون زندان را به بيرون انتقال داد. پس از اين، او چندبار ديگر هم موفق شد كه به بهانه های مختلف از زندان خارج شود و به اين ترتيب ارتباط بين زندان و بيرون به بهترين شكل برقرار شده بود. او در اين دوران اسامی شكنجه گران اراك را، كه بعدها در نشريه مجاهد به چاپ رسيد، به بيرون انتقال داد».
رژيم كه تلاش ميكرد از محبوبيت قاسم، به عنوان قهرمان كشتي، برای سرپوش گذاشتن بر جنايتهايش استفاده كند، علاوه بر اينكه گاه به او مرخصي ميداد، در سال۶۳ مدت محكوميت او را از ۵ سال به ۳سال تغيير داد. اما اين خوش خيالي جلادان ديری نپاييد و چندروز پس از اين حكم، و در شرايطي كه تنها كمتراز سه ماه به پايان محكوميت او مانده بود، جريان تماسهاي منظم او با هسته مقاومت لو رفت. دژخيمان كه فهميده بودند دچار چه ضربه سختی شده اند، او را به زير وحشيانه ترين شكنجه ها بردند و چهارماه به طور شبانه روزي از هيچ رذيلتي عليه او فروگذار نكردند.
پس از اين دوران، قاسم به شدت ضعيف شده بود. اما با همين جسم ضعيف، وقتي دوباره به بند بازگشت، چنان روحيه ای داشت كه گويي نه تنها شكنجه های دژخيمان او را از پای درنياورده، بلكه فعالتر از گذشته، وارد ميدان شده است: باز هم سرود، ورزش، خلاقيت و مقاومت.
قاسم چندروز بعد به عنوان يكي از مسئولان تشكيلات زندان مورد محاكمه قرار گرفت و به ۱۰ سال زندان محكوم شد. رئيس زندان قبل از اين محاكمه او گفته بود: «فكر نكنيد كه شما ميمانيد تا خلق با دسته گل بيايد سراغتان». او نيز جواب داده بود: «ما حاضريم هروقت خلق با دسته گل آمد، ما را جزء شهدا ببيند». سرانجام قاسم قهرمان در جريان قتل عامهاي زندانيان سياسي در سال ۶۷ به جوخه تيرباران سپرده شد.
به ستاره ها سلام كرد
پولاد شد
و به جاودانه ها پيوست
مجاهد شهيد قاسم بستاكی ۲۹ ساله، و از چهره های محبوب ورزشی اراك بود. او هنگام دستگيری مربی كشتی نوجوانان استان مركزی و مربي كشتي كارخانه آلومنيم سازی بود. قاسم در سالهای مختلف در وزنهاي ۵۷، ۶۲ ، ۶۸ و ۷۴ كيلوگرم كشتی فرنگی مقام قهرمانی استان مركزی را داشت. پس از انقلاب ضدسلطنتي با مجاهدين آشنا شد و در راستاي اين آشنايي با انجمن محلات اراك ارتباط برقرار كرد و به فعاليت پرداخت. در مهر ۶۰دستگير و بهپنجسال زندان محكوم شد. وي در دوران اسارتش توانست با خارج از زندان تماس گرفته و ارتباط پايدار و مستمری را برقرار كند. پساز لورفتن اين جريان، مدت حبس او به ۱۰سال افزايش يافت و سرانجام در مرداد سال ۶۷ به جوخه تيرباران سپرده شد.
يكي از رزمندگان ارتش آزاديبخش ملي كه در زندان مدتی با او به سر برده، درباره خاطرات و ويژگيهای مجاهد شهيد قاسم بستاكی مينويسد: «چندشب پيش موقعی كه وضو ميگرفتم و براي نماز مغرب و عشا آماده ميشدم، ياد شب ۲ مهر سال۶۰ افتادم. آنشب در حالي كه تنها دوسهساعت از دستگيريم ميگذشت، موقع نماز در زندان اراك، چشمم به چشم قاسم افتاد. او را از زمان دبيرستان ميشناختم و بعدها شنيدم كه او هوادار مجاهدين است. از ديدن او در آنجا خيلي نگران شدم. چون ميترسيدم بهخاطر محبوبيتي كه داشت، دژخيمان بيشاز ديگران روی او فشار بياورند تا او را وادار بهتسليم كنند. چندساعت او را زيرنظر گرفتم تا از وضعيتش مطلع شدم. در همين چندساعت نهتنها ديگر موردی براي نگرانی نداشتم، بلكه از او آموزشهايی گرفتم كه هنوز كه هنوز است خودم را مديون او ميدانم. آنچه در همه موضعگيريها، برخوردها و عواطف و حرفهايش بارز بود ويژگيهاي يكمجاهد بود. هوشيار، سرزنده و پرشور. لحظات و امكانات را براي مقابله با دشمن شكار ميكرد. در همان چندروزی كه در زندان سپاه بوديم، قاسم از راههای مختلف به جمع آوری اطلاعات از پاسداران ميپرداخت و آنرا دراختيار بچهها ميگذاشت تا در بازجوييها و ارتباط با بيرون از زندان از آنها استفاده كنند. او در اين زمينه، با انطباقي پويا با شرايط، نقش خود را به خوبي ايفا ميكرد.
او دوران بلاتكليفي خود را سپري ميكرد، و معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظارش هست، ولي مثل كسی برخورد ميكرد كه گويا وارد خانه خودش شده و نسبت به همه مسائل آن احساس مسئوليت ميكند. طي همان چندروزي كه در زندان سپاه بوديم، به رغم مخالفت رژيم، با جديت زياد ورزش جمعی را دنبال ميكرد و نسبت به عواقب آن بی اعتنا بود».
در ادامه اين گزارش آمده است: «چندروز بعد ما را شبانه به زندان دادستاني انتقال دادند. موقعی كه وارد زيرزمين دادستانی شديم، عطاری، شكنجه گر معروف، مشغول سخنرانی برای زندانيان بود. او ميگفت همه شما را اعدام خواهيم كرد. اگر تكان بخوريد حسابتان را خواهيم رسيد.
در زندان دادستانی اوضاع جور ديگری بود. زنداني ميبايست بي هيچ چون وچرايي به شرايط موجود تن دهد. اعتراض ممنوع بود. اما قاسم بي اعتنا به تهديدها، در همان شب كه وارد زيرزمين شديم، تعادل دژخيمان را برهم زد و نسبت به اينكه به زندانيان جديد پتو داده نشده، اعتراض كرد. در واكنش، پاسداران براي زهرچشم گرفتن از زندانيان همه ما را در آن شبهای سرد اراك به بيرون از زندان بردند و با شلاق و مشت و لگد به جانمان افتادند. به اين ترتيب، از همان آغاز، قاسم به مزدوران اعلان جنگ داد. حضور قاسم جنب وجوش جديدی در ميان زندانيان به وجود آورده بود. ورزش و خواندن سرودهای سازمان با جديت بيشتری دنبال ميشد. او بااستفاده از يك راديو كوچك، صدای مجاهد را ميگرفت و مطالب آنرا به بقيه انتقال ميداد. هركاري را كه به جمع زندانيان برميگشت با عشق و علاقه دنبال ميكرد. وقتي هم كاري نداشت، با شوخ طبعي و برخوردهاي صميمي به پيوند بيشتر ميان زندانيان كمك ميكرد. از ميان 32زنداني زيرزمين دادستاني اراك،۲۰ تن در همان سال۶۰ به جوخه تيرباران سپرده شدند. قاسم با همة آنها ارتباط تنگاتنگي داشت و به آنها عشق ميورزيد، از آنها ميآموخت و به آنها ياد ميداد. اين رمز تغيير و تحولات قاسم بود كه به يك ويژگي پايدار در او تبديل شده بود و به يمن اين ويژگي در مدت كوتاهي از يك ورزشكار عادی به يك مجاهد تمام عيار تبديل شد».
در گزارش ديگري به نمونة ديگري از مقاومتهاي قاسم اشاره شده است: «روي ديوار زندان آرم سازمان، شعارها و سرودهايي كنده كاري شده بود. ميگفتند كه اين كارها توسط زندانيان قبلي، ازجمله مجاهد شهيد اعظم شادبختي، دانش آموز ۱۷ساله ای كه در روز ۱۷مرداد۶۰ تيرباران شد، صورت گرفته است (زيرزمين دادستاني پس از 30خرداد مدتي محل استقرار خواهران زنداني بود).
موقعي كه پاسداران براي پاك كردن اين علائم به زيرزمين آمدند، قاسم جلو چشم همه به سوي آرم سازمان رفت و آنرا بوسيد و ذره ای ترس از مزدوران به دل راه نداد.
يكبار رژيم براي اينكه زندانيان سياسي را تحت فشار و اذيت و آزار قرار دهد، چندزنداني عادي را وارد بند كرد. قاسم اينبار نيز، پيشاپيش همه، به مقابله با اين توطئه رفت و دشمن را از اين عمل خود پشيمان كرد. زندانيان عادي، كه با قاسم به خاطر شناخته شدگيش در ورزش استان، آشنا بودند، به شدت تحت تأثير رفتار و برخوردهاي او قرار گرفتند و به زودي درميان ناباوری مزدوران، به مناسبات جمعي زندان، ازجمله نماز جماعت و ورزش، وارد شدند. در همين دوران او تمرين كشتي راه انداخته بود. اين يكي از شيوه هايي بود كه قاسم براي جذب زندانيان عادي به كار ميگرفت و از اين طريق با آنها رابطة نزديكي برقرار ميكرد و سرانجام پس از گذشت مدت زماني، زنداني را درمعرض يك انتخاب قرار ميداد.
هرچه زمان ميگذشت، او بيشتر به تأثير معجره آساي مقاومت دربرابر خميني پي ميبرد». گزارش ديگري برخورد قاسم را در اين زمينه بيان ميكند: «جمعه شب 18ديماه 60 را هرگز از ياد نميبرم. در اين شب قاسم درحال آموزش دادن به زندانيان بود كه پاسداران وارد زيرزمين شدند. نام هفت تن را خواندند كه مجاهدين شهيد مسعود شيشه بران و امير واعظي كه درحال تمرين كشتي بودند، جزء آنها بودند. جلادان از آنان خواستند تا وسايلشان را جمع كنند. آن شب اين 7مجاهد به همراه 8تن ديگر از مجاهدين كه در زندان سپاه مستقر بودند، به جوخة تيرباران سپرده شدند.
قاسم از شدت خشم به خود ميپيچيد و آرام نميگرفت. لحظه هاي سختي را ميگذراند. اما ميبايست از پس اين ابتلا برميآمد، همين كار را نيز كرد. ساعتي بعد، بارديگر قاسم را با همان لبخند هميشگي اما مصمم و استوار ديديم. او بارديگر پيمان جانفشاني با خدا و خلق براي آزادي مردم را تجديد كرده بود و درست در نقطة مقابل خواست خميني، تصميم گرفته بود كه راه شهيدان را ادامه دهد و مقهور جنايات دژخيمان نگردد.
قاسم كه همواره مترصد فرصت براي ضربه زدن به رژيم آخوندي بود، در نوروز سال۶۲ موفق شد دو روز مرخصي بگيرد. او كه از قبل اطلاعات بيرون زندان را با پشتكار و تيزهوشي جمع آوری كرده و نسبت به وضعيت بيرون زندان اشراف پيدا كرده بود، بلافاصله با يك هسته مقاومت تماس برقرار كرد و با گرفتن تازه ترين خبرها و خطوط سازمان، اخبار درون زندان را به بيرون انتقال داد. پس از اين، او چندبار ديگر هم موفق شد كه به بهانه های مختلف از زندان خارج شود و به اين ترتيب ارتباط بين زندان و بيرون به بهترين شكل برقرار شده بود. او در اين دوران اسامی شكنجه گران اراك را، كه بعدها در نشريه مجاهد به چاپ رسيد، به بيرون انتقال داد».
رژيم كه تلاش ميكرد از محبوبيت قاسم، به عنوان قهرمان كشتي، برای سرپوش گذاشتن بر جنايتهايش استفاده كند، علاوه بر اينكه گاه به او مرخصي ميداد، در سال۶۳ مدت محكوميت او را از ۵ سال به ۳سال تغيير داد. اما اين خوش خيالي جلادان ديری نپاييد و چندروز پس از اين حكم، و در شرايطي كه تنها كمتراز سه ماه به پايان محكوميت او مانده بود، جريان تماسهاي منظم او با هسته مقاومت لو رفت. دژخيمان كه فهميده بودند دچار چه ضربه سختی شده اند، او را به زير وحشيانه ترين شكنجه ها بردند و چهارماه به طور شبانه روزي از هيچ رذيلتي عليه او فروگذار نكردند.
پس از اين دوران، قاسم به شدت ضعيف شده بود. اما با همين جسم ضعيف، وقتي دوباره به بند بازگشت، چنان روحيه ای داشت كه گويي نه تنها شكنجه های دژخيمان او را از پای درنياورده، بلكه فعالتر از گذشته، وارد ميدان شده است: باز هم سرود، ورزش، خلاقيت و مقاومت.
قاسم چندروز بعد به عنوان يكي از مسئولان تشكيلات زندان مورد محاكمه قرار گرفت و به ۱۰ سال زندان محكوم شد. رئيس زندان قبل از اين محاكمه او گفته بود: «فكر نكنيد كه شما ميمانيد تا خلق با دسته گل بيايد سراغتان». او نيز جواب داده بود: «ما حاضريم هروقت خلق با دسته گل آمد، ما را جزء شهدا ببيند». سرانجام قاسم قهرمان در جريان قتل عامهاي زندانيان سياسي در سال ۶۷ به جوخه تيرباران سپرده شد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر