خاطراتی به نقل از مجاهد شهید جعفر بارجی، همبندی شهید
من محسن را از سال۶۰ در زندان وكیل آباد مشهد شناختم. او از بچههای مقاوم زندان بود. در بهار سال۶۱ رژیم سعی در جداسازی زندانیان داشت و به همین منظور اقدام به ایجاد دو قسمت جداگانه در بند سیاسی زندان وكیل آباد مشهد كرد. زندانیان مقاوم و همینطور كسانی كه بیشتر روشون حساس بود به طبقه۳ و سایر زندانیان را به طبقات ۱ و ۲ منتقل كرد. محسن در طبقه۳ جداسازی شد. بعد از چند ماه كه طرح جداسازی دژخیمان به جایی نرسید مجبور شدند كه درهای طبقات رو به روی هم باز كنن تا شاید از طریق مزدوران و به اصطلاح معدود توابین فضای مقاومت زندان رو بشكنند. یادمه اونموقع من از محسن پرسیدم نظرت در مورد این طرح رژیم چیه؟ محسن با آرامش خیال بهم جواب داد: «خب، خیلی خوبه. حالا ما میتونیم عكس اون كاری رو كه رژیم قصدش رو داره انجام بدیم. یعنی فضای مقاومت رو بیشتر از همیشه ترویج كنیم.
در سال۶۴ رژیم بصورت اجباری در زندان اقدام به برگزاری كلاسهای به اصطلاح ارشادی كرد. اما این كلاسها با تحریم زندانیان مقاوم روبرو شد. دژخیمان برای مقابله و جلوگیری از گسترش این حركت اعتراضی بچه ها و همچنین برای ایجاد وحشت در بین زندانیان شروع به جداسازی تحریم كنندگان كلاسها كردند. محسن هم جزو اولین دسته از این مقاومین بود كه به سلولهای قرنطینه منتقل شد و در اونجا زیر شكنجه و فشار زیاد قرار گرفت. اما هرگز روحیه محسن نشكست و تسلیم خواسته رژیم نشد.»
خاطراتی دیگر از یك همبندی
«محسن در زندان روحیه اش بسیار بالا بود. در كارهای جمعی فعال بود و همیشه در ورزش میلیشیا كه صبحها در حیاط زندان اجرا میشد شركت میكرد. مدتی بعد انجام ورزش میلیشیا توسط دژخیمان زندان ممنوع شد چرا كه بچه ها به این وسیله روحیه جمعی رو تقویت میكردند و در ضمن در شرایط كم تحركی زندان اجازه نمیدادند كه جسمشون ضعیف بشه. در زندان، بطور مخفیانه كتابهایی از سازمان مثل تكامل، اقتصاد به زبان ساده، راه حسین و دفاعیات مهدی رضایی به دستمان رسیده بود. برای اینكه بشه همه اونها رو مطالعه كنن كتابها به چند قسمت تقسیم شده بود. هر قسمت هم مسئولی داشت و به نوبت كتابها بین بچه ها میچرخید. یادمه محسن علاقة زیادی به این كتابها داشت و در حفظ و نگهداریشون خیلی تلاش میكرد.»
نامه محسن از زندان خطاب به برادرش مجاهد شهید غلامحسین كاظمیزاده:
(غلامحسین در ۲۱خرداد سال۷۲ در یك اقدام تروریستی توسط رژیم در نوار مرزی به شهادت رسید)
«…چگونه میتوان باور كرد كه خواهران هوادار سازمان را به جرم پخش اعلامیه حتی در سن ۱۳سالگی شلاق میزنند. البته به اسم حد شرعی!! چگونه میتوان باور كرد كه هنوز دو سال از پیروزی انقلاب نگذشته نیروهای انقلابی زیر شدیدترین فشارهای رژیم قرار گیرند؟ چگونه میتوان باور كرد كه هنوز دو سال از پیروزی انقلاب شكوهمند خلقمان نگذشته شكنجه های آریامهری و قرون وسطایی به شدیدترین وجه برگردد؟ چگونه؟! و خیلی چراها و چگونه های دیگر. بدین ترتیب تو خودت میبینی كه دیگر در میان این همه مصائب كه هر روز ارتجاع بر انقلاب و خلق ما تحمیل میكند جایی برای احساسات شخصی نمیماند و نباید بماند.
…زندگی در هر قدمش تجربه ای خوابیده، ما در آغاز زندگیمان هركدام با تجربهای بزرگ روبرو شدیم كه نقاط قوت و ضعف آنرا باید بخوبی فهمیده، از نقاط قوتش هرچه بیشتر استفاده كنیم…این ما هستیم كه سازندة زندگی خوشبخت … میباشیم…نامهام را با … شعری ازحمید مصدق به پایان میبرم.
«بیا، بیا برویم؛
…زندگی در هر قدمش تجربه ای خوابیده، ما در آغاز زندگیمان هركدام با تجربهای بزرگ روبرو شدیم كه نقاط قوت و ضعف آنرا باید بخوبی فهمیده، از نقاط قوتش هرچه بیشتر استفاده كنیم…این ما هستیم كه سازندة زندگی خوشبخت … میباشیم…نامهام را با … شعری ازحمید مصدق به پایان میبرم.
«بیا، بیا برویم؛
به آستانة گلهای سرخ در صحرا
و مهربانی را، ز قطره قطره باران
ز نو بیآموزیم!
بیا، بیا برویم
بیا، بیا برویم
و مهربانی خود را به باغ عرضه كنیم،
كه دشت، تشنة عشق است و شهر، بیگانه
روزتان پیروز- هر روزتان پر ازخوشی و سعادت باد
روزتان پیروز- هر روزتان پر ازخوشی و سعادت باد
محسن ۲۵آبان۶۱
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96
0 نظرات:
ارسال یک نظر