مشخصات مجاهد شهید محمود (حامد) پولچی
محل تولد: تهران
شغل: كارخانه دار لوستر
سن: 28
محل شهادت: کرج
زمان شهادت: 1367
حماسه درگيری و دستگيری مجاهد شهید محمود پولچی
زندانيان مجاهد معروف به «پنجاه ونهي» در تاريخچه زندان خميني به دليل استواری در حفظ مرزبنديهايشان با رژيم و توابين، همچنين داشتن تشكيلاتي پولادين در زندان همواره بيش از ساير زندانيان بصورت جمعی زير فشارهای مضاعف زندانبانان جنايتكار، بخصوص در دوران لاجوردی جلاد بودند.
داستان مقاومت و پايداري آنان را به جرأت ميتوان يكي از حماسه های ناگفته تاريخچه زندان خميني تاكنون دانست كه البته اغلب آنان به رغم اينكه سالها از پايان حكمشان گذشته بود، بر سر پيمان با خدا و خلق در قتل عام67 سربدار شدند! محمود پولچي (حامد) يكي از اين قهرمانان در زنجير بود.
محمود پولچي در بهمن سال 66 از زندان آزاد شد اما به فاصلة كوتاهي در ارديبهشت 67 هنگام خروج از كشور و پيوستن به ارتش آزاديبخش ملي ايران به همراه مجاهد شهيد رسول ماجاني دستگير و در 12اسفند67 بدنبال قتلعام67 به شهادت رسيد.
محمود را حامد صدا ميكردند او پس از آزادي از زندان براي پيوستن به ارتش آزاديبخش سر از پا نميشناخت. آزادي او با تشديد بيماري خواهرش فاطمه كه در اثر شدت شكنجههاي وحشيانة بازجويان در زندان دچار بيماري لاعلاجي شده بود همزمان شد. فاطمه به فاصلة كوتاهي پس از آزادي محمود در اثر همان بيماري در بيمارستاني در تهران به شهادت ميرسد. همزماني شهادت فاطمه با حضور پيك سازمان كه محمود نيز در ارتباط با آن بود، باعث شد كه محمود بخاطر حل و فصل تأثيرات مرگ نابهنگام خواهرش بر روي خانواده نتواند با اين اكيپ براي پيوستن به سازمان اقدام نمايد. اما محمود دست از تلاش برنداشت و بعد از حلوفصل مسائل خانواده در ارديبهشت67 با اكيپ دوم اعزام شد كه منجر به دستگيري او و مجاهد شهيد رسول ماجاني گرديد، البته همة اعضاي آن اكيپ دستگير نشدند و تعدادي از آنان توانستند توسط فرد رابط از صحنه گريخته و به ارتش آزاديبخش بپيوندند.يكي از مجاهداني كه از آن درگيري توانست خود را به پايگاههاي سازمان برساند مشاهدات خود از صحنة درگيري و دستگيري محمود و رسول را چنين بيان ميكند:
«روز 22 ارديبهشت ما از تهران به چابهار حركت كرديم. دو روز در چابهار توقف داشتيم و بعد از دو روز به طرف ايرانشهر حركت كرديم بين راه نرسيده به ايرانشهر ما چهار نفر از ماشين پياده شديم و در خانهای مخفي شديم. دو روز و يك شب را به دلايل امنيتي در آنجا مانديم. و شب دوم ساعت ۲۴ همراه او از روستا خارج شديم و به نقطهيي رفتيم كه قرار بود از آنجا با شتر به مسير ادامه بدهيم. محمود و رسول سوار يك شتر ميشوند و حركت ميكنند و ما سوار بر شتر ديگري شديم و به همراه همان راهبلد به حركت خود ادامه داديم به دليل فاصلة زماني بين حركت ما و حركت آنها ما آنها را نميديديم هنوز چند قدمي نرفته بوديم كه صداي رگبار به گوش رسيد. فرد رابط به سرعت مسير را به سمت كوه تغيير داد و از اين نقطه به بعد ما هرگز آنها را نديديم...»
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96
0 نظرات:
ارسال یک نظر