مصطفی بهزاد متولد ۱۳۴۵در تهران، دانشآموز سال اول دبیرستان (متوسطه) که در ۲۶مرداد ۶۷در تهران حلقآویز شد. او از سال ۵۹از سازمان هواداری میکرد. مصطفی در سال ۶۴از طریق رادیو ارتباط تشکیلاتیش برقرار میشود و در سال ۶۵دستگیر شده و بهزندان اوین منتقل میشود.
گزارشی درباره این شهید قهرمان آمدهاست: «مصطفی را بهخاطر یکی از اقوامش که از هواداران سازمان بود و از ایران خارج شده بود، دستگیر کردند. آنها بهصراحت گفتند تا او بهایران بازنگردد مصطفی را آزاد نخواهند کرد.
در گزارش دیگری آمدهاست: «به دلیل مقاومتهایش او روزانه جیره شلاق داشت، در یکی از روزها لاجوردی جلاد همه زندانیان را در حسینیه جمع کرد و بعد از تکرار اراجیف همیشگیاش از آنان خواست تا همهشان موضع بگیرند. مصطفی اولین نفری بود که بلند شد وبا شعار «مرگ برخمینی» موضعگیری کرد. در سال ۶۷هم هنگامی کهاو را برای حلقآویز کردن میبردند او با برخوردی بسیار شجاعانه بلند شد و پیام داد «به بچهها سلام برسانید» و سپس خداحافظی کرد و رفت.
يكي از همبندان او نوشتهاست:
«مصطفي ۳سال و نيم حكم داشت. بازجويان بهاو گفته بودند درعيد سال۶۷ بهشرط مصاحبه يا اعلام انزجار از مواضعش، يكسال و نيم بهاو تخفيف خواهند داد. اما او قبول نكرد و در تاريخ ۲۶مرداد بههمراه محمود دورانديش حلق آويز شد.»در گزارش دیگری از خانواده این شهید آمده است:
اوایل آبانماه با خانواده ما تماس گرفتند و گفتند پدرم برای کاری به کمیته برود و طوری وانمود کردند که میخواهند برادرم را آزاد کنند. البته با توجه به اینکه از دو سه ماه قبل تمامی ملاقاتها قطع شده بود ما فهمیدیم که موضوع آزادی او نیست. پدرم ۸ صبح به کمیته مراجعه کرد و میگفت آنجا خیلی شلوغ بود او را راهنمایی کردند به یک اتاقی . وقتی وارد اتاق شد بدون هیچ مقدمهای مزدوری که آنجا نشسته بود یک ساک پرت کرد به طرف پدرم و گفت بیا این وسایل پسرت، او را اعدام کردهایم. پدرم همانجا با شنیدن این خبر نیمی از بدنش بیحس شد و به زمین افتاد و در همان حال یک برگه ای آوردند و به دستش دادند و گفتند این را امضا کن. پدرم که دید چشمانش را درلحظه از دست داده بود و چشمانش با شنیدن این خبر تار شده بود گفت من اصلا نمیبینم که چه نوشته شده است چی را امضا کنم که آنها به او گفتند امضا کن که به کسی چیزی در این مورد نمی گویی و حق نداری هیچ مراسمی برگزار کنید و حتی لباس سیاه بپوشید. هیچ قبری هم ندارد و دنبالش نیایید.
نامه مصطفی بهزاد از زندان اوین
شماره… تاریخ ۶۶-۷-۱۲
نام و نام خانوادگی: مصطفی بهزادی
با سلام به پدر و مادر رنجدیده و منتظرم. مدتی است که نتوانستهام دستخطی برایتان بهروی کاغذ بیاورم، ولی بیشتر اوقات بهشما فکر میکنم و بهیاد روزهای خوب و شیرین باهم بودن وادی افکارم زنده مینمایم. بههرصورت زندگی در سختیها و رنجها و خوشیها رنگ و بوی دیگری دارد و طبیعی است که دراثر برخورد صبورانه با پستی و بلندیهای روزگار همه دردها را میتوان بهواقع تحمل نموده و بهحقیقت لذت خوب زیستن یکمسلمان واقعی را درک کرد و بهفرموده قرآن «ان مع العسر یسری» شامل آن انسانهایی خواهد شد که همواره مسیر و هدف نهایی خود را فراموش نکرده باشند.
در پایان امیدوارم فرزند کوچک خود را از دعا فراموش ننمایید. کلیه برادرها و خواهرها و دوستان و فامیلمان را سلام برسانید. با آرزوی موفقیت، فرزند کوچک شما مصطفی
آدرس فرستنده: زندان اوین ـ آموزشگاه ـ بند۶ـ اتاق۹۲
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96
0 نظرات:
ارسال یک نظر