ای كاش! میتوانستم در قرارگاه اشرف باشم
خاطره یی از مجاهد شهید فریده گوهرنیا، از زبان یكی از همبندان او
فریده را در سال 63 شناختم، زمانی كه تصمیم داشتم به سازمان وصل شوم او هم تصمیم داشت وصل شود. بعد كه به زندان افتادم، در غیاب نگهبان در محوطه هواخوری با هم حرف میزدیم و هم فكری میكردیم. بعد به زندان دیزل آباد منتقل شدیم و تا سال 1365 با هم بودیم فریده خیلی پرانرژی بود و همیشه به دیگران روحیه میداد.
از صفات برجسته او متانت، سادگی، صمیمت بود. هر دوی ما در سال 65 همزمان آزاد شدیم نتیجة هم فكریهایی كه در زندان با هم داشتم تصمیم راسخ برای وصل شدن و اعزام به منطقه بود. هر دو تشنة وصل به سازمان بودیم از اینرو شب و روزمان صرف پیدا كردن یك سرنخ و یا حتی ردی از سازمان بود تا بتوانیم از این طریق به سازمان وصل شویم.
با هم قرارگذاشتیم هر راهی را آزمایش كنیم تا سرانجام به مقصود برسیم. با هم به شهرستان سنقر كلیایی رفتیم در آنجا به منزل یكی از بچه ها كه بعد شهید شد رفتیم، برخی از فامیلهایشان هوادار سازمان بودند. قرارگذاشتیم چنانچه امكانی برای وصل پیدا كردند به ما هم بگویند. فریده با روحیه یی خستگی ناپذیر همة راهها را تست كرد. شنیده بودیم كه میتوان با راههای ابتكاری از مرز خارج شد. با هم به ارومیه رفتیم و از بیراهه به سمت مرز حركت كردیم. ناگهان مردی ظاهر شد و گفت چكار میكنید؟ گفتیم میخواهیم دنبال آب هستیم و با دست مردابی را نشان دادیم كه در آن حوالی بود. او مجاب شد و رفت. عصر هنگام كفشهایمان را با كفش ورزشی عوض كرده و از باغهای زیادی گذشتیم. تمام شب راه رفته بودیم نزدیك صبح برای تجدید قوا یكساعت استراحت كردیم اما به محض اینكه چشم گشودیم دیدیم كه توسط مزدوران رژیم لو رفتهایم و با هم دستگیر شدیم.
از ویژگیهای بارز فریده شجاعت او بود. او با مجاهد شهید میترا جلالی همبند بود و هر دو در برقراری ارتباط با سایر زندانیان فعال بودند. این دو یار سربدار همیشه با هم ورزش میكردند هر بار كه توپ به پشت بام زندان می افتاد بدون ترس از نگهبانان آن را پایین می آوردند.
بالاترین انگیزة فریده در زندان گوهردشت، وصل مجدد به سازمان بود. همیشه دوست داشت مطلبی از قرارگاه اشرف و خواهر مریم و برادر مسعود بشنود. آرزوی حقیقی او دیدار رهبری مقاومت بود. گاه كه تلویزیون رژیم ناپرهیزی میكرد و صحنه یی از برادر مسعود را نشان میداد، فریده ذوق زده آن را به دیگر زندانیان نشان میداد و بارها آن صحنه را یادآوری میكرد. همواره میگفت: «ای كاش! میتوانستم در قرارگاه اشرف باشم؛ آنجا یك بهشت واقعی است. او عاشق آرمان مجاهدین بود و سرانجام با همین عشق به طناب دار بوسه زد.
روحش شاد و یادش گرامی باد...
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://telegram.me/shahidanAzadi
0 نظرات:
ارسال یک نظر