مرداد سال67 بدون شك در سينه تاريخ ايران حك شده و هرگز فراموش نخواهد شد. اين ماه از يكسو يادآور برگ زرّيني از فداكاری و وفاداری به آرمانِ آزادی و پايبندی به اصول و از سوي ديگر افشاگر اوج شقاوت و بی رحمی خمينی و دارودسته جنايتكارِ حاكمش بوده و خواهد بود.
بدنبال بهگِل نشستن كشتی جنگ ضدميهنی و سركشيدن جام زهر آتشبس و رعشه سرنگونی، خمينی خونآشام يكي از فجيعترين جنايات ضدبشری در تاريخ معاصر را، با قتلعام هزاران زندانی سياسی رقم زد.
زمينههای اين كشتار هولناك و بی رحمانه كه يك توطئه سياه براي نسلكشی فرزندان راستين مردم ايران بود، بهدستور شخص خميني و از سالها قبل فراهم شده بود. ماشين كشتار و قتلعام سراسری زندانيان سياسي از 28 تير (درست يكروز پس از سركشيدن جام زهر آتشبس) شروع به كار كرد ولي تمركز و بيشترين آمار كشتار بين 5 تا 25 مرداد بود. اين كشتار در شهريورماه نيز استمرار يافت. زندانيان مقاوم و مبارز ساير گروهها نيز در شهريور ماه به خيل شهيدان قتلعام پيوستند. اين كشتار تا چند ماه در سراسر زندانهاي كشور ادامه داشت. البته ادامه اين كشتار به اشكال و ترفندهاي مختلف تا سال 68 ادامه يافت.
هدف اصلي، كشتار و از بين بردن كليه زندانيانِ مجاهد و مبارزي بود كه طي ساليان با مقاومت قهرمانانه خود و تحمل سرفرازانه تمامي سختيها و شكنجههاي قرون وسطايي دژخيمان، برگ زريني از مقاومت و فداكاري را در تاريخ معاصر ميهنمان رقم زده بودند.
در آن روزهاي سياه، «هيأت مرگ» خميني مركب از سرسپردهترين عناصر وزارت اطلاعات، دادستاني، قوه بهاصطلاح قضائيه و سركردگان زندانها با تمهيدات و تدابير شديد امنيتي، اجراي طرحي را كه از سالها پيش مدنظر داشته و از زمستان سال 66 تداركش را در اغلب زندانهاي سراسر كشور ديده بودند، بهطور متمركز آغاز كردند.
«هيأت مرگ» در يك مكالمه چند دقيقهاي حكم قتل مجاهدين و مبارزين اسير را صادر ميكرد. بنا به شهادت بازماندگان اين واقعه هولناك، زندگی يا مرگ يك مجاهد از سوي هيأت مرگ تنها با يك معيار رقم زده ميشد؛ اينكه مجاهد اسير هويت خود را چگونه بيان ميكند؛ «مجاهد!» يا «منافق»! اينجا بود كه حكم قتل آنان با قساوتي مافوق تصور صادر ميشد، قساوتي كه با هيچ یك از موازين شناخته شدهِ رفتار با اسيران و زندانيان قابل مقايسه نيست. اين درحالي بود كه تمامي اسيران، حتي بر اساس قانون خودِ رژيم داراي حكم بوده و بسياري از آنان سالها از پايان حكمشان گذشته بود.
زندانهاي اوين و گوهردشت، مركز اين كشتار بودند. اما به گواهي شاهدان هيچ زندان و شهر و روستايي از اين كشتار در امان نماند. آنچنان كه پس از گذشت ربع قرن، هنوز هم ابعاد و اسرار اين قتلعام هولناك در كميّت و كيفيت واقعيش در پرده ابهام است. هنوز خانوادههاي بيشماري از سرنوشت فرزندانشان بيخبرند! هنوز رژيم آخوندي اطلاعي از سرنوشت بيشمار زندانيان سياسي كه نام و مشخصاتشان در زندانها و دادگاههايش ثبت شده، به خانوادههايشان نداده است.
اين كشتار فجيع و بيسابقه با حكم كتبي و نظارت مستقيم شخص خميني صورت گرفت. بعد از پذيرش قطعنامه و سركشيدن جام زهر توسط خميني، كليه پاسداران و حتي كاركنان اداري زندان در آمادهباش كامل قرار گرفتند! تمام مرخصيهاي زندانبانان و كاركنان زندان لغو گرديد. ملاقات زندانيان بطور كامل قطع شد. تلويزيون و روزنامهها از بندها جمع شد. كليه امكانات ارتباطيِ كاركنان زندان با خارج از زندان قطع و تنها يك خط تلفن در اختيار «كميسيون مرگ» قرار گرفت. به تمامي كاركنان اداري، نگهبانان و پاسداران دستور داده شد تا در قتل زندانيان شركت نمايند، اينكار با اين هدف صورت گرفت تا با آلوده كردن كاركنان زندان به جنايت، اسرارشان برملا نگردد. تنها معدودي از شاهدان مستقيم آن جنايت هولناك توانستند از آن قتلعام جان بدر ببرند و تعداد اندكي از اين شاهدان توانستند از جهنم آخوندها خارج شده و در مقابل مراجع بينالمللي شهادت بدهند.
از همان هفتههاي اول شروع قتلعامها، رهبر مقاومت برادر مجاهد مسعود رجوي و سازمان مجاهدين خلق ايران، اقدام به افشاء و تلاش براي توقف اين جنايت كردند و اعتراضات گستردهاي از طرف مقاومت ايران صورت گرفت. بدنبال اين اقدامات و انعكاس گسترده بينالمللي، رژيم مجبور شد ديگر نتواند در ابعاد گسترده اعدامها را ادامه دهد ولي به شيوههاي ديگر متوسل شد. يكي از اين شيوهها سياست آدمربايي و ترور مجاهديني بود كه قصد خروج از كشور و پيوستن به ارتش آزاديبخش را داشتند، نام برد. رژيم بعد از دستگيري اين مجاهدين، مسئوليت دستگيري آنها را بعهده نگرفته بلكه در اقداماتي ساختگي و با ارسال نامه از طرف مجاهدينِ دستگير شده به خانوادههايشان چنين وانمود كند كه اين مجاهدين به سازمان پيوستهاند و در پايگاههای سازمان درحال آموزش و... هستند، تا بدينترتيب رد خود را گم كرده و بتواند هم با دست باز مجاهدان دستگير شده را شكنجه و اعدام كند و هم مسئوليت آن را برعهده نگيرد .
يكي ديگر از اين شيوههاي استمرار قتل عام، اعدام مجاهدين تحتعنوان قاچاقچي و... بود.
دراينجا براي نشان دادن شيوه هاي رژيم ضدبشري به نمونه هايي از هر دو شيوه فوق ميپردازيم:
سياست«آدمربايي، ترور، پنهانكاري و فريب!»
بررسيهاي دقيق ِآماري و انبوه اسناد و مدارك موجود، همچنين گزارشات و مصاحبه با شاهدان عيني كه توسط واحدتحقيق شهيدان قتل عام تاكنون بعمل آمده است؛ نشان ميدهد كه در سال 1366 پس از تأسيس ارتش آزاديبخش ملي ايران، رژيم آخوندي به منظور مقابله با موج پيوستن و اعزام جوانان انقلابي و زندانيان سياسي آزاد شده، به ارتش آزاديبخش، رژيم ضدبشري از سياست «آدمربايي، ترور، پنهانكاري و فريب!» استفاده كرده است. با در نظر گرفتن شرايط سياسي–اجتماعي آن دوران، ميتوان اهداف رژيم از اتخاذ اين سياست را در دو محور زير خلاصه كرد:
اولا: رژيم به اين وسيله ميتوانست ازطريق آدمربايي، ترور و قتل هواداران سازمان با موج پيوستن به ارتش آزاديبخش ملي، كه در طول سال 66 و بخشي از سال 67 اوج گرفته بود، مقابله نمايد!
ثانيا: در عين حال از فشارهاي بين المللي و صدور قطعنامه هاي محكوميت عليه نقض حقوقبشر در ايران از طريق برگرداندن برگ حقوق بشر بر روي خود ِمجاهدين جنايت عليه بشريت را مشروع جلوه دهد!
وزارت بدنام اطلاعات آخوندي براي پيشبرد اين سياست کثيف خود از طريق فريب خانوادهِ فرد مفقود شده، با صحنه سازيهاي خاص آخوندي، اينطور وانمود ميكرد كه گويا اعضاي خانواده آنها نزد مجاهدين در منطقه مرزي و يا در دفاتر سازمان در پاكستان هستند! تا به اين ترتيب از عواقب سياسي و اجتماعي اين جنايت، خود را خلاص نمايند!
خواهر مجاهد اعظم نياكان خواهر بزرگتر مجاهد شهيد زهرا نياكان در نامه يي به واحد تحقيق شهيدان قتل عام سال 67 در اين باره مينويسد:
«... وقتي خانواده براي پيگيري وضعيت زهرا به دادستاني! مراجعه ميكنند دادستاني در پاسخ به خانواده ميگويد: ”برويد از مجاهدين سراغ او را بگيريد آنها او (زهرا) را برده اند“...!».
در تحقيقاتي كه تاكنون بعمل آمده است نمونه هاي بسياري از شهيدان را ميتوان نام برد كه با همين روش سربه نيست شده اند، از جمله شهيدان مجاهد، ابراهيم و زهرا طاهري، زهرا نياكان و ليلا مدائن، نرگس خانيان، سيامك طوبايي، حسن افتخارجو، جواد تقوي قهي، محمد سلامي و بسياري ديگر از شهيدان كه شرح گزارشات تك به تك آنها در حوصله اين مقاله نيست و به هريك در جاي خود پرداخته خواهد شد. اما براي روشن شدن اين سياست كثيف در اينجا تنها به تشريح يك نمونه اكتفا ميكنيم.
دو تن از مجاهداني كه به اين شيوه سربه نيست شده اند ابراهيم و زهرا طاهري خواهر و برادري هستند كه در سال 66 بقصد پيوستن به ارتش آزاديبخش ملي هنگام خروج از كشور در مرز پاكستان دستگير و از سال 67 تاكنون هيچ اطلاعي از آنان در دست نيست! قاسم طاهري برادر بزرگتر آنها طي گزارشي به واحدتحقيق شهيدان قتل عام67 در رابطه با مفقود شدن برادر و خواهرش چنين مينويسد:
”… وزارت اطلاعات ابراهيم و زهرا را كه با هم در سال 66 از داخل بسمت پاكستان ميرفتند دستگير كرد، آنها به يك كانال آلوده وصل شده و در تور وزارت اطلاعات قرار داشتند. وزارت اطلاعات براي اينكه رد گم كند و به خانواده میگويد كه آنها دستگير نشده اند بلكه به پاكستان و بعد هم به عراق! نزد مجاهدين رفته اند، در دو نوبت عكس دوتايي آنها را در زير قاب عكس خواهر مريم و برادر مسعود! همراه با يك نامه دست نوشته و بدون تاريخ! براي مادرم ارسال ميكند. يكبار بعنوان اينكه در پاكستان هستند يعني به سلامت از كشور خارج شدند! و بار ديگر نامه اي از عراق! يعني اينكه آنها به سلامت در منطقه و نزد سازمان رسيده اند. عكسها و نامه ها نزد خودم موجود است...“قاسم در ادامه گزارش خود به تناقض اين نامه اشاره كرده و مينويسد: «...تناقض مسئله اينجاست كه من سالها پيش از آمدن آنها در منطقه بودم و به راحتي به من دسترسي داشتند و اگر آنان به منطقه آمده بودند من كمتر چند ساعت ميتوانستم با آنان ملاقات داشته و حداقل اين بود كه در يكي از اين عكسها حضور ميداشتم...» قاسم طاهري درنامه اش به واحدتحقيق، به نقل از يكي از اقوامش نوشته است: «يك خواهر زنداني به خانواده ام گفته است كه اواخر سال66 زهرا را در بهداري اوين ديده اند...» (باتوجه به صحنه سازيهاي وزارت اطلاعات در اين زمينه خانواده تصور ميكرد زهرا همراه برادرش به سازمان پيوسته و در منطقه نزد سازمان ميباشند، لذا خبر ديده شدن زهرا در اوين را جدی نگرفته و آن را اشتباه فرض كرده بودند )...!
حلق آويز در ملاءعام تحت عناوين مختلف!
همانطور كه در سطور بالا گفته شد يكي از شيوه هايي كه رژيم اعدامها را با عناوين و پوشهاي مختلف ادامه ميدهد حلق آويز زندانيان سياسي تحت عنوان قاچاقچيِ موادمخدر و... بود. مجموع گزارشهاي بازماندگان و شاهدان قتلعام نشان ميدهد كه در پائيز و زمستان سال67 (حتي در مقاطعي در سال68) بسياري از زندانيان سياسي را تحت عنوان قاچاقچيِ موادمخدر! در دستههاي7تا 20 نفره در شهرهاي تهران، كرمانشاه، هرسين، ايلام، دزفول، گرمسار، ساوه، ورامين، كرج، بريز، مشهد، بندرعباس و… بدار آويختهاند. در ميدان امامحسين تهران مجاهد شهيد همايون صولتي، در حالي كه 6 سال از پايان محكوميتش ميگذشت، به اتهام قاچاقچي موادمخدر حلقآويز شد. در همان صحنه پيش از اعدام به هنگام قرائت حكم اعدام از سوي نماينده به اصطلاح دادستان، همايون فرياد ميزند: «مردم بدانيد من همايون صولتي مجاهدم و قاچاقچي نيستم» در گزارش يكي از شاهدين صحنه چنين آمده است: ”همايون را سال 67 در ميدان امام حسين تحت عنوان قاچاقچي حلقآويز كردند ولي او موفق شد به جمعيتي كه آنجا بودند اين پيام را بدهد كه «مردم بدانيد من همايون صولتي مجاهدم و قاچاقچي نيستم»“. همايون به اين ترتيب تا آخرين لحظات حيات پربارش دست از افشاگري برنداشت و نقاب از چهره «ديو جماران» كه خود را نماينده خدا بر روي زمين وانمود ميكرد برداشت.
از نمونههاي ديگر اعدام زندانيان تحت نام قاچاقچي، ميتوان به اعدام تعدادي از هواداران مجاهدين كه داراي مذهب اهلحق بودند اشاره كرد، در بهمن ماه 1367 رژيم ضدبشري به نام قاچاقچي در سرخهحصار كرج، يعني محل زندگيشان، بهدار آويخت و در روزنامههاي خودش هم اعلام كرد. ..
گردآوري ليست شهيدان
گستردگي ابعاد جنايت از يكسو و از سوي ديگر، مخفيكاري و تدابير بهشدت امنيتي كه رژيم از قبل تدارك ديده بود تا هيچ خبري به بيرون درز نكند و آثاري از اين جنايت هولناك بجا نماند، باعث شده كه امكان دسترسي به آمار و ارقام و اسامي بطور كامل و دقيق بهراحتي ميسر نباشد.
بديهي است گردآوري ليست شهيدان در اين سطح و ابعاد كاري بسيار دقيق، دشوار و پرخطر بوده و هست. ضرورت رعايت مسائل امنيتي ايجاب ميكرد و ميكند تا از بازگويي مشروح اين حماسه اجتناب كنيم.
تنها به اين نكته بسنده ميكنيم كه شماري از مجاهدان كه در جمعآوري و تكميل اسامي و عكسهاي شهيدان در داخل كشور شركت داشتند دستگير و در اين مسير، خود نيز به كاروان شهيدان پيوستند. از جمله ميتوان از مجاهدخلق طيبه حياتي نام برد كه خود سالها در زندان بسربرده بود. او پس از آزادي از زندان و با شروع قتلعام زندانيان سياسي در سال67، با تلاش فراوان توانست اولين عكسها از سربدار شدن مجاهدان زنداني و اسير، را بدست سازمان برساند. طيبه حياتي سرانجام خود نيز به خيل شهيدان سربدار پيوست.
نگاهي به آمار...!
بنا به گزارش بازماندگانِ زندان گوهردشت، تا شهريور67 تنها 300 تن از زندانيان، از اين نسل كشي جان بدر بردند. اين زندانيان، در بهمن 67 به اوين منتقل گرديدند. همچنين بنا گزارشهاي متعدد و موثق تنها در روزهاي 22 تا 26 مرداد67، 860 جسد از اوين به بهشتزهرا منتقل شد.
سن وتحصيلات شهيدان
اين قتلعام همه گروههاي سني را دربرداشت، ازشهيدان زير 18سال ميتوان به حسين عبدي، حسين بازگونه 15ساله، مسعود امين 16ساله و.... اشاره كرد همچنين به مجاهديني همچون ليلا مدائن ، زهرا نياكان، عسيي حسين پور، پرويز مجاهدنيا، صلاح محمدنيا و دهها مجاهد 17ساله اشاره كرد. بيشترين رده سني مجاهدان قتلعام شده در سال 67 را مجاهديني تشكيل ميدادند كه بين 20 تا 30 سال داشتند و اغلب اين شهيدان در زمان دستگيري زير 18 و 20 سال داشتند. دهها مجاهد قتلعام شده بالاي 50 سال سن داشتهاند. از جمله سه تن از مادران، شهيد سادات حسيني 60 ساله و شهيد ملوك مريدوطن 50ساله در شيراز به شهادت رسيدند و مادر شكري كه پس از شهادت فرزندانش در حالي كه عليه رژيم دست به افشاگري زده بود دستگير و او را بعد از شكنجههاي فراوان در قائمشهر به شهادت رساندند. درباره شهيد ملوك مريدوطن در گزارشات متعدد آمده است: شهيد ملوك مريدوطن مادر شهيد مسعود عيديپور و خواهر شهيد محمدباقر مريدوطن در اعتراض به شهادت عزيزانش، دستگير و چند روز پس از شهادت برادر و فرزندش در جريان قتلعام با بيرحمي مافوق تصور اعدام ميشود.
پدران سالخورده، پدر حسينپور 60 ساله، كشاورز اهل گيلان و محمدابراهيم رجبي 58ساله در گرگان، محمدحسين اكبرزاديوسفي 60ساله در تبريز، اميرهوشنگ هاديخانلو 62 ساله در تهران، هادي متقي طلب 60ساله در رشت (كه دوفرزندش رضا 18ساله و رشيد 27ساله نيز درقتلعام دررشت به شهادت رسيده بودند) محمدابراهيم رجبي 58ساله در قزوين و دهها پدر و مادر سالخورده نيز دراين قتلعام به شهادت ميرسند، در اسلامآباد شهيد مهدي فتاحي كه به حمايت از فرزندان مجاهدش برخاسته بود، دستگير و در ملاءعام حلقآويز ميشود.
از بين شهيداني كه از مدارك تحصيلي آنها مطلع هستيم، دهها تن داراي مدرك دكترا و فوق ليسانس، صدها تن داراي مدرك ليسانس و فوقديپلم، بيش از هزار تن از شهيدان داراي مدرك ديپلم و هزاران تن دانشجو و دانش آموز بودند.
زندانيان سياسي زمان شاه...!
در ميان شهيدان سال 67 بسياري مبارزان و زندانيان سياسي در زمان شاه نيز بهچشم ميخورند از جمله بايد از: اشرف احمدي، محمد گلپايگاني، غلامعلي رهبري، علي تاب، مهدي جلاليان و ... زندانيان دو نظام شاه و شيخ بودند كه در جريان قتلعام به شهادت رسيدند.
همچنين بايد از تني چند از كانديداهاي انتخابات مجلس شوراي ملي در سال58 كه از سوي سازمان مجاهدين كانديد شده بودند، نام برد. شهيداني همچون: زهره عيناليقين كانديداي مجاهدين در اصفهان، فاطمه زارعي از شيراز و شهباز شهبازي از رودسر. درباره شهباز شهبازي بايد خاطر نشان كنيم كه او سالها پيش از انقلاب به مبارزه با ديكتاتوري شاه برخاسته و از پيروان راستين مصدق بزرگ بود. بههمين دليل از همان ماههاي اول بعداز انقلاب مورد حقد و كين مرتجعين حاكم قرار گرفت. شهباز شهبازی نخستين معاون استانداری گيلان در ماههای اول انقلاب بود. او كانديداي انتخابات مجلس بررسي قانون اساسي در سال58 از رودسر بود كه در 60سالگي بههمراه فرزند مجاهدش علي شهبازي در مردادماه سال67 بهشهادت رسيد، فرزند ديگرش نيز در سال60 تيرباران شده بود.
مشخصات شغلي شهيدان
اگرچه اطلاعات و مشخصات مربوط به شغل بخش اعظم اين شهيدان در دست نيست، اما در ميان آنان از همه اقشار مردم و صاحبان حرف و مشاغل گوناگون ديده ميشوند. بخش عمده اين شهيدان را دانشجويان، دانشآموزان و جوانان انقلابي تشكيل ميدهند كه تمام هستي خود را وقف مبارزه براي آزادي كرده و مجاهدت و مبارزه براي نجات خلق و ميهنشان را برگزيده بودند. بسياري از آنان قبل از اسارت در مدارس و دانشگاهها تحصيل ميكردند.
در ميان شهيدان قتلعام سال67 تنوع شغلي، از كارگر گرفته تا كشاورز و پيشهور، صاحبان مشاغل آزاد، كارمندان كشوری و لشكری، پزشكان و كادر درماني، افسران و پرسنل نظامي، كارشناسان فني و اداري، صاحبان حِرف و صنايع و معلمان و دبيران و استادان دانشگاه ديده ميشود. اين تنوع بيانگر طيف گسترده اجتماعي حاميان مقاومت عادلانه ميهنمان ميباشد.
پرسنل نظامي ارتش...!
سرهنگ ميرفخرايي، سرگرد خليل مينايي، سرگرد مقصودي و تكاور نيروي دريايي مرتضي ميرمحمدي پرسنل نظامي هوادار مجاهدين بودند كه در جريان قتلعام زندانيان به شهادت رسيدند. محمد ميرزامحمدي 64ساله درجهدار پيشين شهرباني يكي ديگر شهيدان قتلعام است. او در سال 53از شهرباني زمان شاه استعفا نمود و در انقلاب ضدسلطنتي فعالانه شركت نمود. شهيد ميرزامحمدي در دوران خميني نيز با تأمين سلاح و مهمات به ياري مجاهدين برخاست. غلامرضا ميرزامحمدي فرزند اين پدر پاكباز، از فرماندهان واحدهاي عملياتي مجاهدين، در سال61 طي درگيري بهشهادت رسيد.
كادر پزشكي
دكتر حميده سياحي و دكتر معصومه(شورانگيز)كريميان، دكتر طبيبينژاد، دكتر فيروز صارمي 60ساله، از جمله شهيدان قتلعام زندانيان سياسي در سال 67 ميباشند.
دكتر طبيبينژاد و دكتر فيروز صارمي، در ملاءعام در شهر تبريز حلق آويز شدند. در گزارش يكي از شاهدين در اين باره چنين ميخوانيم: ”دكتر صارمي را در ملاءعام با استفاده از جرثقيل در محل درب گچيل روبروي بازار تبريز به همراه يك پزشك مجاهد ديگر بنام طبيبينژاد حلقآويز كردند“. دكتر طبيبينژاد 55ساله و متخصص بيماريهاي سرطاني بود.
هنرمندان و قهرمانان ورزشي
شماري از هنرمندان و قهرمانان ورزشي ايران، از جمله ابوالقاسم محمديارژنگي استاد موسيقي و آواز ايراني، فروزان عبدي عضو تيم ملي واليبال زنان ايران، مهشيد(حسين)رزاقي عضو تيم ملي فوتبال اميدايران و جواد نصيري عضو تيم ملي شمشيربازي و دو ورزشكار محبوب و صاحبنام ديگر بنامهاي قاسمعلي بستاكي از اراك و عباس خورشيدوش از همدان در زمره اين شهيدانند.
پراكندگي جعرافيايي و آمار شهيدان خانوادهها
ازنظر پراكندگي جغرافيايي نيز در سراسر ايران هيچ روستا و شهر و استاني نيست كه از چندتن تا چند صدتن در اين حماسه پايداري ميهني در برابر ارتجاع خونآشام شهيدي تقديم نكرده باشد. شهرهاي بزرگي همچون تبريز و اروميه و رشت و لاهيجان و انزلي و آستانه و صومعهسرا و رودسر گيلان تا ساري و بابل و قائمشهر در مازندران و كرج و مشهد و سبزوار و سمنان و شاهرود و اصفهان و كاشان و كرمانشاه و همدان و زنجان و ايلام و مسجدسليمان و انديمشك و اهواز و آبادان و شيراز هر يك شهيدان بسياري تقديم كردهاند. شهيدان مناطقي چون فهلياننورآباد ممسني در جنوب ايران و هفشجان و سيسخت ياسوج در مركز ايران و كوچصفهان در گيلان و گرگرجلفا در شمالغربي و روستاهاي توابع بندرگز و تركمنصحرا در شمالشرقي و پاوه و نقده و اشترينان در غرب ايران و زادگان روستاهاي اطراف زابل و زاهدان و بندرعباس و بوشهر و بهبهان را دربرميگيرند. جاي آن است كه در يادواره اين حماسه پرشكوه پايداري و شرف از خانوادههايي ياد كنيم كه بعضي تا 10شهيد و بعضي ديگر بطور همزمان در قتلعام از 3تا5 شهيد و شماري ديگر آخرين فرزند خود را نثار آزادي و سرفرازي خانواده بزرگ ايران كردهاند: خانواده قهرمان شجاعي از شهركرد، در ليست شهيدان قتلعام سال 67 نامهاي نسرين و مراد و قربان شجاعي را ملاحظه ميكنيد، اين خانواده تاكنون 12شهيد تقديم خلق محبوبشان كردهاند. خانواده احمدي اهل آبادان، درقتلعام 4 فرزند خود را تقديم انقلاب كرد و شهداي اين خانواده به 6 نفر رسيد، فريبا و فرحناز و محمد، روز 13مرداد در اصفهان و منصور احمدي در شهريور67 در شيراز اعدام شدند. از خانواده خسروآبادي در سبزوار، 3شهيد به نامهاي منصور، مسعود و طيبه در مرداد ماه سال67 تيرباران شدند. مجاهد شهيد طيبه خسروآبادي دخترعموي اين شهيدان است، شهلا خسروآبادي خواهر مسعود ومنصور نيز سال60 بهشهادت رسيده بود. در مرداد ماه67، عصمت، فاطمه و حسين ادبآواز در جريان قتلعام67 در زندان شيراز به استقبال جوخه اعدام رفتند و به خواهر قهرمانشان، شهيد مقدس گوهر ادبآواز پيوستند. خانواده همتي از سمنان 7شهيد تقديم انقلاب كرد. خواهرمجاهد اقدس همتي پنجمين شهيد خانواده همتي است كه بههمراه همسرش مجاهد شهيد حسين مؤكدي در آبانماه67 در اوين تيرباران شد. پيش از آنها، در سال61، عباس همتي (فرمانده بابك، طراح و فرمانده مجازات انقلابي آخوند صدوقي امامجمعه و نماينده خميني در يزد) را در ملاءعام تيرباران كرده بودند، فرزند ديگر خانواده، نعمتالله، را در سال63 بهدار آويخته بودند. مريمالسادات حسيني همسر عباس درحاليكه باردار بود در مهرماه61، حين درگيري مسلحانه با پاسداران در اراك به شهادت رسيد. زهرا همتي از شهيدان عمليات بزرگ چلچراغ است و پدر خانواده حاجرضا همتي حين درگيري لفظي با پاسداران در مقابل زندان سكته كرد و به فرزندان مجاهدش پيوست. با شهادت دكتر منصور حريري و محسن حريري، خانواده حريري از رشت، 5شهيد به انقلاب مردم ايران تقديم كردند. در خانواده ديگری به نام حريری از زنجان، جعفر حريري از شهيدان آذرماه67، ششمين شهيد اين خانواده است. احمد غلامی ششمين شهيد خانواده غلامي از قائمشهر، حسين داوودی، ششمين شهيد خانواده داوودی از بابل و علياكبر ابراهيمپور ششمين شهيد خانواده ابراهيمپور از گرگان هستند. ابوالفضل هاشميان از قزوين در قتلعام سال67 به برادرانش، غلامحسين و مجتبي و حبيب پيوست كه در سالهاي 60تا63 بهشهادت رسيده بودند. طهمورث رحيمنژاد، استاد دانشگاه، هفتمين شهيد و تنها بازمانده خانواده قهرمان رحيمنژاد در گرگان بود. پيش از او تهمينه، ترانه، فريدون، عزيزالله و همسرش فريباآجيلي در سالهاي 60 تا 63 بهشهادت رسيدند. تهمينهرحيمنژاد و همسرش طهميرصادقي، از قهرمانان عاشوراي 19بهمن60 بودند كه در ركاب سردار خياباني و اشرف شهيدان به شهادت رسيدند. با شهادت حسين و مصطفی و معصومه ميرزايی، شمار قهرمانان شهيد اين خانواده به 7تن رسيد. فرهنگ فدايينيا، چهارمين شهيد خانواده از اهواز بود. ناهيد و حميد تحصيلي از تهران، به دو خواهر و برادر شهيدشان پيوستند و شمار شهيدان خانواده تحصيلي به 4 تن رسيد. غلامرضا بزرگانفرد، چهارمين شهيد خانواده از تهران، فخري آزمودهلكامي، چهارمين شهيد خانواده از رشت، خانواده برهاني در قتلعام دو شهيد تقديم كرد كه تعداد شهداي اين خانواده به 6 تن رسيد، خانواده داوودي دو شهيد تقديم كرد كه تعداد شهداي اين خانواده به 7 شهيد رسيد و … بسيار خانوادههای ديگر كه هريك جلوهيی از رود خروشان خون شهيدان و سرمايههاي آزادي و پيروزي انقلاب نوين مردم ايرانند.
خانوادههای بسياری بودند كه در جريان قتلعام زندانيان سياسي بهطور همزمان دو يا چند عضو خانواده را تقديم رهايي خلق و ميهن اسيرشان كردند، ولي متاسفانه نام بردن از اين خانوادهها و ذكر اسامي شهيدان، بدليل كثرت آنها، دراين متن نميگنجد..
اقدامات رهبري مقاومت براي توقف قتلعام
در روزهاي10و12 مرداد67 برادر مجاهد مسعود رجوي بخاطر اعدام دستهجمعي درملاءعام در كرمانشاه تلگرامي به دبيركل ملل متحد ارسال ميكند. همچنين روز سوم شهريور برادر مجاهد مسعود رجوي نامهاي به دبيركل مللمتحد در رابطه با دستگيریهای گسترده و موج اعدامهاي دستجمعي زندانيان سياسي ارسال ميكند.
همزمان با ارسال نامه به دبيركل وقت ملل متحد آقای پرزدوكوئيلار، رونوشت اين نامه به رئيس كميتهی بينالمللی صليب سرخ جهاني، رئيس مركز حقوق بشر ملل متحد، رئيس كميسيون فرعي منع تبعيض و حمايت از اقليتها، رئيس پارلمان اروپا، رئيس مجمع پارلماني شوراي اروپا، فدراسيون بينالمللي حقوق بشر، كميسيون اروپايي حقوق بشر، آقاي رينالدو گاليندوپل گزارشگر ويژهي سازمان ملل در رابطه با نقض حقوق بشر در ايران، آقاي واكو گزارشگر حقوقبشر در رابطه با اعدامهاي بدوي، ليگ بينالمللي براي حقوق بشر، دبيركل عفو بينالمللي نيز ارسال شد.
همچنين برادر مجاهد مسعود رجوي در مصاحبهيی كه در 24آذر67 با راديو صداي مجاهد داشت اعلام كرد: «اصلا بحث اين نيست كه خميني چند نفر را اعدام كرده، بحث اين است كه بايد ديد چه كساني را باقي گذاشته است؟ مگر جنايتكاري خميني حد و مرز ميشناسد!؟ نه، اصلا اينطور نيست. با ددمنشي كامل، با رذالت و هرزگي غيرقابلتصور، بيمحابا خون ميريزد. هيچ قاعده و قانون، هيچ نظم و نظام و هيچ حساب و كتابي را هم نميفهمد. اگر كسي اين را باور نكند اصلا خميني و رژيم خميني و مزدوران و دژخيمان خميني را نشناخته است. اين جاني پست فطرت اگر غير از اين ميبود يك روز هم نميتوانست حكومت كند. اجازه بدهيد در اينجا صميمانهترين و دردمندانهترين تسليتها را به خانواده شهيدانمان، در سراسر كشور تقديم كنم. مخصوصا به مادرها و پدرهايشان. و به مادرهايشان بگويم كه رحمت برآن شير پاك شما باد! و به خواهرها و برادرهايشان بگويم كه رزمندگان ارتش آزادي و ديگر برادران و خواهران شهيدان هوشيار و بيدارند، انتقام آنها را از خميني خواهند گرفت و رژيمش را سرنگون خواهند كرد. اين خونهاي پاك جوشيدن آغاز خواهد كرد.
هرشب ستارهيي به زمين ميكشند و باز اين آسمان غم زده غرق ستارههاست
خميني نتوانسته و نخواهد توانست اين شعله را خاموش كند… دور نيست روزي كه انتقام خون تكتك اين شهيدان، اين سرفرازترين فرزندان و زنان ومردان اين آب و خاك، از خميني ودژخيمانش گرفته شود. مبادا فكر كنيد كه اين خونها نخواهد جوشيد، مبادا فكر كنيد كه خميني ميتواند به سادگي از روي اينها عبور كند، نه، هرگز اين طور نيست…»
كاراز بين المللي مقاومت
به دنبال تلگرام برادر مجاهد مسعود رجوی به دبيركل سازمان ملل در 3شهريور، ازهمان هفته اول شهريور67، مقاومت ايران يك كارزار گسترده جهاني را آغاز كرد.
خودسوزي و شهادت قهرمانانهی يك هوادار مجاهدين در تظاهرات آمريكا
در جريان تظاهرات آمريكا يك هوادار قهرمان مجاهدين بنام مهرداد ايمن كه از كاليفرنيا براي شركت در تظاهرات به نيويورك آمده بود، در اعتراض به قتلعام زندانيان سياسي توسط رژيم ددمنش خميني، دست به خودسوزی زد و روز بعد (19شهريور) براثر شدت سوختگي در بيمارستان بشهادت رسيد. مهرداد قهرمان با اين اقدام فداكارانهي خود يكبار ديگر ثابت كرد كه خلق تحتستم ايران هيچوقت و در هيچ شرايطي دست از مبارزه براي سرنگوني تماميت رژيم ضدبشري خميني برنخواهد داشت از هر طريقي كه بتواند، فرياد اعتراض و مقاومت پايان ناپذيرش را به گوش جهانيان خواهد رساند.
اين كاراز بطور مستمر و طي ساليان همچنان ادامه يافته است. اكنون، پس از ربع قرن كه از آن جنايت بزرگ ضدبشري ميگذرد، هنوز كه هنوز است ابعاد و زوايای بسياري مكتوم و ناگفته باقيمانده است كه وظيفه ما، و تكتك ايرانيان آزاده و ميهنپرست، است كه در راستاي كشف و افشاي آنان بكوشيم. اما آن چه كه مهم است اين است كه بهخاطر داشته باشيم تا اين رژيم ضدبشري حاكميت دارد اين قبيل جنايات بهصورت عملكرد ماهوي آن ادامه خواهد يافت. همچنان كه واقعيت فراز و نشيبهاي سياسي دوران اخير نيز نشان داده است هيچيك از جناحها و باندهاي دروني رژيم قادر نخواهند بود قدمي در راستاي افشاي قتلعام سياه سال67 بردارند.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
0 نظرات:
ارسال یک نظر