برخی از خانوادهها هنوز بعد از ۲۸ سال مرگ عزیزشان را باور ندارند. برخی تعادلشان را از دست داده و بسیاری بهمحض شنیدن خبر حلقآویز عزیزشان جان سپردند. مادر رحیم صفت بقا که میدانست فرزندش در گورهای جمعی دفن است، ساک رحیم را تحویل گرفت، قبری خرید و پیراهن فرزندش را در آن دفن کرد. مادر شبهای پنجشنبه به همان قبر مراجعه و با فرزندش نجوا میکند.
بسیاری از پدران و مادران بعد از شنیدن خبر اعدام فرزندانشان درجا سکته و فوت کردند.
مادر داودی که ۲ پسرش اعدام شده بود، تعادل روحی خود را از دست داد، مستمر درِ خانهها را میزد. به همسایهها مراجعه میکرد و گمشدهاش را میخواست.
به مادری زنگ زدند و گفتند: «پسرت آزاد شده، فلان روز بیایید از کمیته زنجان پسرتان را ببرید». مادر تمام همسایهها را خبر کرد. به کمک همسایهها ماشینی تزیین و گلآرایی کرد و همه آماده جشن استقبال از فرزند شدند. مادر بهترین لباسش را پوشید، بیتاب و شاد و بیقرار به کمیته زنجان مراجعه کرد؛ اما بهجای دیدن جگرگوشهاش، ساک و آدرس محل دفن فرزند را تحویلش دادند. کسانی که در خانه منتظر بودند، در برگشت مادر به خانه، با چهرهیی ماتومبهوت روبهرو شدند. از همان لحظه مادر در سکوت است. به نقطهیی دور خیره میشود و آرام اشک میریزد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر