پول را به کسی دادم که از من و تو مستحقتر بود
ایرج محمدی سال ۱۳۴۰در روستای «تنگ تکاب» بهبهان متولد شد، تحصیلاتش را تا اخذ دیپلم تجربی با رتبهٴ اول در شهر زادگاهش گذراند. او همواره بهعنوان یک شاگرد نمونه مورد توجه و تشویق آموزگاران و کادر آموزشی این شهر قرار داشت و به مسابقات علمی مختلف دعوت میشد. در یکی از مسابقات مشاعره که در سطح استان خوزستان برگزار میگردید ایرج مقام نخست را بهدست آورد و توجه بسیاری از کادرهای علمی استان را به خود جلب کرد. برادرش دربارهٴ شخصیت ایرج مینویسد: «ایرج بهرغم سن کمی که داشت بهدلیل وقار و شخصیتش طرف حساب همه اهالی محل بود اهالی بهدلیل اینکه بسیاری از تضادهای آنان را حل میکرد به او شیخ ایرج میگفتند و به نظراتش احترام میگذاشتند، او تعطیلات تابستانی را برخلاف سایر همسنهایش بهجای تفریح و بازی به کارگری میپرداخت و دستمزدش را قبل از آمدن به خانه به مستمندانی میداد که تنها خودش میشناخت، مادرش به شوخی به او میگفت تو که سرکار رفتی پس پولت کو؟ او در پاسخ میگفت پول را به کسی دادم که از من و تو مستحقتر بود».
ایرج با شروع اعتراضات سیاسی که از دیماه سال ۵۶آغاز و منجر به انقلاب و سرنگونی سلطنت در ایران شد، فعالانه شرکت میکرد. این فعالیتها برای ایرج فقط محدود به شرکت در تظاهرات و اعتراض نبود بلکه نوعی از سازمانیافتگی را به همراه داشت، این یکی از خصوصیات برجسته ایرج بود که با دوستانش یک هستهٴ فعالی را سازمان داده و به شکل سازمانیافته در اعتراضات شرکت میکردند. ایرج در کوران انقلاب با سازمان مجاهدین آشنا شد و بهسرعت جذب اهداف و آرمانهای ایدئولوژیکی سازمان گردید. او در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب بههمراه تنی چند از دوستانش «انجمن ارشاد» هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران در شهر بهبهان را تأسیس کردند. در کادر همین انجمن نشریهیی بهنام «هدایت» را در سطح مدارس شهر منتشر میکرد. او همچنین مسئولیت تشکیلاتی بسیاری از دانشآموزان هوادار سازمان در شهر بهبهان را برعهده داشت. بهرغم سن کم (۱۸سال) در انجام وظایف محوله هیچ مانعی را بهرسمیت نمیشناخت این روحیه جنگنده از او عنصری مسئول و پاسخگو ساخته بود. بهدلیل شایستگیهایش مسئولیت تشکیلات هواداران در شهرهای گچساران و یاسوج مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد را نیز برعهده داشت. ایرج در فروردین سال ۱۳۶۰در حالی که جلسهای را با هواداران سازمان در شهر یاسوج اداره میکرد، در پی حمله پاسداران به محل، دستگیر و روانه زندان شد، او برای اینکه هویت و بهدنبال آن اسرار سازمانی را از پاسداران مخفی نگاه دارد خود را «ایرج جمشیدی» از اهواز معرفی کرد و تا سال ۶۴با همین نام در زندان یاسوج بهسر برد و به این ترتیب تمامی اسرار خود را محفوظ نگاه داشت. اما در سال ۶۴از سوی یکی از توابین که در گذشته تحت مسئول او بود و در زندان نیز در کادر تشکیلاتی که ایرج هدایت میکرد قرار داشت، لو رفت و علاوه بر نام اصلی تمامی فعالیتهای او برای دشمن آشکار گردید. از جمله راهاندازی تشکیلات هواداران در زندان و ارتباط تشکیلات داخل زندان با شهید اللهقلی خان جهانگیری نیز برای دشمن آشکار گردید. ایرج را بهدلیل این فعالیتها مجدداً پس از شکنجههای فراوان و بازجویی به دادگاه برده و به او حکم حبس ابد داده شد. پس از ابلاغ حکم او را به زندان اوین در تهران تبعید کردند و پس از دورهٴ کوتاهی از اوین به زندان قزلحصار منتقل شد. ورود او همزمان بود با دورانی که داوود رحمانی و باند لاجوردی به حاشیه رفته بودند، دورانی که زندانیان آن را (در باز) که اشاره به دوران پس از سلطه مطلق باند لاجوردی است مینامیدند. فعالیتهای ایرج در قزلحصار نه تنها کم نشده بلکه به فعالیتهایش در کادر تشکیلات زندان افزود. او در اعتصاب غذاهای اعتراضی پی در پی که از تابستان ۶۵و سراسر سال ۶۶اوین و گوهردشت را در نوردید فعالانه شرکت داشت. از بهار سال ۶۵با تغییراتی که در ساختار ادارهی زندانها در رژیم ایجاد شد مدیریت زندان قزلحصار به شهربانی واگذار گردید از اینرو کلیه زندانیان سیاسی از زندان قزلحصار به اوین و گوهردشت منتقل گردیدند، در تقسیمبندی اولیه زندانیان بالای ۱۵سال و زندانیانی که حکمشان پایان یافته و دوران ملیکشی را میگذراندند به اوین منتقل شدند از جمله ایرج که با حکم ابد به اوین منتقل شد. سرانجام ایرج قهرمان در سن ۲۷سالگی و پس از گذراندن ۷سال و ۴ماه زندان توأم با شکنجههای فروان در مرداد ماه سال ۶۷قهرمانانه بر طناب دار بوسه زد و مرگ را
در برابر ارادهی مجاهد خلق به سخره گرفت.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
0 نظرات:
ارسال یک نظر