از حوالی پائیز و زمستان سال ۱۳۶۶ با تفکیک و طبقهبندی زندانیان، پروژهٔ قتلعام زندانیان سیاسی کلید خورد، اما هنوز تا هفتههای پایانی این سال برای کسی مشخص نبود که این تفکیک و جداسازیها و این نقل و انتقالات برای چیست؟ به ذهن هیچیک از زندانیان خطور نمیکرد که ممکن است خمینی جلاد آنهایی را که در بیدادگاههای خود با معیارهای ضدبشریاش به چند سال حبس محکوم کرده باشد، اینک همه آنها را قتلعام کند. در فروردین سال ۱۳۶۷ زندانیان دیزلآباد کرمانشاه اولین کسانی بودند که گفتند: «ما را میخواهند ببرند تهران تا اعدام کنند». بعد از آن، گهگاه در بند یا شعبه یا کمیته مشترک و… بازجو یا پاسداری بیاختیار و از روی عصبانیت جملهیی با مضمون اتمامحجت نهایی یا تعیینتکلیف میگفت، اما باز هم کسی آن را جدی نمیگرفت.
تکیهکلام پاسداران و دادیارانی مثل مجید سرلک، ناصریان، حداد و افراد تازهکاری به نام مهدیان و عرب هم در اوایل سال ۶۷این بود: «حکم منافق از همان ابتدا اعدام بوده و همیشه این حکم پابرجاست. اگر شما تا بهحال هم زنده ماندهاید از رحمت ولیفقیه است و حالا زمان تعیینتکلیف شما رسیده است…».
مشابه همین حرف را ۵ماه قبل از قتلعام به یک زندانی مجاهد بهنام مسعود مقبلی که به کمیته مشترک منتقل شده بود، گفته بودند. وقتی مسعود ذرهیی از مواضعش عقبنشینی نکرد و بازجوی وی موفق نشد او را درهم بشکند، با عصبانیت به او گفت: «برو به دوستانت بگو داریم میآییم برای تعیینتکلیف نهاییتون… دیگه شمشیر رو از رو میبندیم».
یک زندانی مجاهد دیگر بهنام مهدی عبدالرحیمی از زندان تبریز میگوید: اردیبهشت سال ۱۳۶۷ آخوند حاکم شرع تبریز به اسم عابدینی آمد داخل زندان و صراحتاً گفت: «میخواهیم همهتان را تعیینتکلیف کنیم».
روز ۱۱ خرداد ۱۳۶۷ تعداد ۱۵۰ نفر از زندانیان مجاهد از بندهای ۲و ۳و ۹زندان گوهردشت به زندان اوین منتقل شدند. (دشت جواهر صفحه ۶۱). این زندانیان که از روزهای قبل توسط پاسداران بند مورد شناسایی قرار گرفته بودند، اولین قربانیان زندان گوهردشت بودند که به بند۴ اوین منتقل گردیدند. به ازای آن، بیش از ۱۰۰ نفر از زندانیان معروف به «ملیکش» یعنی آنهایی که حکمشان تمام شده و به خانواده آنها گفته شده بود که تا چند ماه دیگر فرزندانشان آزاد خواهند شد، به گوهردشت منتقل شدند. این جابهجاییها نشان میداد که رژیم خمینی در زندانها طرح و برنامه شوم و گستردهیی دارد و زندان اوین اولین هدف توطئه و این جنایت هولناک بود....
با درهم شکستن ماشین جنگی رژیم جنگطلب خمینی که مهمترین عامل آن، عملیات پیروزمند ارتش آزادیبخش ملی در سلسله نبردهای چلچراغ بود، خمینی ناچار به سرکشیدن جامزهر آتشبس شد و به این ترتیب تنور جنگطلبی وی گل گرفته شد و موضوع قتلعام زندانیان سیاسی در اولویت و دستور کار عاجل رژیم قرار گرفت.
آنچه که از ۶ماه قبل، پس از تفکیک و طبقهبندی زندانیان سیاسی و بعد از نقل و انتقال مستمر آنها، صورت گرفته بود، همه و همه برای مقدمات کشتار و قتلعامی بود که دادستان و رؤسای زندان و اطلاعات هر شهر منتظر فرمان آن بودند. همه چیز برای یک جنایت بزرگ آماده شده بود و همه دژخیمان منتظر فرمان خمینی بودند. سرکشیدن جامزهر آتش از سوی خمینی، صدور فرمان کشتار مجاهدین زندانی را تسریع کرد.
خمینی دجال با عقبنشینی از جنگی خانمانسوز که بارها گفته بود اگر بیست سال هم طول بکشد، آن را ادامه میدهد، تعادل سیاسی خود را از دست داده بود و اکنون میخواست از یکسو با قتلعام زندانیان سیاسی، ضمن حفظ تعادل از دست رفته، به نیروهای وارفته خود تزریق انگیزه کند؛ و از سوی دیگر از مقاومت روزافزون مجاهدین در زندانها آسوده خاطر شود. ضمن اینکه در قدم بعد با این جنایت هولناک میخواست مطالبات مشروع مردم بعد از جنگ را مصادره کند.
از این رو در زندان اوین جهت اجرایی کردن پروژه قتلعام، از صبح ۲۸ تیر بسیاری از زندانیان، بندها را به سلولهای انفرادی منتقل کردند، سپس زندانیان بند یک گوهردشت را (که برای انکار قتلعام از سایر زندانیان تفکیک کرده بودند)، در همین روز به محیطی خارج از بندهای گوهردشت یعنی به بند موسوم به «جهاد» انتقال دادند. هدف از تشکیل بند یک، بعد از تفکیک این بود که این تعداد زندانی را که از نظر آنها بیخطر محسوب میشدند، در زندان نگه دارن تا ثابت کنند زندانیان زنده هستند و با این فریبکاری، منکر قتلعام شوند.
...
از ۱۱شب چهارشنبه ۵مرداد یک سری اسم از پشت بلندگوی بند زنان صدا کردن. مریم ساغری، زهرا فلاحت پیشه، فریبا عمومی، فرشته حمیدی، هما رادمنش، زهرا فلاحتی... از بقیهٔ بندها و سلولهای انفرادی هم بچههایی که از روز ۲۸ تیر جمع کرده بودند، صدا کردند. تا صبح همه منتظر و نگران بودند. صبح پنجشنبه ۶مرداد «هیأت مرگ» در اوین کارش را شروع کرد. از هر نفر دو الی سه سؤال میشد. اسم؟ اتهام؟ حاضری سازمان را محکوم کنی؟ اغلب بچهها میگفتن اتهامم مجاهدینه. نیری یا پورمحمدی هم میگفتن پاشو برو». به همین سادگی حکم اعدام صادر میشد!
به این ترتیب از صبح پنجشنبه ششم مرداد ۶۷ با استقرار هیأت مرگ در اوین قتلعام مجاهدین و زندانیان سیاسی در تهران شروع شد. در سایر شهرستانها هم حکم خمینی، توسط هیأتهای مرگ اجرا گردید.
0 نظرات:
ارسال یک نظر