قطرات شگرف شبنم
میشوید دامن گلها
میغلتد بر گونه صبح
مروارید سنبلهها پهن دشت سینههامان
مهر گندمزاران
شعر بالا قسمتی از یک شعر بلندی است که مجاهد شهید محمدرضا سرادار رشتی در زندان سروده است.
محمدرضا سرادار رشتی از فرزندان مردم آستارا متولد سال۱۳۳۹ است که در فاز سیاسی در خطه سبز گیلان در بندر انزلی با مجاهدین آشنا شد، او هنرمند و دارای ذوق هنری در ترانهخوانی و فعالیتهای هنری بود و درهمین رابطه در فاز سیاسی در چند فعالیت هنری مقاومت در اجرای ترانه سرود و تئاتر شرکت میکرد.
از شگفتیهای زندگی محمدرضا این بود که درست در شروع زندگی تازه با خواهر نادر و ناصر قلعهای (از سربهداران قتلعام۶۷) و روز بعد از ازدواجش، در حال انجام فعالیتهای مربوط به پخش و توزیع متون پیاده شده از صدای مجاهد بود که به همراه همرزمش نادر قلعهای دستگیر شده و توسط پاسداران جنایتکار به زندان مخوف اوین منتقل میشود.
آری محمدرضا پس از مقاومت قهرمانانه در زیر شکنجههای وحشیانه، موفق میشود دوران بازجویی را با سرفرازی تمام بهپایان برساند. بعد از این دوره سخت محمدرضا به زندان گوهردشت تبعید میشود تا شرایط سختتری را پشت سر بگذارد. یکی از همبندانش درباره این ایام مینویسد:
«در برخورد با محمدرضا اولین چیزی که توجهم را جلب کرد آثار و بقایای شکنجههایی بود که بر روی چهرهاش هویدا بود. او را بهقدری زده بودند که بعد ازماهها که از بازجوییاش میگذشت باز هم آثار آن بر روی صورت و پاهایش باقیمانده بود. در یکی از گزارشهای مربوط به او آمده است: «یکی از روزها داوود لشکری (جلاد گوهردشت) برای گرفتن اطلاعات به سراغ محمدرضا آمده بود. پیش از او سایر پاسداران و دژخیمان بهقدری با کابل بر سر و صورت محمدرضا زده بودند که چهرهاش از شدت تورم غیرقابل تشخیص شده بود. داوود لشکری که خود یکی از سفاکترین جلادان بود، با دیدن سر و صورت محمدرضا جا خورد و در برخورد اول نتوانست او را تشخیص بدهد.»
یکی از همزنجیرانش از مقاومتهای محمدرضا چنین مینویسد:
«او را بهخاطر تشکیلات بند، به زیر شکنجه شدید بردند. پاسدار محمودی، مسئول بندهای انفرادی ۴ساعت مداوم با کابل بر سرش میکوبید و عربده میکشید: «حکم ضرب حتیالموت داریم، میتوانیم زیر شکنجه تو را بکشیم».ابروها و گونههایش بهقدری ورم کرده بود که نمیتوانست جایی را ببیند و برای دیدن تا مدتها مجبور بود با دستانش آنها را بالا بگیرد.»
در گزارش دیگری آمده است:«خبر انقلاب ایدئولوژیک و حضور مریم رجوی در رهبری سازمان، تأثیرات بسیار زیادی در ارتقای مقاومت زندانیان داشت. بچهها بدون اینکه خواهر مریم را دیده باشند ارادتی خالصانه بهاو پیداکردند. درباره او و انقلابش شعرها و ترانههای بسیاری سروده شد. یکی از آنها ترانهیی ترکی بود که محمدرضا سردار سروده بود.
هنوز صدای گرمش در گوشم میپیچد که برایمان میخواند:
”مریم سن سن بهاریمین نفسی خلقیمین اوجادان آزادلیخ سسی“
(مریم تو نفس بهار من هستی مریم تو صدای آزادی خلقم هستی)
عاقبت در جریان قتلعام هولناک زندانیان سیاسی در سال۶۷، محمدرضا چند روز بعد از شروع قتلعامها در مرداد۶۷، به اوین منتقل شد و سرفرازانه بر سر دار رفت.
یادگاری دستساز مجاهدشهید محمدرضا سرادار |
از ترانه سرودهای محمدرضا سرادار رشتی که برای همرزمانش ترنم میکرد و با آهنگی خاص و دلنشین میخواند ترانه زیر بود:
در فراق يارانم
سينهاي غمگين دارم
سينهاي مالامال از
قصهاي ديرين دارم
در ره جانبازي
من رهي ديگر دارم
تن زخمي، پا مجروح
هم سري خونين دارم
زندگي زيبا را صلا داديم
از نشيب تندش رهسپارانيم
در محاط زندان در شب ميهن به صلح آزادی ميفشانيم
“رقص دانه گندم”
در سرود رقص دانه گندم
آرزوي ما به روزي مردم
ما سروي عاشق
ريشه در خاك عشق
سبز و خرّم داريم
رهبري چون مسعود
گلعذار مريم
سبز و خرم داريم.
سينهاي غمگين دارم
سينهاي مالامال از
قصهاي ديرين دارم
در ره جانبازي
من رهي ديگر دارم
تن زخمي، پا مجروح
هم سري خونين دارم
زندگي زيبا را صلا داديم
از نشيب تندش رهسپارانيم
در محاط زندان در شب ميهن به صلح آزادی ميفشانيم
“رقص دانه گندم”
در سرود رقص دانه گندم
آرزوي ما به روزي مردم
ما سروي عاشق
ريشه در خاك عشق
سبز و خرّم داريم
رهبري چون مسعود
گلعذار مريم
سبز و خرم داريم.
شعر «نگاهم كن!»
با نگاهي به تصوير محمدرضا سرادار، مجاهدی كه شكنجه را شكست
«كاظم مصطفوی»
نگاهم كن!
لحظهٌ سرور من است
پرواز لبخندي زنداني
از لبهای كبود تو.
نگاهم كن!
لحظه لبخند من است
نگاه به چشمان مدفون تو
گمشده در تورم كبود گونهها و ابروهايت.
لحظه سرور من بود
وقتي نشست
در اولين روز ماه شش
گلوله جوان آن جوان
بر شقيقه شقاوت
و شكفت
آتش خشم پنهان
بر صورت بدسگال جنايت.
به نگاهي
ميهمانم كن!
لحظهٌ سرور من است
پرواز لبخندي زنداني
از لبهای كبود تو.
نگاهم كن!
لحظه لبخند من است
نگاه به چشمان مدفون تو
گمشده در تورم كبود گونهها و ابروهايت.
لحظه سرور من بود
وقتي نشست
در اولين روز ماه شش
گلوله جوان آن جوان
بر شقيقه شقاوت
و شكفت
آتش خشم پنهان
بر صورت بدسگال جنايت.
به نگاهي
ميهمانم كن!
نگاهم كن!با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
0 نظرات:
ارسال یک نظر