پدر خدابخش حسینپور سال ۱۳۰۷ چشم به جهان گشود. او ۳ فرزندش شمسالله، عیسی و موسی را تقدیم راه آزادی مردم ایران کرده. پدر خدابخش همراه با دو فرزندش عیسی و موسی در قتلعام سی هزار زندانی سیاسی در آستانه اشرفیه سربهدار شد. پدر حسینپور کشاورز بود که سواد هم نداشت اما روح آزادیخواهی و وجدان بیدارش از او انسانی والا و قابل احترام ساخته بود که مورد احترام همگان بود.
پدر حسینپور و دو فرزندش موسی و عیسی حسینپور درآبان۶۴ درمنزلشان توسط پاسداران دستگیر شدند. موسی در آنزمان ۱۸سال وعیسی ۱۶سال داشت.
یکی از زندانیان درباره پدرحسینپور مینویسد:
« برای اولین بار در آذر ۶۵، او را در بند ۲ساختمان جدید زندان سپاه لاهیجان دیدم. او همراه با هر جملهای که بیان میکرد میخندید. به این جهت بسیار مورد احترام و علاقه همه زندانیان بود. اسمش خدابخش بود، اما همه او را «آقا حسینپور» صدا میزدند. آقا حسینپور، روحیه بند بود هفتهیی یک بار، گاهی اوقات دوبار، هواخوری داشتیم همواره از نفرات اصلی تیم فوتبال بود. میگفت حتی اگر ۶نفر هم بودیم باید بازی کنیم. پاسداران میخواهند ما زندانیان سیاسی بپوسیم و خسته شویم، اما باید آنها را مایوس کنیم. اتهام اصلی او پدر شمسالله بودن بود. پاسداران شمسالله را کشته بودند و تمام اعضای خانواده، از جمله ۲پسر نوجوان و همسر پیر او و تنها دخترش را هم دستگیر کرده بودند. با شهادت شمس الله، انگیزه بیشتری در مبارزه پیدا کردند. موسی میگفت که با کشتن شمس توسط پاسداران، احساس وظیفه بیشتری در نبرد با پاسداران حس میکنم. بعد ازشهادت شمس، این دو برادر، بیشترین انگیزه دراستمرار مبارزه را، از پدرشان میگرفتند.
آقا حسینپور میگفت: آخوندها تا مغز استخوان فاسد هستند، باید ریشه اینها را برکنیم. می گفت تاریخ ایران قهرمانی مثل مسعود رجوی ندیده و هیچکس اینقدر وفادار به مردم نبوده و نیست، من افتخار میکنم که در راه اعتقادات مسعود رجوی که اعتقاد من هم است کشته شوم.
ازاین همه ایمان و فدای بیدریغ او مبهوت شده و سرشار از احترام نسبت به او میگشتم. سرانجام دوره امتحان سرنوشتساز برای این خانواده فداکارفرارسید. آقا حسینپور گفته بود که آخوندهای رمال تا بن استخوان فاسدند، یک بار در بعدازظهر بهمن ماه سال۶۶ به من گفته بود که همین الآن من آمادهام مرا ببرند برای اعدام، ترسی ندارم. او قطعاً این روز را پیش بینی کرده بود که آنقدر آماده بود. او با این روحیه دشمن را غافلگیر کرد.
به این ترتیب او نیز به همراه دو فرزندش موسی و عیسی به کاروان سرخ آزادی پیوست تا نام خود و جگرگوشههایش را در دفتر خونبار شهیدان آزادی به ثبت برساند. در تابستان خونین۶۷ هر سه بر طناب دار بوسه زدند و بدینترتیب سوگند مجسم وفاداری به آزادی شدند و چراغی فرا راه نسلهای آینده.
متاسفانه از اين شهيد قهرمان عکس نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق و فرزندانش را میشناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96
0 نظرات:
ارسال یک نظر