روز سهشنبه ۳۰شهریورماه، اجلاس بینالمللی شاهدان نقش آخوند رئیسی جلاد۶۷، در قتلعام زندانیان سیاسی در استکهلم سوئد برگزار شد.
همزمان با پخش سخنرانی ابراهیم رئیسی جلاد قتلعام۶۷ در مجمع عمومی بهعنوان رئیسجمهور رژیم یک اجلاس بینالمللی در استکهلم برگزار شد.
شرکت کنندگان در این اجلاس به محاکمهٔ بینالمللی خامنهای، رئیسی و اژهای به جرم نسلکشی و جنایت علیه بشریت فراخوان دادند.
در اجلاس شاهدان قتلعام ۶۷ در استکهلم زندانیان سیاسی از بند رسته از جمله شماری از شاهدان قتلعام زندانیان سیاسی گوشههایی از جنایتهای دژخیمان و مقاومتهای قهرمانانه مجاهدان سربهدار را بازگو کردند.
غزاله رنجی
هموطنان همرزمان خواهران و برادران عزیز، سلام،
به همه شما خوشآمد میگویم جلسه ما کنفرانس بینالمللی شاهدان قتلعام ۱۳۶۷ در ایران هست شاهدان قتلعام سی هزار قهرمانی که برای آرمان آزادی مردم ایران سربدارشدند ولی به خمینی و رژیم منحوس او نه گفتند، بسیاری از شاهدینی که یاران مجاهدشان بیش از ۹۰درصد قربانیان قتلعام را تشکیل میدادند و از کشورهای مختلف اروپا به استکهلم آمدهاند، ابراهیم رئیسی را در هیأت مرگ در زندان اوین و زندان گوهردشت از نزدیک دیدهاند
امروز یکروز ننگین برای بشریت معاصر است که چنین جنایتکاری در مجمع عمومی ملل متحد سخنرانی میکند. قتلعام ۱۹۸۸ مصداق عینی نسلکشی و جنایت علیه بشریت است اما بهرغم گذشت ۳۳سال ما به اینجا آمدهایم تا اعلام کنیم سکوت و بیعملی کافی است. عدم حسابرسی از آمران قتلعام که در رأس حکومت ایران هستند کافی است این تشویق به ادامه جنایت است.
ما به اینجا آمدهایم که بهیک تحقیقات مستقل بینالمللی سازمان ملل و حسابرسی بینالمللی و محاکمه آمران این قتلعام مشخصاً ابراهیم رئیسی و علی خامنهای فراخوان بدهیم، ما نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم
اکنون به صحبتهای خواهر مجاهد خانم مهری حاجینژاد از اشرف۳ گوش میکنیم
مهری حاجی نژاد
دوستان گرامی!خواهران و برادران! سلام و درود به شما
من امروز از طرف خواهران و برادرانم، هزار زندانی سیاسی سابق در اشرف۳ با شما صحبت میکنم.
بسیاری از آنها شاهدان مستقیم اعدامهای دهه۶۰ بودند همچنین شاهد قتلعام ۶۷.
من که خودم نزدیک به ۵سال زندان این رژیم بودم بالشخصه شاهد خیلی از جنایتهای این رژیم بودم
اما امروز نمیخواهم راجع به خودم صحبت کنم امروز میخواهم راجع به نسل سرموضع بگویم
نسلی که رئیسی جنایتکار یکی از عاملان قتلعام آنها در ۶۷ هست.
ما امروز میگوییم تنظیم رابطه با رئیسی جنایتکار برای جامعه بینالمللی یک آزمایش تاریخی است
جامعه جهانی نباید به رئیسی جنایتکار که بهخاطر نسلکشی در دادگاه بینالمللی باید محاکمه بشود اجازه سخنرانی و حضور بدهد
رئیسی کسی است که بالاترین نقش را در کشتار ۳۰هزار زندانی، زندانی سیای در سال۶۷ به فتوای خمینی داشت. اوبالاترین مقام قضاییه رژیم، در کشتار شورشگران در قیام آبان ۹۸ هست.
برای اینکه ببینیم چرا میگوییم او بالاترین مقامها را داشته کافی است به مأموریتهایی که خمینی بعد از قتلعام ۶۷ به عهده این دژخیم گذاشته یک مراجعه کنیم. من فقط دو ماموریت از مأموریتهایی که خمینی به رئیسی داده را میخوانم.
در ۱۱ دی۶۷ خمینی ملعون به نیری و رئیسی نوشته است: به شما «مأموریت قضایی داده میشود تا نسبت به گزارشات شهرهای سمنان، سیرجان، اسلامآباد و دورود رسیدگی نموده، و فارغ از پیچ وخمهای اداری با دقت و سرعت آنچه حکم خداست در موارد مذکور اجرا نمایید»
البته منظور از حکم خدا یعنی همان حکم خمینی
در حکم دیگری در اول بهمن ۶۷به شورای عالی قضایی خمینی نوشت: کلیه پروندههایی که تاکنون در آن شورا با کمال تعجب راکد مانده، و اجرای حکم خدا تأخیر افتاده در اختیار آقایان نیری و رئیسی قرار دهید تا هر چه زودتر حکم خدا را اجرا نمایند، درنگ جایز نیست.
رئیسی خودش هم در ۶دی ۸۸گفت: «هرکس به هر نحوی و تحت هر شرایطی به سازمان منافقین کمک کند، عنوان محاربه دارد».
بله باید به جامعه جهانی گفت رئیسی قاتل مردم ایران است و نه نماینده آنها.
وحالا رو در روی این آخوندهای وحشی حاکم به مردم ما، این مجاهدین سرموضع بودند که درس آزادیخواهی وایستادگی به هر قیمت را از برادرمسعود و درس فدای حداکثر برای مردم ایران و همچنین همه چیز برای مردم را از خواهر مریم آموخته اند
همانهایی که بعد از قیام ۵۷ در کوچه و خیابانهای تهران و سایر شهرستانها فقط بهخاطر فروش نشریه مجاهد توسط چماقداران رژیم خمینی سرشان شکافته میشد، چشمشان ازحدقه درمیآمد ولی باانضباط آهنین دست از افشاگری خمینی تحت عنوان دینفروشی برنداشتند.
سر موضع آنهایی هستند که در روز ۳۰خرداد در یک تظاهرات مسالمتآمیز با گلولههای پاسداران خمینی غرق در خون شدند، ولی حتی حاضر نشدند اسمشان را به لاجوردی بدهند، و تیرباران شدند
انهاییکه زیر ضربات صدها و چه بسا بیشتر از هزار ضربه کابل با مقاومتشان دژخیمانی مثل لاجوردی و همین ناصریان و همین حمید نوری و فکور و فاضل را بهزانو درآوردند
بیاد میآورم سیمین هژبر دانش آموز۱۷ساله را. دژخیم او را شکنجه میکرد و از ا و اطلاعات همرزمانش را میخواست ولی سیمین زیر آن همه کابل لب باز نمیکرد، تا اینکه دژخیم مستاصل به سیمین گفت: منافق اقلا یک کلمه بگو نمیدانم وسیمین فریاد میزد میدانم ولی نمیگویم. این نمونه یک زن مجاهد است که راه و رسم او راه و رسم همه ماست.
سودابه بقایی، دانش آموز ۱۶ساله که وقتی بازجو در منطق کثیف خودش، برای فریب او یک شاخه گل به سمتش دراز کرد، سودابه گفت بین من و تو فقط گلوله حاکم است و بعد همراه همرزمش الهه محبت در آبان ۶۰تیرباران شدند
سیمین و الهه و سودابه و عطیه و لیلا و هاجر و خیلیهای دیگر الگوهای مقاومت در زندان برای بقیه شدند.
خمینی خوب میدانست که مسعود رجوی و مجاهدینش آنتیتز او هستند و طلسم اسلامپناهی دروغین او را در هم میشکنند، به همین خاطر قبل از ۳۰خرداد درصدد ریشهکنی مجاهدین بود.
قتلعام مجاهدین از روز ۳۰خرداد شروع شد. نسل کشی بهمعنای واقعی کلمه بود.
سال ۶۰ما در بند۲۴۰ هرشب یا شب در میان صدای اعدام شدن ۱۰۰ - ۲۰۰نفر حتی بیشتر از همرزمانمان را میشنیدیم آنها تا آخرین لحظه شعارهای مرگ بر خمینی، درود بر رجویشان قطع نمیشد و فقط با تیرخلاص ها بود که این صداها خاموش میشد.
این صحنه رویارویی مقاومت با رژیم ضدبشری هر لحظه در زندان ادامه داشت یک روز در قفسهای قزلحصار، یک روز در اتاقهای گاز و تاریک خانههای گوهردشت، یک روز درخانههای امن کرج و تهران و در او ج در راهروهای مرگ در گوهردشت و اوین و سایر زندانها.
صورت مسأله یک چیز بود سرموضع بودن یا تسلیم شدن. جنایتکاران این رژیم تسلیم را میخواستند ولی نسل مسعود رجوی در تاریخ ایران درس پایداری و تسلیمناپذیری را به ثبت دادند
این قهرمانان سرموضع برای جانفشانی سر از پا نمیشناختند، طوری که به گواهی زندانیان از بندرستهمان از بازماندگان قتلعام ۶۷، دژخیم لشگری و دژخیم ناصریان که اینروزها خیلی هم اسمشان در دادگاه سوئد شنیده میشود در راهروی مرگ میگفتند اینها دیگر چه کسانی هستند که برای مردن هم از همدیگر سبقت میگیرند،
آخوند نیری در هیات مرگ به حمید خضری یکی از آن قهرمانها گفت: «برادرت اصغر رو اعدام کردیم. برادر بزرگت هم که سال۶۰ اعدام شد. حالا تو برو انزجارنامه بنویس تا برای مادرت بمونی». حمید غرید و گفت: هر کس راه و آرمان خودش را داره. من هوادار سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران هستم و سربدار شد.
یوسف عمادزاده یکی دیگر از سربداران ۶۷ تا در اتاق هیأت مرگ نشست، خطاب به نیری گفت: «میپرسی اتهامم چیه؟ اتهامم مجاهد است و به آن هم افتخار میکنم. اگر میخواهید ما را اعدام کنید، با افتخار آن را قبول میکنم. همانطور که حنیف کبیر گفته، این خونهای ما شرط آزادی مردم است. ما هم از اول برای همین هدف قدم در این راه گذاشتیم».
اصغر غلامی یکی دیگر از این قهرمانان بعد از برگشت از نزد هیات مرگ به بچهها گفت: نیری از من پرسید اتهامت چیست؟ گفتم: فدایی! با تعجب نگاهی کرد و گفت: اتهام تو که این نیست. گفتم: آره، درست ننوشتید. بنویسید: فدایی مسعود و مریم».
یکی دیگه از این قهرمانها مریم بهمن آبادی نوشت: پروردگارا بر قله پاک ایمان پر میکشیم از رودخانه نیکیها جرعهای مینوشیم و زیباترین میلادها را با خود تکرار میکنیم.
ناهید تحصیلی یکی دیگر از این قهرمانان سرموضع سربدار نوشت؛ بهار ریشه در خاک دارد نفس ستاره با نفس صبح در پیوند است. جشن بهاران نزدیک است. آنجا نام مرا در زمین نجویید نام مرا در زمان بجویید. بله اسم ناهیدها و مریمها رسم شان در تاریخ مقاومت ایران جاوادانه می درخشد.
پروین حائری از دانشجویان تهران با هر کابلی که دژخیم به او میزد فقط فریاد میزد یا حسین، آخر سر این شکنجهگر بود که خسته شد وقتی پروین به سلول برگشت با مورس به هم سلولیهای کناری گفت تمام این کابلهایی که خوردم با یاد امام حسین و با عشق راه او برایم هیچ بود.
جعفر هاشمی از مشهد که جزو اولین مجاهدانی بود که در گوهردشت سربهدار شد وقتی او را در تونلی از پاسداران انداخته بودند و از هر طرف با کابل و چماق و میله آهنی بر سر و روی و بدن او میکوبیدند، میگفتند حالا بگو کی هستی؟ جعفرفریاد میزد، من سرباز مسعود رجوی هستم، من فدایی مسعود رجوی هستم.
بله از این نمونهها بسیار زیاد است. جنبش دادخواهی با صف بیانتهای شهیدانش یک پدیده خلقالساعه نیست
سالیان، مقاومت ایران در شرایط اختناق مطلق، اسناد شکنجههای وحشیانه در زندانهای رژیم و اسامی اعدام شدهها را در اختیار مجامع بینالمللی قرارداد.
از شهریور ۶۷ مجامع بینالمللی با هزاران نامه و بیانیه و دهها کنفرانس مطبوعاتی و آکسیونهای مقاومت ایران برای دادخواهی آشنا هستند
این مقاومت ایران بود که دیماه ۶۷ لیست بیش از هزار زندانی قتلعام شده را به آقای گالیندوپل گزارشگر ویژه حقوقبشر در ایران داد.
آخر، دادخواهی برای ما مترادف است با پایداری و ایستادن بر سر موضع. جزیی از مقاومت تمامعیار ما برای سرنگونی و آزادی است
به همین خاطر هر گونه کوچک جلوه دادن ابعاد این قتلعام و آمار قهرمانان شهیدان سربدار، همچنین هویتزدایی از آنان، در خدمت خامنهای و رئیسی جلاداست.
هویتزدایی از مجاهدان قتلعام شده، خیانت به آن قهرمانان است که بهخاطر وفاداری به مواضع شان که همان آزادی مردم ایران بود سربهدار شدند. همان راه و رسمی که امروز هم ما بر سر آن استواریم.
این مقاومت یکروز زهر آتشبس را بهحلقوم خمینی لعنت شده ریخت. یک روز خامنهای را سر برنامه اتمیش بهدام انداخت، و حالا زهر حقوقبشر را به حلقوم همین خامنهای خواهد ریخت.
بله حالا خون سر موضعیهای ۵۶سال گذشته مجاهدین، و جانفشانیهای غیرقابل تصور رهبری این مقاومت، خودش را در گستردگی کانونهای شورشی در سراسر ایران بارز کرده، کانونهای شورشی پاسخ جنگ صد برابر و شورشگری حداکثر، بوده، هست و خواهد بود. تا سرنگونی این رژیم منحوس ادامه خواهد داشت- درود بر شما.
همزمان با پخش سخنرانی ابراهیم رئیسی جلاد قتلعام۶۷ در مجمع عمومی بهعنوان رئیسجمهور رژیم یک اجلاس بینالمللی در استکهلم برگزار شد.
شرکت کنندگان در این اجلاس به محاکمهٔ بینالمللی خامنهای، رئیسی و اژهای به جرم نسلکشی و جنایت علیه بشریت فراخوان دادند.
در اجلاس شاهدان قتلعام ۶۷ در استکهلم زندانیان سیاسی از بند رسته از جمله شماری از شاهدان قتلعام زندانیان سیاسی گوشههایی از جنایتهای دژخیمان و مقاومتهای قهرمانانه مجاهدان سربهدار را بازگو کردند.
غزاله رنجی
هموطنان همرزمان خواهران و برادران عزیز، سلام،
به همه شما خوشآمد میگویم جلسه ما کنفرانس بینالمللی شاهدان قتلعام ۱۳۶۷ در ایران هست شاهدان قتلعام سی هزار قهرمانی که برای آرمان آزادی مردم ایران سربدارشدند ولی به خمینی و رژیم منحوس او نه گفتند، بسیاری از شاهدینی که یاران مجاهدشان بیش از ۹۰درصد قربانیان قتلعام را تشکیل میدادند و از کشورهای مختلف اروپا به استکهلم آمدهاند، ابراهیم رئیسی را در هیأت مرگ در زندان اوین و زندان گوهردشت از نزدیک دیدهاند
امروز یکروز ننگین برای بشریت معاصر است که چنین جنایتکاری در مجمع عمومی ملل متحد سخنرانی میکند. قتلعام ۱۹۸۸ مصداق عینی نسلکشی و جنایت علیه بشریت است اما بهرغم گذشت ۳۳سال ما به اینجا آمدهایم تا اعلام کنیم سکوت و بیعملی کافی است. عدم حسابرسی از آمران قتلعام که در رأس حکومت ایران هستند کافی است این تشویق به ادامه جنایت است.
ما به اینجا آمدهایم که بهیک تحقیقات مستقل بینالمللی سازمان ملل و حسابرسی بینالمللی و محاکمه آمران این قتلعام مشخصاً ابراهیم رئیسی و علی خامنهای فراخوان بدهیم، ما نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم
اکنون به صحبتهای خواهر مجاهد خانم مهری حاجینژاد از اشرف۳ گوش میکنیم
مهری حاجی نژاد
دوستان گرامی!خواهران و برادران! سلام و درود به شما
من امروز از طرف خواهران و برادرانم، هزار زندانی سیاسی سابق در اشرف۳ با شما صحبت میکنم.
بسیاری از آنها شاهدان مستقیم اعدامهای دهه۶۰ بودند همچنین شاهد قتلعام ۶۷.
من که خودم نزدیک به ۵سال زندان این رژیم بودم بالشخصه شاهد خیلی از جنایتهای این رژیم بودم
اما امروز نمیخواهم راجع به خودم صحبت کنم امروز میخواهم راجع به نسل سرموضع بگویم
نسلی که رئیسی جنایتکار یکی از عاملان قتلعام آنها در ۶۷ هست.
ما امروز میگوییم تنظیم رابطه با رئیسی جنایتکار برای جامعه بینالمللی یک آزمایش تاریخی است
جامعه جهانی نباید به رئیسی جنایتکار که بهخاطر نسلکشی در دادگاه بینالمللی باید محاکمه بشود اجازه سخنرانی و حضور بدهد
رئیسی کسی است که بالاترین نقش را در کشتار ۳۰هزار زندانی، زندانی سیای در سال۶۷ به فتوای خمینی داشت. اوبالاترین مقام قضاییه رژیم، در کشتار شورشگران در قیام آبان ۹۸ هست.
برای اینکه ببینیم چرا میگوییم او بالاترین مقامها را داشته کافی است به مأموریتهایی که خمینی بعد از قتلعام ۶۷ به عهده این دژخیم گذاشته یک مراجعه کنیم. من فقط دو ماموریت از مأموریتهایی که خمینی به رئیسی داده را میخوانم.
در ۱۱ دی۶۷ خمینی ملعون به نیری و رئیسی نوشته است: به شما «مأموریت قضایی داده میشود تا نسبت به گزارشات شهرهای سمنان، سیرجان، اسلامآباد و دورود رسیدگی نموده، و فارغ از پیچ وخمهای اداری با دقت و سرعت آنچه حکم خداست در موارد مذکور اجرا نمایید»
البته منظور از حکم خدا یعنی همان حکم خمینی
در حکم دیگری در اول بهمن ۶۷به شورای عالی قضایی خمینی نوشت: کلیه پروندههایی که تاکنون در آن شورا با کمال تعجب راکد مانده، و اجرای حکم خدا تأخیر افتاده در اختیار آقایان نیری و رئیسی قرار دهید تا هر چه زودتر حکم خدا را اجرا نمایند، درنگ جایز نیست.
رئیسی خودش هم در ۶دی ۸۸گفت: «هرکس به هر نحوی و تحت هر شرایطی به سازمان منافقین کمک کند، عنوان محاربه دارد».
بله باید به جامعه جهانی گفت رئیسی قاتل مردم ایران است و نه نماینده آنها.
وحالا رو در روی این آخوندهای وحشی حاکم به مردم ما، این مجاهدین سرموضع بودند که درس آزادیخواهی وایستادگی به هر قیمت را از برادرمسعود و درس فدای حداکثر برای مردم ایران و همچنین همه چیز برای مردم را از خواهر مریم آموخته اند
همانهایی که بعد از قیام ۵۷ در کوچه و خیابانهای تهران و سایر شهرستانها فقط بهخاطر فروش نشریه مجاهد توسط چماقداران رژیم خمینی سرشان شکافته میشد، چشمشان ازحدقه درمیآمد ولی باانضباط آهنین دست از افشاگری خمینی تحت عنوان دینفروشی برنداشتند.
سر موضع آنهایی هستند که در روز ۳۰خرداد در یک تظاهرات مسالمتآمیز با گلولههای پاسداران خمینی غرق در خون شدند، ولی حتی حاضر نشدند اسمشان را به لاجوردی بدهند، و تیرباران شدند
انهاییکه زیر ضربات صدها و چه بسا بیشتر از هزار ضربه کابل با مقاومتشان دژخیمانی مثل لاجوردی و همین ناصریان و همین حمید نوری و فکور و فاضل را بهزانو درآوردند
بیاد میآورم سیمین هژبر دانش آموز۱۷ساله را. دژخیم او را شکنجه میکرد و از ا و اطلاعات همرزمانش را میخواست ولی سیمین زیر آن همه کابل لب باز نمیکرد، تا اینکه دژخیم مستاصل به سیمین گفت: منافق اقلا یک کلمه بگو نمیدانم وسیمین فریاد میزد میدانم ولی نمیگویم. این نمونه یک زن مجاهد است که راه و رسم او راه و رسم همه ماست.
سودابه بقایی، دانش آموز ۱۶ساله که وقتی بازجو در منطق کثیف خودش، برای فریب او یک شاخه گل به سمتش دراز کرد، سودابه گفت بین من و تو فقط گلوله حاکم است و بعد همراه همرزمش الهه محبت در آبان ۶۰تیرباران شدند
سیمین و الهه و سودابه و عطیه و لیلا و هاجر و خیلیهای دیگر الگوهای مقاومت در زندان برای بقیه شدند.
خمینی خوب میدانست که مسعود رجوی و مجاهدینش آنتیتز او هستند و طلسم اسلامپناهی دروغین او را در هم میشکنند، به همین خاطر قبل از ۳۰خرداد درصدد ریشهکنی مجاهدین بود.
قتلعام مجاهدین از روز ۳۰خرداد شروع شد. نسل کشی بهمعنای واقعی کلمه بود.
سال ۶۰ما در بند۲۴۰ هرشب یا شب در میان صدای اعدام شدن ۱۰۰ - ۲۰۰نفر حتی بیشتر از همرزمانمان را میشنیدیم آنها تا آخرین لحظه شعارهای مرگ بر خمینی، درود بر رجویشان قطع نمیشد و فقط با تیرخلاص ها بود که این صداها خاموش میشد.
این صحنه رویارویی مقاومت با رژیم ضدبشری هر لحظه در زندان ادامه داشت یک روز در قفسهای قزلحصار، یک روز در اتاقهای گاز و تاریک خانههای گوهردشت، یک روز درخانههای امن کرج و تهران و در او ج در راهروهای مرگ در گوهردشت و اوین و سایر زندانها.
صورت مسأله یک چیز بود سرموضع بودن یا تسلیم شدن. جنایتکاران این رژیم تسلیم را میخواستند ولی نسل مسعود رجوی در تاریخ ایران درس پایداری و تسلیمناپذیری را به ثبت دادند
این قهرمانان سرموضع برای جانفشانی سر از پا نمیشناختند، طوری که به گواهی زندانیان از بندرستهمان از بازماندگان قتلعام ۶۷، دژخیم لشگری و دژخیم ناصریان که اینروزها خیلی هم اسمشان در دادگاه سوئد شنیده میشود در راهروی مرگ میگفتند اینها دیگر چه کسانی هستند که برای مردن هم از همدیگر سبقت میگیرند،
آخوند نیری در هیات مرگ به حمید خضری یکی از آن قهرمانها گفت: «برادرت اصغر رو اعدام کردیم. برادر بزرگت هم که سال۶۰ اعدام شد. حالا تو برو انزجارنامه بنویس تا برای مادرت بمونی». حمید غرید و گفت: هر کس راه و آرمان خودش را داره. من هوادار سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران هستم و سربدار شد.
یوسف عمادزاده یکی دیگر از سربداران ۶۷ تا در اتاق هیأت مرگ نشست، خطاب به نیری گفت: «میپرسی اتهامم چیه؟ اتهامم مجاهد است و به آن هم افتخار میکنم. اگر میخواهید ما را اعدام کنید، با افتخار آن را قبول میکنم. همانطور که حنیف کبیر گفته، این خونهای ما شرط آزادی مردم است. ما هم از اول برای همین هدف قدم در این راه گذاشتیم».
اصغر غلامی یکی دیگر از این قهرمانان بعد از برگشت از نزد هیات مرگ به بچهها گفت: نیری از من پرسید اتهامت چیست؟ گفتم: فدایی! با تعجب نگاهی کرد و گفت: اتهام تو که این نیست. گفتم: آره، درست ننوشتید. بنویسید: فدایی مسعود و مریم».
یکی دیگه از این قهرمانها مریم بهمن آبادی نوشت: پروردگارا بر قله پاک ایمان پر میکشیم از رودخانه نیکیها جرعهای مینوشیم و زیباترین میلادها را با خود تکرار میکنیم.
ناهید تحصیلی یکی دیگر از این قهرمانان سرموضع سربدار نوشت؛ بهار ریشه در خاک دارد نفس ستاره با نفس صبح در پیوند است. جشن بهاران نزدیک است. آنجا نام مرا در زمین نجویید نام مرا در زمان بجویید. بله اسم ناهیدها و مریمها رسم شان در تاریخ مقاومت ایران جاوادانه می درخشد.
پروین حائری از دانشجویان تهران با هر کابلی که دژخیم به او میزد فقط فریاد میزد یا حسین، آخر سر این شکنجهگر بود که خسته شد وقتی پروین به سلول برگشت با مورس به هم سلولیهای کناری گفت تمام این کابلهایی که خوردم با یاد امام حسین و با عشق راه او برایم هیچ بود.
جعفر هاشمی از مشهد که جزو اولین مجاهدانی بود که در گوهردشت سربهدار شد وقتی او را در تونلی از پاسداران انداخته بودند و از هر طرف با کابل و چماق و میله آهنی بر سر و روی و بدن او میکوبیدند، میگفتند حالا بگو کی هستی؟ جعفرفریاد میزد، من سرباز مسعود رجوی هستم، من فدایی مسعود رجوی هستم.
بله از این نمونهها بسیار زیاد است. جنبش دادخواهی با صف بیانتهای شهیدانش یک پدیده خلقالساعه نیست
سالیان، مقاومت ایران در شرایط اختناق مطلق، اسناد شکنجههای وحشیانه در زندانهای رژیم و اسامی اعدام شدهها را در اختیار مجامع بینالمللی قرارداد.
از شهریور ۶۷ مجامع بینالمللی با هزاران نامه و بیانیه و دهها کنفرانس مطبوعاتی و آکسیونهای مقاومت ایران برای دادخواهی آشنا هستند
این مقاومت ایران بود که دیماه ۶۷ لیست بیش از هزار زندانی قتلعام شده را به آقای گالیندوپل گزارشگر ویژه حقوقبشر در ایران داد.
آخر، دادخواهی برای ما مترادف است با پایداری و ایستادن بر سر موضع. جزیی از مقاومت تمامعیار ما برای سرنگونی و آزادی است
به همین خاطر هر گونه کوچک جلوه دادن ابعاد این قتلعام و آمار قهرمانان شهیدان سربدار، همچنین هویتزدایی از آنان، در خدمت خامنهای و رئیسی جلاداست.
هویتزدایی از مجاهدان قتلعام شده، خیانت به آن قهرمانان است که بهخاطر وفاداری به مواضع شان که همان آزادی مردم ایران بود سربهدار شدند. همان راه و رسمی که امروز هم ما بر سر آن استواریم.
این مقاومت یکروز زهر آتشبس را بهحلقوم خمینی لعنت شده ریخت. یک روز خامنهای را سر برنامه اتمیش بهدام انداخت، و حالا زهر حقوقبشر را به حلقوم همین خامنهای خواهد ریخت.
بله حالا خون سر موضعیهای ۵۶سال گذشته مجاهدین، و جانفشانیهای غیرقابل تصور رهبری این مقاومت، خودش را در گستردگی کانونهای شورشی در سراسر ایران بارز کرده، کانونهای شورشی پاسخ جنگ صد برابر و شورشگری حداکثر، بوده، هست و خواهد بود. تا سرنگونی این رژیم منحوس ادامه خواهد داشت- درود بر شما.
0 نظرات:
ارسال یک نظر