غلامحسین فیضآبادی سال۱۳۳۹ در اراک متولد شد. او پس از گذراندن تحصیلات متوسطه وارد دانشگاه شد. او یکی از قهرمانان سربهداری است که در سال۶۷ در زندان گوهردشت کرج به دست دژخیم حمید نوری به جوخه اعدام سپرده شد.
یکی از همبندیان غلامحسین فیضآبادی درباره او مینویسد:
« حسین مدتها در انفرادی بود. او را برای اعدام به سلول ما آوردند. ریشش درآمده و حسابی بلند شده بود. فکر میکرد میخواهند او را به بند عمومی برگردانند. به او گفتیم فردا میخواهند اعدامت کنند. خندید و گفت: «یک فکری باید برای ریشم بکنم. اگر اعدام شوم با این ریش توی آن دنیا چه جوابی بدهم؟».
بچهها سربه سرش میگذاشتند: « تا بخواهی ثابت کنی آخوند نبودهیی میبرندت قعر جهنم». حسین با اصرار از ما میخواست با ناخنگیر ریشش را بزنیم. این کار را کردیم. نگذاشت سبیلش را بزنیم. گفت میخواهد مثل موسی سبیل داشته باشد.
صبح ناصریان وقتی قیافه حسین را دید از شدت تعجب و عصبانیت فریاد کشید و او را برد.
یکی از همبندیان غلامحسین فیضآبادی درباره او مینویسد:
« حسین مدتها در انفرادی بود. او را برای اعدام به سلول ما آوردند. ریشش درآمده و حسابی بلند شده بود. فکر میکرد میخواهند او را به بند عمومی برگردانند. به او گفتیم فردا میخواهند اعدامت کنند. خندید و گفت: «یک فکری باید برای ریشم بکنم. اگر اعدام شوم با این ریش توی آن دنیا چه جوابی بدهم؟».
بچهها سربه سرش میگذاشتند: « تا بخواهی ثابت کنی آخوند نبودهیی میبرندت قعر جهنم». حسین با اصرار از ما میخواست با ناخنگیر ریشش را بزنیم. این کار را کردیم. نگذاشت سبیلش را بزنیم. گفت میخواهد مثل موسی سبیل داشته باشد.
صبح ناصریان وقتی قیافه حسین را دید از شدت تعجب و عصبانیت فریاد کشید و او را برد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر