محل تولد: تهران
سن: ۲۹
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: کرج
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
خاطراتی از کتاب رمز ماندگاری
یک شب متوجه شدیم ۵نفر را برای مصاحبه آورده اند. ابراهیم چوبدار یکی از آنها بود. او را از بند ما برده بودند. مصاحبه که شروع شد، آنها اصلا نمی دانستند کجا هستند.
نمی دانستند این جماعت زیادی که جلویشان نشسته چه کسانی هستند. آنها را از انفرادی گوهردشت چشم بسته سوار ماشین کردند و مستقیم به محل مصاحبه ها آوردند.نوبت ابراهیم که شد، حاجی به او گفت: «حرف بزن. بگو تو این مدت به چی رسیدی؟ بگو آدم شدی یا نه؟».
ابراهیم گفت: «من حرفی ندارم. برای چی توهین می کنی؟ من از اولش هم آدم بودم. این تواب های شمان که به ما گیر دادند».
هنوز حرف ابراهیم تمام نشده بود که «دستگاه وقاحت و جنایت» حاج داوود روشن شد بلند بلند شعار می دادند و ول کن نبودند. بالاخره خود حاج داوود ساکت شان کرد. و خودش با فحاشی و بد و بیراه شروع کردم. ابراهیم را دوباره برگرداندند به گوهردشت.
0 نظرات:
ارسال یک نظر