محل تولد: تهران
شغل: شغل آزاد
سن: ۳۰
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
خاطراتی از کتاب رمز ماندگاری
فشارها روز به روز بیشتر می شد. تنبیهات سخت تری اعمال می کردند. مجتبی موسوی را به خاطر نقاشی دو کبوتر در حال پرواز روی یک برگ کاغذ، حسن فخاریان را بخاطر پوشیدن کاپشن فرد دیگری، اکبر امجدی را به خاطر گفتن چیزی که همه خندیدند، محسن شیری و قنبر نعمتی را به خاطر زدن با سلول های دیگر زیرهشت بردند و بعد از کتک مفصل، ۳روز سرپا نگه داشتند. آن ها را که به بند برگرداندند، پاهایشان بدجوری متورم بود و بعضی ها هم مثل اکبر امجدی هذیان می گفتند.
مصطفی ایگه ای در سلول ۱۶بود. او از چهره های مقاوم و پرصلابت جمع ما بود. عباس یوسفی و علی مصلحی بریده که شب توی راهرو بند قدم می زدند و نگهبانی می دادند، گزارش کرده بودند که مصطفی شبها دیر می خوابد و از تخت سوم با سلولهای مقابل رابطه می زند.
محمد خاموشی آمد جلوی سلول ۱۶ و به مصطفی گفت: «بیا بیرون!». همین که به زیر هشت رسید، ۱۰-۱۲بریده ریختند روی سرش و با مشت و چوب و شلنگ زدند. مصطفی سخت مقابل شان ایستاد و مقاومت می کرد و گارد گرفت. بدنی ورزیده و قوی داشت. دست آخر محمد خاموشی با پاسدارش وارد شد و او را به زیرهشت واحد برد.
دو شب بعد نادر طهان مزدور، جلوی سلول ما ایستاد و رو به همه و خطاب به من با لحن مسخره ای گفت:«دیشب رفیقت مصطفی تا صبح بندری می رقصید. برات سلام رسوند. نمی خواهی بری پیشش؟».
آن موقع منظورش را درست نفهمید. حرفهایش را پای لودگی و لمپنیسم او گذاشتم. اما چندی بعد متوجه شدیم در آن شبهای سرد، مصطفی را در حالی که فقط یک زیرپوش به تن داشت، به درختی بسته و شلنگ آب سرد را گرفته اند رویش و با کابل و کمربند چرمی به جانش افتاده اند. تا صبح هم در چند نوبت همین شکنجه را تکرار کرده اند.
0 نظرات:
ارسال یک نظر