محل تولد: تهران
سن: ۲۶
تحصیلات: دبیرستان
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
خاطراتی از کتاب رمز ماندگاری:
عبدالرضا بوئینی را برای تجدید بازجویی به اوین بردند. حدود یک ماه بعد برگشت. برادری به اسم علیرضا داشت که با هم دستگیر شده بودند. با عبدالرضا هم سلول بودیم. از او پرسیدم: «جریان چه بود؟». گفت: «هیچ چی. این جیره ما شده که هر چند وقت یک بار به هر بهانه ای می برند و می زنند». متوجه شدم در پوشیدن کفش مشکل دارد. علت را پرسیدم گفت «این بار حسابی منو پختن».
تمایلی به گفتن آن چه سرش آورده بودند نداشت. می توانستیم حدس بزنیم در این مدت چه بلاهایی سرش آمده است. او ضرب و شتم های معمول را اصلا به حساب نمی آورد که بخواهد به آنها اشاره ای بکند. وقتی می گفت «منو حسابی پختن»، معنی حرفش را می فهمیدیم.
عبدالرضا و علیرضا بوئینی از فعالان بخش دانش آموزی بودند. غرب تهران فعالیت داشتند. چندی پیش که بین مان صحبت از پرواز مسعود رجوی و بنی صدر به پاریس شد، مختصری از آن عملیات بزرگ را برایم تعریف کرد. خیلی جالب و هیجان انگیز بود. می گفت: «اون روز ما که از چیزی خبر نداشتیم. اما ماموریت داشتیم توی خیابان های فرعی خیابان آزادی با یه ماشین منتظر بمونیم. وقتی خبر می رسید، باید با ماشین می رفتیم و سر چهارراه تصادف ساختگی درست می کردیم. باید راه رو بند می آوردیم تا نیروهای سپاه نتونن سریع به سمت آزادی برن. تیم های زیادی توی تمام خیابان های منتهی به آزادی و اطراف فرودگاه مستقر شده بودن».
0 نظرات:
ارسال یک نظر