۵۱ سال افتخار
۵۱ سال مقاومت و ایستادگی و حماسه
۵۱ سال ماندگاری و فدا برای رساندن آزادی به ایران و ایرانی
مجاهدین برای این نبرد، برای تداوم آن، و برای به پیروزی رساندن قطعی و یقینی آن،از بهترینها، از برترینها، از زیباترینها، از ذیقیمت ترینها و از دوست داشتنیترینها گذشتند
از ۳۰خرداد ۶۰ و میلیشیاهای سبکبال تا قتل عام ۶۷ و ۳۰هزار گل سرخ سربدار و تا کهکشان زهره در ۱۰ شهریور و ۵۲ ستاره آن و تا لیبرتی و قهرمانان شهید آن
چه شده است که این زنجیره ”نور و روشنایی“ قطع نشده و به اذن خدا میرود تا آینده تاریخ انسان را یک بار دیگر روشن کند. هزاره سوم میلادی تشنه نوری جدیدی است.
به سالیان گذشته و به تاریخ معاصر میهنمان برگردیم. به سالهای ۱۳۴۱ به بعد نگاهی میکنیم. در روزگاری که صدق و وفا پدیده نایابی بود، در زمانی که مایهگذاری تا انتها و پاکبازی، سخت غریب و دور از ذهن بود، در شرایطی که تجارت و انتظار بازده سریع، مشی رایج رجال ملی و سیاستبازان «پستوهای میدان بهارستان تا میدان مخبرالدوله» بود، آری در آن ایام، قلبی در سینهای بهگونهیی دیگر میتپید، اندیشهای در سری، شوری دیگر داشت، گامهای استوار مردی سینه حوادث را جانانه میشکافت و ایمانی عمیق، مرز زمان را در مینوردید و میرفت تا در فلک یک سرزمین بهنام ایران و در عرصه و عرشه اندیشه ناب ”یکتاپرستی“ طرحی نوین پی افکند. آن قلب و آن اندیشه، نامش محمد حنیفنژاد بود. بین خود و خدایش پیمان داشت که به هر قیمت و تا هر کجا، بپردازد و فقط پروای او را داشته باشد. آری او اینگونه آغاز و اینچنین دستگاه خود را ساز کرد.
بدینسان بود که ”مجاهد“ متولد شد و ”مجاهدین“ بنیانگذاری شدند، پاک و پاکیزه و صاف و صافی، مایهگذار و پرداخت کننده در مسیر تکامل یعنی همان راه خدا و راه خلق. و چنین بود که بر سرلوحه خود نوشتند: «فدا و صداقت»، و برای تحقق آن هر چه در توان داشتند در طبق اخلاص گذاشتند.
مجاهدین برای این نبرد، برای تداوم آن، و برای به پیروزی رساندن قطعی و یقینی آن، هر روز و هر لحظه آمادهتر میشدند -و البته باز هم میشوند- یعنی هر چه که چاه باطل خمینی عمیقتر میشد، قله حق و حقیقت در مجاهدین رفیع تر میشد و صعود میکرد. در این مسیر قیمت دادن از بهترینها، از برترینها، از زیباترینها، از ذیقیمت ترینها و از دوست داشتنیترینها سنت مجاهدین شد. مناسک عروج مجاهدین اینچنین برگزار میشد، فدای هزاران اشرف رجوی، موسی خیابانی، منیره رجوی، محمد ضابطی، کاظم رجوی، فاطمه مصباح و... .. قافلهای از عاشق ترینها، سرشارترینها، بینام و نشانترینها، پرآوازهترینها، صبورترینها، پرشتابترینها، رهاترینها و... ...
اینچنین بود که قافله ”برترین ها“، در بالابلندترین شاخسار تکاملی خودش به بار نشست و این بار خدا چشم روشنی مخفی نگاه داشتهای را به پاداش همه صداقتها و فداها، عیان کرد که چشمها همچنان در او خیره ماندهاند. حتی چشمهای خود مجاهدین. نه ظرفیت رویت تمامیت حقیقت او را دارند و نه توان چشم برداشتن از او. خدا ”مریم رجوی“ را هدیه کرد. کسی که غبار و شعاعی از نور زنان یکتاپرست تاریخ بر او نشسته و تابیده است و بقول مسعود در مقام کنیزی فاطمه زهرا سر بر آستان او میساید. راستی اگر او هدیه و چشم روشنی خدا به نسل ما نیست پس چیست؟ زنجیره نور و روشنایی هرگز انفصال نداشته است. خدا هرگز خلف وعده نکرده است.
از تک تک مجاهدین و اشرفنشانان بپرسید، همین را میگویند. حال که دیگر خیلی غیرمجاهدها هم همین را میگویند. با صدای بلند هم میگویند و از اینکه چنین حقیقتی را شناختهاند اعلام افتخار هم میکنند و برای خود در آینده تاریخ به همین دلیل نقش و تأثیر رقم میزنند. این ”خیلی“ لشکری از زنان و مردان، از برترین شخصیتهای سیاسی، نظامی، امنیتی، هنری، فرهنگی و علمی و... هستند که هر کدام بهطور علنی راجع به ”مریم“ سخن گفتهاند آنها خیلی خوب قیمت حرف زدنشان را میدانند و بعضا نیز مجبور شدهاند که این قیمت را بپردازند، اما همچنان میتازند. او اینک خورشید مجاهدین شده است. به حقیقت به او ”مهر تابان“ میگویند. مجاهدین در امتداد او گام برمیدارند. در مسیری که همین پرتو چشمانداز آن را روشن کرده است، بیتردید سرنگونی رژیم ملاها را محقق میکنند. یعنی که او الماس شکافندهای است تا پیروزی.
سزاوار آن است که برای تصویر خلوص ”بنیان“ های سازمان مجاهدین و بنیانگذار آن از تکتک ”چشم روشنی“های خدا در این ۵۱ سال یاد کنیم و هر کدام را مشروحا مورد بررسی قرار بدهیم. مثلاً از عزیمت و از پرواز تاریخساز مسعود، از اسطوره اشرف و... . ولی این نیاز به نوشتن چند کتاب دارد و نیاز به نویسندههای بسیار زیاد. باشد تا روزی نوبت آن فرا برسد.
امسال پنجاه و یکمین سال بنیانگذاری سازمان را پشت سر میگذاریم. نیم قرن مبارزه بیوقفه که خود داستانی است. به قول برادر مسعود: «شیر آهن کوهمرد، برجستهترین رجل انقلابی تاریخ معاصر ایران، مربی و مرشد همه مجاهدان، کجاست که شکوفایی بذری را که کاشته و بالندگی کشت و زرعی را که پی افکنده ببیند و غرق شگفتی شود»
در جواب با بلندترین صدا باید گفت: محمد آقا همین جاست. او نور دیدهها و روشنایی بخش بینشها و بصیرتهای همه ما مجاهدین است. در مسیر تحقق آرمانهای او تا قله پیروزی و سرنگونی قطعی رژیم ضدبشری بیوقفه میتازیم. فلا تعلم نفس مّا أخفی لهم مّن قرّة أعینٍ جزاء بما کانوا یعملون.
گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند
وین عالم بیاصل را چون ذرهها برهم زند
بشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکان
شوری درافتد در جهان، وین سور بر ماتم زند
حق آتشی افروخته تا هر چه ناحق سوخته
آتش بسوزد قلب را بر قلب آن عالم زند
۵۱ سال مقاومت و ایستادگی و حماسه
۵۱ سال ماندگاری و فدا برای رساندن آزادی به ایران و ایرانی
مجاهدین برای این نبرد، برای تداوم آن، و برای به پیروزی رساندن قطعی و یقینی آن،از بهترینها، از برترینها، از زیباترینها، از ذیقیمت ترینها و از دوست داشتنیترینها گذشتند
از ۳۰خرداد ۶۰ و میلیشیاهای سبکبال تا قتل عام ۶۷ و ۳۰هزار گل سرخ سربدار و تا کهکشان زهره در ۱۰ شهریور و ۵۲ ستاره آن و تا لیبرتی و قهرمانان شهید آن
چه شده است که این زنجیره ”نور و روشنایی“ قطع نشده و به اذن خدا میرود تا آینده تاریخ انسان را یک بار دیگر روشن کند. هزاره سوم میلادی تشنه نوری جدیدی است.
به سالیان گذشته و به تاریخ معاصر میهنمان برگردیم. به سالهای ۱۳۴۱ به بعد نگاهی میکنیم. در روزگاری که صدق و وفا پدیده نایابی بود، در زمانی که مایهگذاری تا انتها و پاکبازی، سخت غریب و دور از ذهن بود، در شرایطی که تجارت و انتظار بازده سریع، مشی رایج رجال ملی و سیاستبازان «پستوهای میدان بهارستان تا میدان مخبرالدوله» بود، آری در آن ایام، قلبی در سینهای بهگونهیی دیگر میتپید، اندیشهای در سری، شوری دیگر داشت، گامهای استوار مردی سینه حوادث را جانانه میشکافت و ایمانی عمیق، مرز زمان را در مینوردید و میرفت تا در فلک یک سرزمین بهنام ایران و در عرصه و عرشه اندیشه ناب ”یکتاپرستی“ طرحی نوین پی افکند. آن قلب و آن اندیشه، نامش محمد حنیفنژاد بود. بین خود و خدایش پیمان داشت که به هر قیمت و تا هر کجا، بپردازد و فقط پروای او را داشته باشد. آری او اینگونه آغاز و اینچنین دستگاه خود را ساز کرد.
بدینسان بود که ”مجاهد“ متولد شد و ”مجاهدین“ بنیانگذاری شدند، پاک و پاکیزه و صاف و صافی، مایهگذار و پرداخت کننده در مسیر تکامل یعنی همان راه خدا و راه خلق. و چنین بود که بر سرلوحه خود نوشتند: «فدا و صداقت»، و برای تحقق آن هر چه در توان داشتند در طبق اخلاص گذاشتند.
مجاهدین برای این نبرد، برای تداوم آن، و برای به پیروزی رساندن قطعی و یقینی آن، هر روز و هر لحظه آمادهتر میشدند -و البته باز هم میشوند- یعنی هر چه که چاه باطل خمینی عمیقتر میشد، قله حق و حقیقت در مجاهدین رفیع تر میشد و صعود میکرد. در این مسیر قیمت دادن از بهترینها، از برترینها، از زیباترینها، از ذیقیمت ترینها و از دوست داشتنیترینها سنت مجاهدین شد. مناسک عروج مجاهدین اینچنین برگزار میشد، فدای هزاران اشرف رجوی، موسی خیابانی، منیره رجوی، محمد ضابطی، کاظم رجوی، فاطمه مصباح و... .. قافلهای از عاشق ترینها، سرشارترینها، بینام و نشانترینها، پرآوازهترینها، صبورترینها، پرشتابترینها، رهاترینها و... ...
اینچنین بود که قافله ”برترین ها“، در بالابلندترین شاخسار تکاملی خودش به بار نشست و این بار خدا چشم روشنی مخفی نگاه داشتهای را به پاداش همه صداقتها و فداها، عیان کرد که چشمها همچنان در او خیره ماندهاند. حتی چشمهای خود مجاهدین. نه ظرفیت رویت تمامیت حقیقت او را دارند و نه توان چشم برداشتن از او. خدا ”مریم رجوی“ را هدیه کرد. کسی که غبار و شعاعی از نور زنان یکتاپرست تاریخ بر او نشسته و تابیده است و بقول مسعود در مقام کنیزی فاطمه زهرا سر بر آستان او میساید. راستی اگر او هدیه و چشم روشنی خدا به نسل ما نیست پس چیست؟ زنجیره نور و روشنایی هرگز انفصال نداشته است. خدا هرگز خلف وعده نکرده است.
از تک تک مجاهدین و اشرفنشانان بپرسید، همین را میگویند. حال که دیگر خیلی غیرمجاهدها هم همین را میگویند. با صدای بلند هم میگویند و از اینکه چنین حقیقتی را شناختهاند اعلام افتخار هم میکنند و برای خود در آینده تاریخ به همین دلیل نقش و تأثیر رقم میزنند. این ”خیلی“ لشکری از زنان و مردان، از برترین شخصیتهای سیاسی، نظامی، امنیتی، هنری، فرهنگی و علمی و... هستند که هر کدام بهطور علنی راجع به ”مریم“ سخن گفتهاند آنها خیلی خوب قیمت حرف زدنشان را میدانند و بعضا نیز مجبور شدهاند که این قیمت را بپردازند، اما همچنان میتازند. او اینک خورشید مجاهدین شده است. به حقیقت به او ”مهر تابان“ میگویند. مجاهدین در امتداد او گام برمیدارند. در مسیری که همین پرتو چشمانداز آن را روشن کرده است، بیتردید سرنگونی رژیم ملاها را محقق میکنند. یعنی که او الماس شکافندهای است تا پیروزی.
سزاوار آن است که برای تصویر خلوص ”بنیان“ های سازمان مجاهدین و بنیانگذار آن از تکتک ”چشم روشنی“های خدا در این ۵۱ سال یاد کنیم و هر کدام را مشروحا مورد بررسی قرار بدهیم. مثلاً از عزیمت و از پرواز تاریخساز مسعود، از اسطوره اشرف و... . ولی این نیاز به نوشتن چند کتاب دارد و نیاز به نویسندههای بسیار زیاد. باشد تا روزی نوبت آن فرا برسد.
امسال پنجاه و یکمین سال بنیانگذاری سازمان را پشت سر میگذاریم. نیم قرن مبارزه بیوقفه که خود داستانی است. به قول برادر مسعود: «شیر آهن کوهمرد، برجستهترین رجل انقلابی تاریخ معاصر ایران، مربی و مرشد همه مجاهدان، کجاست که شکوفایی بذری را که کاشته و بالندگی کشت و زرعی را که پی افکنده ببیند و غرق شگفتی شود»
در جواب با بلندترین صدا باید گفت: محمد آقا همین جاست. او نور دیدهها و روشنایی بخش بینشها و بصیرتهای همه ما مجاهدین است. در مسیر تحقق آرمانهای او تا قله پیروزی و سرنگونی قطعی رژیم ضدبشری بیوقفه میتازیم. فلا تعلم نفس مّا أخفی لهم مّن قرّة أعینٍ جزاء بما کانوا یعملون.
گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند
وین عالم بیاصل را چون ذرهها برهم زند
بشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکان
شوری درافتد در جهان، وین سور بر ماتم زند
حق آتشی افروخته تا هر چه ناحق سوخته
آتش بسوزد قلب را بر قلب آن عالم زند
0 نظرات:
ارسال یک نظر