خاطرهای به یاد قهرمان سربهدار ابوالحسن عبدالهی
ابوالحسن عبداللهی را دوستانش با نام مجید میشناختند. او همراه برادرش دستگیر شده بود. مدتی با من هم سلول شد. آخوند نیری به مجید گفته بود برادرت را اعدام کردهایم و اگر تو هم مواضع او را داشته باشی اعدام میکنیم. ولی ما ترجیح میدهیم ترا نکشیم، تا نسل پدرت منقطع نشود (آنها تنها پسران خانوادهشان بودند) ولی مجید زیربار نمیرفت. چندینبار در فواصل گوناگون او را به دادگاه بردند و خواستند سازمان را محکوم کند. ولی او قبول نکرد. ۲۳یا ۲۴مرداد، مجید را بردند و دیگر او را ندیدم.
او مرتباً این شعر حافظ را زمزمه میکرد:
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
مریم رجوی: شما نشان دادید که قهرمانان سربهدار، بهرغم گذشت نزدیک بهسه دهه از شهادتشان، همچنان خروش آزادی و انقلاب در آسمان ایراناند و نامهایشان، شرح مظلومیتشان و شکوه پایداری و تسلیمناپذیری آنها، رژیم ولایت فقیه را بهلرزه در میآورد و بهآزادی و رهایی ملت اسیر فرا میخواند.
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
مریم رجوی: شما نشان دادید که قهرمانان سربهدار، بهرغم گذشت نزدیک بهسه دهه از شهادتشان، همچنان خروش آزادی و انقلاب در آسمان ایراناند و نامهایشان، شرح مظلومیتشان و شکوه پایداری و تسلیمناپذیری آنها، رژیم ولایت فقیه را بهلرزه در میآورد و بهآزادی و رهایی ملت اسیر فرا میخواند.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
0 نظرات:
ارسال یک نظر