رضا ترشیزی متولد ۱۳۳۴ فارغالتحصیل رشته معماری از دانشگاه ملی بود. او نیز در دانشگاه عضو انجمن دانشجویان مسلمان بود.
بهتر است وصف دستگیری و اسارت او را از زبان مادرش بخوانیم:
قبل از اینکه از شهادت پسر دیگرم بهمن باخبر بشیم، رضا به من گفت که باید از خونهمون بریم من قبول کردم قرار بود بریم و یک آپارتمان اجاره کنیم. رضا اون روز با یه پیکان سفید اومد دنبالم.اما بهمحض سوار شدن پاسدارها ریختن و هر دومون رو دستگیر کردند. ما رو بردند اوین. دو روز تمام ما را جلوی همدیگه کتک میزدند توی بازجوییها فهمیدم که پسرم بهمن هم توی درگیری شهید شده. من رو چند روز بعد آزاد کردند، اما رضا رو زیر شکنجه بردند و بعد از ۷سال زندان او رو مرداد۶۷ اعدام کردند.
در جای دیگری برادر شهید چنین میگوید:
رضا از بهمن ۱۳۶۰ دستگیر شده و در زندان بود. پدر و مادرم به زندان اوین رفتند و خواستار ملاقات با او شدند. زندانبان به فهرستش نگاه کرد و گفت متأسفم اینجا رضا ترشیزی نداریم. فردا بیایید شاید اسمش پیدا شود. پدر و مادرم روز بعد به زندان رفتند خبری نبود. روز بعد و روز بعد باز هم هیچی، چهار ماه و نیم شکنجه میشدند چون میدانستند که رضا در زندان است و زندانبان نمیگذاشت که ملاقاتش کنند. بالاخره توانستند رضا را ملاقات کنند که رضا به آنها گفت او را به هفت سال زندان محکوم کردهاند.
بعد از هفت سال که محکومیت رضا بهپایان رسیده بود. پدرم سراغ محقق داماد رفت و از او خواست که آزادش کنند. آخوند محقق داماد گفت: آزادی رضا دست خودش است باید توبه کند تا آزاد شود. پدرم سراغ رضا رفت و پرسید چرا توبه نمیکنی که آزاد شوی. رضا گفت: «پدر جان، آزاد شدن از زندان خمینی تنها شرطش توبهاست اینها میگن باید ثابت کنی که توبهات واقعیه! یکی از راهها اینه که تیرخلاص توبه نکرده را بزنی؛ و من نمیتونم این کار رو بکنم.»
محقق داماد که از قاتلین و دست اندرکاران کشتار زندانیان سیاسی بود. پدرم دوباره بهمحقق داماد مراجعه کرد و گفت خواهش میکنم آزادش کنید حکم او بهپایان رسیده. محقق داماد گفت بگذار ببینم چکار میتوانم بکنم بهشما زنگ میزنم. چند روز بعد یک نفر بهپدرم زنگ زد و گفت بهزندان اوین مراجعه کنید.
پدر بیچارهام فکر میکرد که رضا آزاد شده. ولی بر خلاف انتظارش، بهاو کیسهای دادند و گفتند اینها وسایل رضا است. پدرم باورش نمیشد. گفت آیا پسرم را بعد از پایان دوران محکومیتش کشتید؟...
رضا هم در بهشت زهرا دفن شد. او در دوم شهریور ۱۳۶۷ در یازدهم ماه محرم اعدام شد. در ماه محرم! که کسی را نباید کشت.
پدرم بارها در بازرسی کل کشور و حتی در محلهای عمومی فریاد میزد:«خمینی از ضحاک ماردوش هم بدتره. چون ضحاک در روز دو جوون رو میکشه تا مغز اونها رو به مارهاش بده ولی خمینی هزار هزار جوونهای این مملکت رو کشت.»
برادرم رضا را قبل از اعدام از زندان قزلحصار به زندان اوین منتقل کردند وقتی علت انتقال را پرسیدند پاسداران جنایتکار میگن که میخوان آزادش کنند! اما رضا را بههمراه تعداد زیادی از مجاهدین اعدام میکنند ولی از ترس واکنش خانوادههای شهدا بهتدریج خبر شهادت آنها را به خانوادههایشان دادند.
مریم رجوی: جنبش دادخواهی شهیدان قتل عام سال ۶۷، بهسرعت گسترش پیدا کرد و تمامیت رژیم را به لرزه انداخت، چرا که تمامی جناحهای رژیم اعم از خامنهای و روحانی در جنایات بیشمار علیه بشریت و علیه مردم ایران، مشارکت فعال داشتهاند.
کشتار ۶۷، دیگر موضوعی محدود به خانوادههای قربانیان نیست، این یک زخم عمیق در قلب جامعه ایران است و دیگر نمیتوان آن را نادیده گرفت.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96
0 نظرات:
ارسال یک نظر