مریم توانائیانفرد سال۱۳۳۴ در تهران متولد شد. مریم دانشجو بود که سال۶۰ در سن ۲۵سالگی به جرم نصب چند تراکت دستگیر شده ۷ سال حکم زندان گرفته بود. او را به اوین بردند و آنجا شکنجههای خیلی زیادی شد. اما بعد از ۷سال او آزاد نشد بلکه همراه با هزاران زندانی سیاسی در سال۶۷ سربهدار شد.
خاطره یکی از بستگان مجاهد شهید مریم توانائیانفرد:
هیچ وقت ملاقات حضوری نمیدادند ولی روزهای آخر بود که به ما گفتند که ملاقات حضوری داریم. شانس من بود که با دختر خالم موفق شدیم حضوری برویم پیش او. هیچ وقت آن لحظات یادم نمیرود. من آن موقع خیلی کوچک بودم، بهخاطر همین مامانم صدایم کرد و جیبهایم را پر از میوه کرد و گفت داری میری پیش خاله مریم یادت باشد که سلام ما را خیلی برسونی، من با دختر خالهام رفتم داخل.
من خیلی کوچک بودم بنابراین چون جثه پاسداری که ما را میبرد داخل خیلی بزرگ بود،خیلی از او میترسیدم. وقتی رفتم داخل مواجه شدم با انبوهی از خواهرها که آنجا بودند و از بین آنها یک هو دیدم یکی دوید به سمت ما. در آن لحظات قلبم ایستاده بود چون اولین بارم بود که داشتم خاله مریم را حضوری میدیدم.
هیچ وقت یادم نمیرود که اصلاً نفهمیدم که چطوری پریدم در بغلش. در آن لحظات بین تمام خواهرها دست به دست میشدیم. همه آنها بسیار خوشحال و سرشار بودند.
آن لحظات قشنگترین لحظات عمرم بود. پاسدارها نتوانستند تحمل کنند و خیلی سریع ما را از هم جدا کردند خالهام خودش را از دست آنها بیرون کشید و دوباره به سمت ما آمد و من را دوباره گرفت بین دستانش که همان لحظه یادم آمد که مادرم جیبهای من را پر از میوه کرده بود و خواستم بهزور میوهها را در بیاورم به او بدهم که او میوهها را گذاشت کف دستم و به من گفت اصلا اینها مال خودت ولی یادت باشد رفتی بیرون ما را فراموش نکن. من آن موقع نفهمیدم چی میگفت ولی حس میکردم که آخرین دیدار ماست. اولین و آخرین دیدارم.
آنجا به او قول دادم و گفتم اصلاً نگران نباش بهزودی میایی بیرون. مامان و...بیرون منتظرند. من را محکم بغل کرد و گفت ما را فراموش نکنیها.
مریم همراه با هزاران سربهدار دیگر در مرداد۶۷ به کهکشان شهیدان آزادی پیوست.
آن فرو ریخته گلهای پریشان در باغ
کز می جام شهادت همه مدهوشانند
نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد
تـا نگویند که از یاد فراموشانند
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
0 نظرات:
ارسال یک نظر