تنها حسرت من همین بود که میخواستم یکبار برادر مسعود را در آغوش بگیرم و بعد شهید شوم که نصیبم نشد
احمد در سال ۱۳۴۲در سنگسر آمل متولد شد. او به همراه خانواهاش بعداً به بابل نقلمکان کرد و دوران تحصیل خود را تا سطح دبیرستان در بابل گذراند. احمد در جریان انقلاب ضدسلطنتی با سازمان مجاهدین آشنایی پیدا کرد و بعد از پیروزی انقلاب با مراجعه به جنبش ملی مجاهدین در ارتباط فعال قرار گرفت و با عضویت در انجمن دانشآموزان دبیرستان شریعتی که در آن تحصیل میکرد، در فعالیتهای دانشآموزی بهعنوان میلیشیا شرکت داشت.همزمان با تشدید سرکوب از طرف رژیم خمینی و موج دستگیریها بعد از ۳۰خرداد، احمد نیز که هوادار شناختهشدهیی بود، در تابستان ۱۳۶۰در بابل توسط مزدوران سپاه رژیم شناسایی و دستگیر شد. وی بلافاصله به زندان سپاه بابل منتقل و تحت شکنجه و بازجویی قرار گرفت و بعد از محاکمه در بیدادگاه رژیم به جرم هواداری از سازمان و فعالیت تبلیغی علیه رژیم به ۵سال زندان محکوم شد، در پروسه زندان همواره از زندانیان مقاوم بود و در برنامهها و حرکات اعتراضی شرکت داشت. در اردیبهشت سال ۱۳۶۱ در یک اکیپ ۲۰نفره از زندانیان مقاوم به زندان قزلحصار کرج تبعید و در مهرماه همان سال به زندان گوهردشت کرج منتقل شد.
احمد همواره بهعنوان عنصری تشکیلاتی، در ارتباط تنگاتنگ با مسئول خود بهزاد شهدایی بود و از مسئولان پیشبرد خط مقاومت در زندان و حفظ مرزبندی با بریده مزدوران و عناصر خائن بود. در زمستان ۱۳۶۳رژیم مجدداً او و دوستانش را به زندان سپاه بابل برگرداند. با ورود این زندانیان مقاوم به بابل آنها که در پروسه تبعید به قزلحصار و گوهردشت آبدیدهتر شده بودند بلافاصله هدایت حرکات اعتراضی و اعتلای مقاومت در داخل زندان را بهدست گرفتند و در فاصله کوتاهی با تلاشهای احمد و همرزمانش فضای سرد و نومیدی در بندها (که بعد از انتقال نفرات بهدست توابین و بریده مزدوران افتاده بود) را درهمشکسته و سرزندگی و مقاومت را زنده کردند.
با اتمام حکم، احمد در تابستان ۱۳۶۴ از زندان سپاه بابل آزاد شد. او بلافاصله بعد از آزادی برای وصل مجدد به سازمان تلاش کرد و موفق به وصل ارتباط تلفنی شد و بدین ترتیب فعالیت مجدد خود را شروع کرد. احمد در سال ۱۳۶۵در ادامه فعالیتهایش برای پیوستن به صفوف یکانهای رزمی مجاهدین قرار بود که به منطقه مرزی اعزام شود، که در این زمان توسط مزدوران رژیم شناسایی و دستگیر شد. او بعد از دستگیری مجدد، به مدت حدود ۴ ماه با چشمبند در بندهای انفرادی مختلف سپاه بابل بهسر برد و درنهایت، مجدداً در بیدادگاه رژیم محاکمه و به ۲۰سال زندان محکوم شد. رژیم بعد از دستگیری احمد که آن را موفقیتی برای خود میدانست قصد داشت از این موضوع برای مرعوب کردن سایر زندانیان آزاد شده و یا زندانیان مقاومی که محکومیت آنها به پایان رسیده بود، استفاده کند و با یادآوری دستگیری احمد قدرتنمایی پوشالی میکرد ولی احمد با هوشیاری پیشاپیش این ترفند رژیم را با مقاومت خود و با روحیهای بالا و فعال خنثی کرد.
او همچنین با تجارب و اطلاعاتی که در همین مدت کوتاه در وصل به سازمان کسب کرده بود اخبار فعالیتها و اعتلای مقاومت را به سایر زندانیان مقاوم منتقل کرد، که خود انگیزشهای نوینی در مقاومت هرچه بیشتر برای مجاهدین دربند بود.
خاطره یکی از زندانیان درباره مجاهد شهید احمد عنایتپور:
زندان سپاه بابل- بند ۷- تابستان و زمستان ۱۳۶۵
احمد بعد از دستگیری دوم و بعد از محاکمه به بند ما منتقل شد، بهرغم اینکه فقط چند ماه بیرون بود، ولی انبوهی اخبار و تحلیل و بحثهای انقلاب را به داخل آورده و در اختیار تشکیلات گذاشت. بر اساس همین اطلاعات، سلسله آموزشهایی برای نفرات مقاوم که در حال آزادی بودند، برای شیوههای وصل تلفنی به سازمان گذاشته شد. از جمله ملاتهایی که احمد به داخل زندان آورده بود سرودهای «فردا روشن است» و «فرمان موسی» و... بود که احمد حفظ کرده و همه از او یاد گرفتیم و آنها را جزو سرودهای روزانهیی که میخواندیم، گذاشته بودیم. آخرین دیدارم با احمد، به اواخر پاییز ۱۳۶۵برمیگردد که به من گفته بود: «... وقتی بیرون رفتی، سرسری دستگیر نشوی، خودت را به سازمان برسان، وقتی وصل شدی، هنگام در آغوش کشیدن و بوسیدن (برادر) مسعود مرا فراموش نکنی و... وی میگفت که تنها حسرت من همین بود که میخواستم یکبار برادر را در آغوش بگیرم و بعد شهید شوم که نصیبم نشد».
خانواده احمد شهید در زمان دستگیری مجددش از او میخواستند، از مواضعش کوتاه بیاید و به او میگفتند: «ما از بیرون زندان دنبال آزادیت هستیم» اما احمد که انتخابش را کرده بود بیاعتنا به این توصیهها همچنان به فعالیت خود و مقاومت در زندان ادامه میداد.
وی در قتلعام۶۷ بهدست دژخیمان بهشهادت رسید و بر سر عهد و پیمان خود وفا کرد. احمد قهرمان به همراه تعداد دیگری از زندانیان مقاوم بابل که همچون سرو سربلند و سرسبز بر سر عهد و پیمان خود ایستادند بهشهادت رسیدند. جنگل سرسبز مازندران اکنون مزار آن قهرمانان است.
0 نظرات:
ارسال یک نظر