ابوالفضل محزون زندانی سیاسی در رژیم آخوندی و از شاهدان قتلعام ۶۷ در کنفرانس بین المللی آنلاین « نسل کشی و قتلعام سال ۱۳۶۷ در ایران » به سخنرانی پرداخت:
با درود به شهیدان قتلعام۶۷ که تا پای جان به عهد و پیمانشان با خدا و خلق وفا کردند و با خروش مرگ بر خمینی درود بر رجوی به خمینی و آل خمینی نه گفتند.
با اجازه خواهر مریم میخواهم گزارش بسیار کوتاهی از تحولات زندان قزوین در ماههای قبل از قتلعام بدهم. ابوالفضل محزون هستم سال۶۰ دستگیر و روانه شکنجهگاه اوین شدم. در یک دادگاه چند دقیقهای به ۱۰سال زندان محکوم و بعد از مدتی به زندان قزلحصار و در سال۶۵ به زندان گوهردشت و یک سال بعد در زمستان سال۶۶ به زندان چوبیندر قزوین منتقل شدم
اواخر ۶۶ یک هیأت از تهران به زندان چوبیندر آمد با یکایک ما برخورد کردند و اتهامات را میپرسیدند همزمان پاسدارها در درون بند مشغول جستجو و بازرسی بودند که نهایتاً در جاسازی که بچهها تعبیه کرده بودند یک رادیو و مقداری دست نوشته پیدا کردند و آنها را با خود بردند. مجدداً در اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد ۶۷ بود که یک هیأت دیگری به زندان آمد و صبح با تکتک زندانیان که برخورد میکردند یک برگهای به آنها دادند و گفتند که اینها را پر کنید که تعدادی سؤال بود از قبیل اینکه آیا سازمان را محکوم میکنید؟ آیا حاضر به مصاحبه هستید؟ بعد از ظهر همان روز مجدداً اینها به بند آمدند و شروع به مصاحبه حضوری با زندانیان کردند. که سؤالات از این قبیل بود.
که آیا چند سال در زندان بودیم؟ آیا مصاحبه میکنی؟ اگر بیرون برید چکار میکنید آیا سازمان را محکوم میکنید؟ هرکس به این سؤالات پاسخ مناسب نمیداد بهشدت مورد ضرب و شتم قرار میگرفت.
بعد از چند روز از این واقعه یک هیأت دیگری به بند آمدند. این بار لیستی در دست داشتند که اسامی زندانیان مجاهد در آن نوشته شده بود. به آنها گفتند وسایلتان را جمع کنید و به بیرون بند بروید. بعد ما فهمیدیم که همه این زندانیها و باضافه تعداد زندانیانی که در بازداشتگاه سپاه بودند و کلیه کسانی که در انفرادی همان زندان چوبیندر بودند همه را به زندان گوهردشت منتقل کردند. اینها کی بودند اینها اساساً کسانی بودند که روی مواضع خودشان پافشاری کرده و زندانیان مقاوم و آنطور که بعدها معروف شد زندانیان سرموضع بودند. همزمان ملاقاتهای ما در زندان چوبیندر قطع شد و ما کاملاً در بیخبری به سر میبردیم. تا پاییز سال۶۷ که به تعدادی از زندانیهای مارکسیسم ملاقات دادند و از این ملاقاتها ما متوجه شدیم که قتلعامی در کار بود. به این ترتیب روشن شد که وقایعی که از اواخر سال۶۶شروع شده بود با آن سؤال و جوابها و متعاقباً انتقال آن زندانیان به گوهردشت تماماً آمادهسازی برای قتلعام بود. در میان آن رادمردان در میان آن رادمردان سربهدار، اسامی تعدادیشان که به یادم مانده اینجا ذکر میکنم:
محمدحسین برهانی، احمد برهانی که از این خانواده ما ۶شهید داریم.
مهدی جلالیان - هادی جلالیان-علی تاب- فرج نانکلی - یوسف یعقوبی- علی خلج- ابوالفضل هاشمیان - ابوالفضل خدابنده لو- اکبرعلیخانی- امیر صندوقچه ساز- علی گوارایی- فریده نوزعیم - نرگس خانبان- مهران اعتمادی- مصطفی قناعت- علی شهرکی و امیرشیشهگرها
آن قهرمانان پاکباز تا آخرین نفس برعهد و پیمان خودشان استوار ماندند و با نام خجسته مسعود بر طناب دار بوسه زدند. خون آن شهیدان امروز در خروش بلوچستان در خیزش خوزستان در کانونهای شورشی و جوانان شورشگر که هر روز ابعاد گستردهتری به خودش میگیرد تجسم پیدا کرده و ما بار دیگر با آن شهیدان سرفراز عهد و پیمان میبندیم که تا سرنگونی رژیم آخوندی و استقرار آزادی و عدالت برای مردم اسیرمان دمی نیاساییم.
این معنای واقعی دادخواهی خون آن شهیدان است. درود برهمه شما
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96
با درود به شهیدان قتلعام۶۷ که تا پای جان به عهد و پیمانشان با خدا و خلق وفا کردند و با خروش مرگ بر خمینی درود بر رجوی به خمینی و آل خمینی نه گفتند.
با اجازه خواهر مریم میخواهم گزارش بسیار کوتاهی از تحولات زندان قزوین در ماههای قبل از قتلعام بدهم. ابوالفضل محزون هستم سال۶۰ دستگیر و روانه شکنجهگاه اوین شدم. در یک دادگاه چند دقیقهای به ۱۰سال زندان محکوم و بعد از مدتی به زندان قزلحصار و در سال۶۵ به زندان گوهردشت و یک سال بعد در زمستان سال۶۶ به زندان چوبیندر قزوین منتقل شدم
اواخر ۶۶ یک هیأت از تهران به زندان چوبیندر آمد با یکایک ما برخورد کردند و اتهامات را میپرسیدند همزمان پاسدارها در درون بند مشغول جستجو و بازرسی بودند که نهایتاً در جاسازی که بچهها تعبیه کرده بودند یک رادیو و مقداری دست نوشته پیدا کردند و آنها را با خود بردند. مجدداً در اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد ۶۷ بود که یک هیأت دیگری به زندان آمد و صبح با تکتک زندانیان که برخورد میکردند یک برگهای به آنها دادند و گفتند که اینها را پر کنید که تعدادی سؤال بود از قبیل اینکه آیا سازمان را محکوم میکنید؟ آیا حاضر به مصاحبه هستید؟ بعد از ظهر همان روز مجدداً اینها به بند آمدند و شروع به مصاحبه حضوری با زندانیان کردند. که سؤالات از این قبیل بود.
که آیا چند سال در زندان بودیم؟ آیا مصاحبه میکنی؟ اگر بیرون برید چکار میکنید آیا سازمان را محکوم میکنید؟ هرکس به این سؤالات پاسخ مناسب نمیداد بهشدت مورد ضرب و شتم قرار میگرفت.
بعد از چند روز از این واقعه یک هیأت دیگری به بند آمدند. این بار لیستی در دست داشتند که اسامی زندانیان مجاهد در آن نوشته شده بود. به آنها گفتند وسایلتان را جمع کنید و به بیرون بند بروید. بعد ما فهمیدیم که همه این زندانیها و باضافه تعداد زندانیانی که در بازداشتگاه سپاه بودند و کلیه کسانی که در انفرادی همان زندان چوبیندر بودند همه را به زندان گوهردشت منتقل کردند. اینها کی بودند اینها اساساً کسانی بودند که روی مواضع خودشان پافشاری کرده و زندانیان مقاوم و آنطور که بعدها معروف شد زندانیان سرموضع بودند. همزمان ملاقاتهای ما در زندان چوبیندر قطع شد و ما کاملاً در بیخبری به سر میبردیم. تا پاییز سال۶۷ که به تعدادی از زندانیهای مارکسیسم ملاقات دادند و از این ملاقاتها ما متوجه شدیم که قتلعامی در کار بود. به این ترتیب روشن شد که وقایعی که از اواخر سال۶۶شروع شده بود با آن سؤال و جوابها و متعاقباً انتقال آن زندانیان به گوهردشت تماماً آمادهسازی برای قتلعام بود. در میان آن رادمردان در میان آن رادمردان سربهدار، اسامی تعدادیشان که به یادم مانده اینجا ذکر میکنم:
محمدحسین برهانی، احمد برهانی که از این خانواده ما ۶شهید داریم.
مهدی جلالیان - هادی جلالیان-علی تاب- فرج نانکلی - یوسف یعقوبی- علی خلج- ابوالفضل هاشمیان - ابوالفضل خدابنده لو- اکبرعلیخانی- امیر صندوقچه ساز- علی گوارایی- فریده نوزعیم - نرگس خانبان- مهران اعتمادی- مصطفی قناعت- علی شهرکی و امیرشیشهگرها
آن قهرمانان پاکباز تا آخرین نفس برعهد و پیمان خودشان استوار ماندند و با نام خجسته مسعود بر طناب دار بوسه زدند. خون آن شهیدان امروز در خروش بلوچستان در خیزش خوزستان در کانونهای شورشی و جوانان شورشگر که هر روز ابعاد گستردهتری به خودش میگیرد تجسم پیدا کرده و ما بار دیگر با آن شهیدان سرفراز عهد و پیمان میبندیم که تا سرنگونی رژیم آخوندی و استقرار آزادی و عدالت برای مردم اسیرمان دمی نیاساییم.
این معنای واقعی دادخواهی خون آن شهیدان است. درود برهمه شما
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96
0 نظرات:
ارسال یک نظر