زندانی سیاسی ۱۳۶۰- ۱۳۶۵
بعد از قیام ضدسلطنتی از طریق برادر شهیدم رحیم هوشی بیشتر با سازمان آشنا شدم. از طریق او با جنبش ملی مجاهدین در ارتباط قرار گرفتم. در حقیقت از سال ۵۸ من ارتباطم با سازمان و فعالیتم با سازمان بیشتر شد.
از آن موقع من در بخش بازار تبریز سازمان، سازماندهی شدم. اولین مسئولم که خیلی به او مدیون هستم قهرمانی بود بهنام محمدتقی راهنمانیا که پدرش یکی از تجار معروف بازار تبریز بود.
محمدتقی رهنمانیا متولد سال ۱۳۳۷در تبریز با تحصیلات دیپلم و شاغل در بازار تبریز بود. پدر تقی از تجار و قطبهای مشهور بازار تبریز بود، او از طریق پسر عمویش داوود از سال ۱۳۵۵با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد.
وی در سال ۵۸ بطور تمام وقت در بخش بازار و اصناف کار میکرد و مسئول این بخش بود.
او در تابستان ۱۳۶۰دستگیر و به ۱۲سال حبس محکوم شد، سپس حکمش تقلیل یافت اما بهخاطر موقعیت حساس اجتماعی در بازار او را آزاد نکردند.
از ویژگیهای این شهید قهرمان ساده زیستن وکمک بدون نام و نشان به دیگران بود. خانواده محمد مرفه بودند و او از جمله کسانی بود که بهلحاظ ملاقات و امکانات در مضیقه نبود.
اما او در بند همیشه با حداقل امکانات زندگی میکرد، و هر چه برای وی میآوردند به بچههای دیگر میداد.
همیشه خودش را برای شرایط سختتر و برای هر ابتلا و آزمایشی از پیش آماده میکرد.
ایمان او به آرمان مجاهدین و علاقه خاص به برادر مسعود او را به یک رزمنده و مجاهد بی بازگشت تبدیل کرده بود.
او همیشه خندان بود حتی بلافاصله پس از هر ضربه و هر شکنجه ای در زندان باز هم چهرهاش خندان بود.
با استقامت بی نظیر خود سرداری از سرداران درمیان زندانیان سیاسی بود که به دیگران روحیه میداد.
آنچنان در پایداری و حفاظت از آرمانها و مواضع سازمان قاطع بود،که پاسداران از هیبت و ابهت او هراس داشتند و کمتر به خود اجازه میدادند که به او چیزی بگویند، و در طول پروسه زندان همواره دشمن را از خودش مأیوس میکرد.
او از عناصر اصلی تشکیلات زندان بود و با اجرای ورزش روزانه و جمعی، روحیه مقاومت را ترویج میکرد.
همچنین باسنت برگزاری برنامههای جمعی و شعر و ترانه خوانی و بطورخاص ترانه های مقاومت فلسطین که میخواند، نشاط و سر زندگیای ایجاد میکرد که سکوت سرد دیوارهای زندان را درهم میشکست.
وی در بهکار گیری امکانات زندان و استفاده از زمان طوری تنظیم میکرد که از تمامی فرصتهایش استفاده میکرد و همین راه و رسم را نیز بین همزنجیرانش ترویج کرده بود.
با افزایش فعالیتهای او دژخیمان مستأصل، محمد را با تعدادی دیگر از بچههای مقاوم به بند ۹ (بند تنبیهی) منتقل کردند.
درآن بند نیز او را بهشدت تحت فشار قرار دادند، اما محمد همچنان روحیه مقاوم خود را داشت.
در جریان قتلعام زندانیان تبریز با این رشادت و قاطعیت، صحنهٴ آخرین نبرد خود را با دشمنان خدا و خلق رقم زد.
او با انتخاب آرمان آزادی مردم ایران و کلمه مقدس مجاهد، داغ ننگ تسلیم و ذلت را بر سینه آخوندهای مرتجع نهاد و به عهد خود با خدا و خلق وفا کرد.

0 نظرات:
ارسال یک نظر