محل تولد: مشهد
شغل: -
سن: ۳۲
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
مجاهد شهید حمید میرسیدی عنبرانی در سال ۱۳۳۵ در شهر مشهد و در خانوادهای زحمتکش چشم به جهان گشود. دوران نوجوانیاش را در دبیرستان نامآشنای اعلم مشهد گذراند؛ همان مدرسهای که بعدها به زندان سپاه تبدیل شد و در سال ۱۳۶۷ محل قتلعام زندانیان سیاسی شد. او در همان دوران دبیرستان، با جمعی از همفکرانش هستهای مقاوم علیه رژیم شاه تشکیل داد و عزم مبارزه را در دل پروراند.
پس از اخذ دیپلم، با قبولی در کنکور سراسری وارد دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران شد. ورودش به دانشگاه با موج حمایت از جنبشهای انقلابی و مسلحانه همزمان بود. او در این فضا با آرمانهای سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و این آشنایی، مسیر زندگیاش را برای همیشه تغییر داد. گرچه خانوادهاش از فعالیتهای سیاسیاش خبر نداشتند، اما دگرگونی شخصیت او، تواضع، فروتنی، عمق فکری و عشق به مردم و همنوعانش برای اطرافیان بسیار محسوس بود.
حمید در جمع دوستان و خانواده به الگویی از فداکاری بیچشمداشت و عمیقاً انسانی بدل شده بود. در تعطیلات کوتاه، همه مشتاق دیدار با او بودند، چرا که حضورش الهامبخش بود. اما زندگی پر از شور او با واقعیت خشن دیکتاتوری مواجه شد: در سال ۱۳۵۹ زمانی که نشریات مجاهدین را برای رساندن به هیأت فلسطینی در هتل شرایتون تهران حمل میکرد، توسط نیروهای رژیم دستگیر شد.
خانوادهاش ماهها از محل نگهداری او بیخبر بودند. پس از یک سال، او را در سالن ملاقات اوین، ناتوان از راه رفتن بهخاطر شکنجههای شدید یافتند. او سالها در بند ۲۰۹ و انفرادیهای اوین محبوس بود، اما هرگز امیدش را از دست نداد. در سال ۱۳۶۱ طی نامهای کوتاه به خواهرش نوشت:
«من سرشار از امید به آینده و رحمت بیپایان خداوندم…»
این جمله نه فقط پیامی شخصی، بلکه شعار پنهان یک مقاومت بیوقفه بود؛ مقاومت در دل سیاهترین سلولها.
در سال ۱۳۶۴ وقتی خبر انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین در زندان پیچید، درحالیکه هنوز هیچ خبر دقیقی از بیرون در دست نبود، حمید همه را گرد آورد، قرآن را گشود و گفت: «هرچه هست مبارک است». برایش روشن بود که این تحول، مسیر تاریخ را عوض خواهد کرد. همانجا درون بند، امید را بازتعریف کرد و ایمان را از سطح شعائر به سطح رزم رساند.
در نهایت، پس از تحمل هفت سال اسارت و با وجود پایان حکم زندان، رژیم در برابر روح شکستناپذیر او زانو زد و با اوج حقارت، او را در قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ اعدام کرد. خانوادهاش حتی از محل دفن او هم بیخبر ماندند؛ اما حمید در تاریخ و وجدان بیدار خلق ایران زنده و جاودانه شد.
دوستانش در زندان، همچون مجاهد صدیق مسعود آقایی، از تأثیر عمیق او گفتهاند. مسعود به هنگام آزادی از حمید پرسید: «الآن که میروم بیرون چکار کنم؟» و حمید تنها گفت:
«فقط با زندگی عادی مرز داشته باش و تلاش کن که به سازمان وصل شوی.»
این بود سبک زندگی یک مجاهد صادق؛ مرزبندی بیامان با سازش و ایستادگی تا آخرین لحظه.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید


0 نظرات:
ارسال یک نظر