محل تولد: قزوين
شغل: مغازه دار
سن: ۳۱
تحصیلات: دیپلم راه وساختمان
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
محل زندان: اوین
زندگینامه شهید
زندانی زمان شاه : ۱۳۵۴ / زندان کمیته و قصر در تهران / ۳ سال
نحوه شهادت : حلق آویز
علی تاب، از قهرمانان خاموش انقلاب مردم ایران، در سال ۱۳۱۶ در قزوین متولد شد. تحصیلاتش را در همان شهر گذراند و موفق به دریافت دیپلم راه و ساختمان شد. او به عنوان تکنسین در پروژههای ساختمانی مشغول به کار بود و بهموازات آن، روحی انقلابی، مبارز و عدالتخواه در سینه داشت.
در دوران دبیرستان، همراه با جمعی از دوستانش گروهی سیاسی تشکیل دادند و تحت تاثیر فضای خشم و خروش مردم علیه رژیم شاه، به هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران پرداختند. جرقه اصلی بیداری او، مطالعهی دفاعیات مهدی رضایی بود؛ سندی که علی آن را «گل سرخ انقلاب» نامید و راه خود را با آگاهی و ایمان به آرمان جامعه بیطبقه توحیدی انتخاب کرد.
در سال ۱۳۵۴، به دلیل فعالیتهای هواداری، توسط ساواک شاه دستگیر شد. پس از بازداشت در قزوین، به کمیته مشترک ساواک-شهربانی در تهران منتقل شد و سپس به زندان قصر فرستاده شد. در کمیته، صورتش را با فرنچ پوشانده بودند، اما جلادان رژیم شاه زیر مشت، لگد و کابل، بر پیکرش تاختند. پاهایش تا ساق متورم و خونآلود شده بود. با این حال، بازجویان از او شکست نخوردند؛ زیرا علی با هوشیاری، آنها را با نوشتههایش سردرگم میکرد.
در بند ۷ و ۸ قصر، بند مخصوص تنبیهیها، ورود علی همچون دمیدن نفس تازهای در کالبد مقاومت بود. پرتحرک، پرانرژی، و مسئول در آموزش و سازماندهی بدنی زندانیان جدید. در مقابل اپورتونیستها، با موضع مجاهدی قاطع ایستاد و آموزشهای ایدئولوژیک سازمان را با افتخار تبلیغ کرد.
او در دوران زندان نه تنها شکست نخورد، بلکه شکوفا شد. در همانجا بود که با عمق بیشتری به آرمان و ایمانش رسید. پس از سه سال زندان و شکنجه، در سال ۱۳۵۷ بهدست توانای خلق قهرمان آزاد شد. مردم قزوین با استقبال گسترده از این فرزند قهرمانشان، خانه او را به سنگری برای آموزش، سازماندهی، و بسیج جوانان بدل کردند.
با شروع سرکوب گسترده پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، علی به زندگی مخفی روی آورد و به تهران رفت. اما در سال ۱۳۶۱ در ایستگاه راهآهن تهران دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. سپس به زندان چوبیندر قزوین برده شد.
فرزند علی تاب سالها بعد نوشت:
«پدرم پس از دستگیری تحت شکنجههای فراوان قرار گرفت. گوشش عفونت کرده بود، او را چند بار به بیمارستان منتقل کردند. من خودم یکبار او را در بیمارستان دیدم و میدانم که این عفونت تا زمان شهادتش باقی مانده بود...»
علی تاب، به مدت ۷ سال در زندانهای رژیم خمینی تحت سختترین فشارها، شکنجهها، انفرادیها و بازجوییها قرار داشت. با این حال، او نه تنها شکست نخورد، بلکه همچنان یکی از ستونهای مقاومت در بند بود. زندانیان سیاسی آزادشده، بارها از ایستادگی و روحیهی بینظیر او در زندان گفتهاند.
و سرانجام در مرداد ۱۳۶۷، در جریان قتلعام زندانیان سیاسی بهفرمان خمینی، مجاهد قهرمان علی تاب، که از شکنجهگاه شاه سربلند بیرون آمده بود، توسط دژخیمان ولایت حلقآویز شد.
او را کشتند تا صدای یک نسل انقلابی خاموش شود، اما نامش، راهش، و ایمانش هنوز الهامبخش است. کار ناتمام شکنجهگران ساواک را پاسداران ولایت به پایان رساندند. علی تاب، در کنار هزاران شهید قتلعام ۶۷، سند زندهایست از جنایت و خیانت رژیم به حقیقت و انسانیت.
یادش گرامی، راهش پررهرو، و نامش تا همیشه در قلب خلق ایران جاودان.

0 نظرات:
ارسال یک نظر