محل تولد: رشت
شغل: کارگر کارخانه ابرسازی
سن: ۳۰
تحصیلات: دبیرستان
محل شهادت: کرج
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
محل زندان: زندان گوهردشت
با یاد و خاطرهی مجاهد شهید سید محمد میرفارغ (میرفاروق)، کارگر شجاع و مقاومی از رشت که در جریان قتلعام زندانیان سیاسی سال ۱۳۶۷، پس از سالها تحمل شکنجههای وحشیانه، سربلند و سرفراز به کاروان شهدای آزادی پیوست.
محمد میرفارغ در سال ۱۳۳۴ در رشت به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا نیمهی دبیرستان ادامه داد و پس از ترک تحصیل، مدتی دانشجوی هوابرد نیروی هوایی شد. نقطه عطف زندگیاش در سال ۱۳۵۲ رقم خورد؛ زمانی که دادگاه تاریخی شهید خسرو گلسرخی از تلویزیون پخش شد. او تحت تأثیر آن دادگاه و مقاومت گلسرخی قرار گرفت و مسیر زندگیاش را بهکلی تغییر داد. محمد از دانشکده نیروی هوایی بیرون آمد و با کمک دوستانش به فعالیتهای سیاسی علیه دیکتاتوری شاه روی آورد.
در جریان قیام مردمی ۱۳۵۷، محمد در صفوف تظاهرات ضدسلطنتی فعالانه حضور یافت و پس از سقوط شاه و پیروزی انقلاب، با سازمان مجاهدین خلق ایران ارتباط گرفت. از اسفندماه ۱۳۵۷ بهعنوان هوادار رسمی سازمان فعالیتهایش را آغاز کرد.
او با توصیهی بخش کارگری جنبش ملی، بهعنوان کارگر وارد کارخانه ابرسازی رشت شد و در همانجا سندیکای کارگران را تشکیل داد تا حقوق کارگران پایمال نشود. پس از نخستین حرکت اعتراضی کارگران، مدیر کارخانه دریافت که محمد نیروی محرک این اعتراضات است و او را اخراج کرد.
چندی بعد، محمد به جرم هواداری از مجاهدین توسط کمیتهچیها در رشت دستگیر و به زندان افتاد. در سه ماه بازداشت، حتی اسم واقعیاش را به بازجویان نگفت. یکی از بازجویان که او را از کودکی میشناخت گفت: «تو محمد میرفارغ هستی»، اما محمد در کمال خونسردی انکار کرد و هویت خود را فاش نساخت.
پس از آزادی، او به تهران منتقل شد و به فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی ادامه داد. در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، در تظاهرات بزرگ و مسالمتآمیز سازمان در تهران حضور یافت. پس از سرکوب خونین این قیام با فرمان خمینی، محمد مانند بسیاری از مجاهدان به زندگی مخفی روی آورد. او برای ادامهی مبارزه خیاطخانهای کوچک راهاندازی کرد و همراه چند همرزم دیگر به کار و فعالیت پرداخت.
اما در خرداد ۱۳۶۱، این کارگاه خیاطی توسط مأموران اطلاعاتی رژیم شناسایی شد و محمد به همراه دو همرزم دیگرش دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. از همان آغاز، دژخیمان او را زیر شدیدترین شکنجهها قرار دادند. مقاومت و پایداری محمد چنان روحیهبخش همبندانش بود که پاسداران در وادار کردنش به اعتراف، عاجز ماندند.
یکی از همبندان او روایت میکند: روزی پاسداری به رهبری سازمان توهین کرد. محمد به او گفت میخواهد حقیقتی را در گوشش بگوید. پاسدار سرش را جلو برد و ناگهان با مشت محکم محمد روبهرو شد؛ چند دندان پاسدار شکست. پس از این ماجرا، پاسداران یک روز تمام او را بهطور دستهجمعی زیر ضربات مشت و لگد گرفتند.
در ملاقاتها، وقتی مادرش از او خواست چند جمله تعهد بنویسد تا آزاد شود، محمد به مادرش گفت: «اگر یکبار دیگر چنین چیزی بگویی، دیگر به ملاقات نمیآیم.»
در تابستان ۱۳۶۷، او به یکی از همبندانش گفت از زندانبانان شنیده است که همه زندانیان مجاهد اعدام خواهند شد. سپس با شهامت مسئولیت کامل خیاطخانه را بر عهده گرفت تا شاید یکی از یارانش آزاد شود و پیام او را به سازمان برساند. محمد به او گفت:
«پیام مرا برسان… هنگام اعدام، چه با تیر و چه با طناب دار، محمد با نام خجستهی مسعود، لبخندزنان به استقبال خواهد رفت.»
سرانجام، این کارگر قهرمان و مجاهد دلیر، پس از سالها مقاومت در زندان و شکنجههای بیامان، در جریان قتلعام بزرگ زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ به فرمان خمینی ملعون در زندان گوهردشت کرج اعدام شد و سرفرازانه به یاران شهیدش پیوست.
متأسفانه از این شهید قهرمان عکسی در دست نیست. از هموطنان گرامی که او را میشناسند خواهشمندیم اطلاعات و خاطرات خود را به نشانی زیر ارسال کنند:
نام و راه پرافتخار سید محمد میرفارغ (میرفاروق) همچون تمامی شهدای قتلعام ۶۷، در تاریخ میهن و در قلبهای عاشقان آزادی برای همیشه جاودانه خواهد ماند.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

0 نظرات:
ارسال یک نظر